alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امشب رفیق گرمابه و گلستانم برای همیشه ایران رو ترک کرد.. 17 لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ روزام مث همن..روزاي خوبي ندارم..يعني دلشوره فردا رو دارم برا خونوادم.. امروز زيادي فحش دادم...البته خب بيشتر بخاطر جريان انتخابات و تاييد صلاحيت نماينده شارلاتان شهر مجاورمون بود... 12 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ روز خیلی خوب و پر بازدهی بود... هم خیلی بدرد خوردم .. هم خیلی چیز یاد گرفتم خدا رو شکر 9 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ اه ديروز روزه بدي بود چند ماه پيش دو نفرو باهم آشنا كردم دوست شن موقعه خوشياشون ياده ما نبودن حالا كه زدن به تيپو تاپه هم فششو به من ميدن دستم نمك نداره 6 لینک به دیدگاه
hadi2643 620 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ روز خوبی داشتم تونستم یه پروژه سنگین رو جمع کنم بعد برم نانوائی نون بگیرم که این از اولی سخت تره 8 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ اه ديروز روزه بدي بود چند ماه پيش دو نفرو باهم آشنا كردم دوست شن موقعه خوشياشون ياده ما نبودن حالا كه زدن به تيپو تاپه هم فششو به من ميدن دستم نمك نداره پس تو کار خیر هم هستی خاله؟ خاله اهل ثوابه خاله کارش رو حسابه من امشب خوشحالم دیشب حال خرابی داشتم پروژه ای بود که دیشب اوضاع خرابی داشت امروز بعد از یک جلسه نسبتا سخت و نفس گیر به نتیجهی خوبی رسید امشب هوای بیرون تو این شهر -10 درجه هست و سوز بدی میاد ولی باید بچه ها رو ببرم بیرون یکمی پارچه ای که چند شب قبل خریدن کم اومد بریم یه نیم متر بخریم امشب یه لیوان آب پرتقال و گریپ فروت خوردم چه باحال بود دلم بستنی فانتزی میخواد امشب دلم هوای یه بنده خدایی رو کرده که اگه ببینمش یه گاز از لپش میگیرم آره امشب از اون شباس شب انتخابات همش منتظرم صبح شه برم برای اینده کشور تعیین تکلیف کنم شر رو بکنم بره اره بابا 10 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ بنا به درخواست استارتر قرار بود تو این تاپیک هر شب هر شخصی فقط یه پست بده ولی یکی از دوستان سه تا پست داد و چند تن دیگه صبح و ظهر پست دادن و راجع به دیشب حرف زدن. عنوان تاپیک امشب هست. پس هر شب یک پست! جالبه که روز هر کسی تو یه ساعت خاصی تموم میشه و قراره بیاد اینجا یه پست بده. راجع به روزی که گذشته و شبی که در حال سپری کردن اونه. خب طبق معمول من شب و روزم قاطیه و الان مثلا برای خیلی ها شبه و کم کم میرن سمت خونه. ولی من دارم از محل کارم در میام که برم بیرون دنبال یه سری از کارام و نمیدونم چه موقع به خونه میرسم. شایدم امشب به خونه نرسم. در هر حال حس خوبی نیست. ولی روز بدی هم نداشتم. البته تا بد را چه تعریف کنیم. امروز به نسبت روز بهتری بود. شب به خیر همگی. 11 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امشب میخواستم زنگ بزنم با وافن بریم بیرون ولی فرصت نشد 9 لینک به دیدگاه
*عسلی* 89 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امروز روز خیلی خوبی بود آبجیم بچه هاشو آورد من نگه دارم ................چقد ملوس بودن امروز بعد مدتها دوباره بچه شدم .....................دلم واسه بچگیام تنگ شده ولی خیلی خوشحالم و خیلی خوش گذشت :hapydancsmil: 10 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امروز کار سنگینی نداشتم/ امشب هم مهمون داریم(4 تا خانواده بی سواد) اصلا حوصله شون رو ندارم. منظور از سواد تحصیلات دانشگاهی نیست.. 9 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امشب خسته از نستالوژی امروز. از برای دریافت اصل مدرک فارغ تحصیلی تشریف فرما شدیم به شهر مزبور. ۴۰ هزار تومن ناقابل جریمه شدیم تو جاده. بعد از اون هم رفتیم یک عدد مدرک از نوع مهندسی بدرد نخور گرفتیم از برای دلخوشی پدر جان. در ادامه ۱۴ هزار تومن ناقابل بهون تقدیم کردن که شما اضافه بر شهریه پرداخت کردی. ۲ عدد شاخ دروردیم به راه خودمون ادامه دادیم در این فکر عجبا از یونی آزاد از این کارها بعید بود. که فیس تو فیس تو با حراست محترم چشم باز کردیم که دخترم شما آدم نمیشی نه؟! سعی کردیم بحثی نباشه اصلا حوصله نداشتم آدم مورد پسنده بانوی محترم شدیم و ادامه راه. رفتیم تا دانشکده مربوطه. با دیدن ماکتها و شیتهای دوران هنری زیستن مون روی دارو دیوار یونی معماری بسی مشعوف شدیم، کیف کرده. رفتیم آتلیه مربوط .استاد عزیز دلمان دودر کرده بود کلشی آخر هفته و گفت بود از پرواز جا موند. خندهای تحویل دانشجویان استاد عزیز تحویل دادیمو رفتیم. رفتیم بازار قدیم ...قلیونها:د :-" بازار مسگرها سفالها خراطها و و....برای تکمیل نوستالژی تشریف بردیم چند عدد سفال خریدیم آبی رنگ برای سفر هفت سین نشان و یه مقدار کلوچه خریدیم. در این احوالات گرسنه شده...ته جیب خالی شده بود. رفتیم عابر بانک شلوغ بود. رفتیم یه طلا فروشی همون نزدیکیها...کارتو دادیم پول کشید.همونطور که پول مکیشید گفت شما قبلن اینجا معماری میخوندی.:0 بله. شما اصلا یونی نمیومدی فقط موقع امتحانا پیدات میشد.:0 ۲ عدد شاخ دیگه درآوردیم ...گفتم شما؟گفت من هم از بچههایه یونی فنی بودم. تو دلم گفتم بالا به دور...اوه اوه...سی گود بای و رفتیم ناهار چای.کنار آب و دوباره جاده.و خونه.... خسته تر از خسته . مدرکو دادم به بابام میگه جای این باید الان مدرک ارشدو نشونه من میدادی.کلی ذوق میر شده به اتاق خودمون هجرت کردیم. یه مقدار خستگی رفت بیرون و نت. 20 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ خوب نیستم امشب... اصلا احساس مفید بودن نمی کنم 12 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امشب یکی از پرده های خیانت جلوی چشمام کنار رفت. همینطوری نگاه میکردم : بعضی وقت ها اینقدر روی صحت چیزهایی مطمئنی که معجزه هم بیاد نمیشه ردش کنی. امشب بهت زده واقعی هستم. بهتره بزنم برم بیرون که .............. :icon_razz: 15 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ خنده، شور و نشاط ،انرژی های مثبت و تلاش امیدوارانه جز عادت های من شده خدا رو شکر 9 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ بازم یه شب غمگین بودنم تبدیل شده به خشم ... همه رو میکویم ... چون دلم میخواد ... امشب پاچه دوس دارم ... مشکلیه ؟ 9 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ پرونده امروز رو هم میبندم چون دیگه اتفاقی نخواهد افتاد امشب! امروز ریکاوری کامل جسمی و اوج فرسودگی روحی بود! از موقعی که بیدار شدم الاف بودم تا این لحظه ای که خدمت شما هستم!! شدیدا به کار احتیاج دارم، واقعا خسته شدم از این بیکاری یک ماهه به شدت دنبال کار میگردم ولی نیست! اگرم باشه کارای بیخود هستن که بیشتر تلف کردن وقته! خلاصه امروز از صبح تا الان دراز کشیدم! شاید کسایی که الان از سر کار اومدن بگن خوشبحالت!!! ولی واقعا اینجوری نیست، بیکاری وحشتناکه!! باشگاه هم نرفتم تنها کار مفید امروز این بود که چون مامانم خونه نبود شام رو من پختم امشب و البته رفتم شلوار دوستم سینا رو از خیاط گرفتم (کار مفیدم تو حلق همتون) 11 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ روز خوبی بود پر از کار و تلاش خدا زیادش کنه 10 لینک به دیدگاه
nazfar 8746 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امشب اصلاً حس و حال خندیدن و حرف زدن ندارم. بهتر جاوید خوابید. روز کسل کننده ای بود. بیکاری، دوری، تنهایی داره دیوونم میکنه 8 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ شرمنده که امشب 2 تا مطلب مینویسم ........ با اینکه امروز روز خوبی بود ولی فکر کردن به فردا عصبیم میکنه واقعا عصبیم الان ......................................... 5 لینک به دیدگاه
حانی 3371 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۰ امشب از اون شبایی بود که بابا حرف زد از اون حرفایی که دلم رو می لرزونه فقط گفتم چشم و جیم تو اتاق شب خوبی بود امشب همین که دیدم جیگر خاله می دویید شیطونی می کرد و دیگه مریض نیست همه سختیا رو از یادم برد امشب هم از اون شبای خوب بود 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده