رفتن به مطلب

امشب


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 3.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

انقدر شبای خوبی داشتم این هفته که روحمم بعداز مدتی آروم بود.

عالیه...

ولی تنش لامصبی دست بردار نیست...

شکر.

دلم برای همتون تنگ شده بود دوستای انجمنی.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

باز دو هفته ایی هس خوابم بهم خورده...11میرم بخوابم 4میخوابم...ینی باز حالم مثل اون موقعه ها بشه یه بلایی سره خودم میارم...

 

افتضاحه این بیخوابیای که جز درد و هزار فکر هیچی نداره...لعنتی.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

امشب واقعا واقعا خسته ام

از صب پشت کامپیوتر بودم و درگیر این نرم افزارای ....:putertired:

دلم میخواد یه روز کامل بخوابم :bigbed:

ولی مگه امتحانات میذاره:w000::w000:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دست های ما کوتاه بود و خرماها بر نخیل. ما دست های خود را بریدیم و به سوی خرماها پرتاب کردیم. خرما فراوان بر زمین ریخت ولی ما دیگر دست نداشتیم...!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

امشب دومین شب بود.

گاهی نمیشه. نه این که نشه. فقط باورت شده که نمی تونی پس هیچ جوره نباید بشه.

... و نمیشه

 

+ این روزا از دست خودم ناراضیم. احساس می‌کنم در مورد اطرافیانم و دوستانم کوتاهی می‌کنم.بی‌معرفتی می‌کنم.

اما خب هیچ‌کسی هم نیست که بیاد حال خودمو بپرسه

البته اگه کسی هم باشه من که هیچ وقت با کسی حرف دلمو نزدم. و نمی‌زنم.

ولی دلیل نمیشه بازم هر چی فکر می‌کنم.

 

 

+ همیشه یکی از آرزوهام این بود که با یکی صحبت کنم. همه‌ی حرفای ته‌نشین شده تو دلمو بهش بگم بعدم از بالا دره پرتش کنم، جوری که در آن جان به جان آفرین تسلیم کنه و حرفامم جایی درز نکنه. جدی دلم می‌خواست. الان که دیگه بیش‌تر از هر وقتی. یه چیزی تو مایه‌های اعتراف پیش یه کشیش متشخص. فقط بعدش دیگه باید معدوم شه. حالا هر جور میلش کشید خودش خودشو معدوم کنه.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بغض و ورم گلو...

من و یه دنیا حرف که نمیتونم قبول کنم...

منو و بی ارادگیم...

امشب من و زارزار گریه کردن...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اگه دوباره ترانه‌یی از این قلبِ متروک شنیده می‌شه،

اگه می‌بینی جوانه داده تنِ بلوطِ خشکیده ریشه،

 

اگه اسیرِ تالابِ زهرم اما یه‌وقتا خندم می‌گیره،

اگه با فکرِ افتادنِ یه گلبرگِ لاله دردم می‌گیره،

 

اگه کتاب و کیف و کلاهم جا می‌مونه تو تاکسی خالی،

این خیره موندن به نقطه‌یی دور، این بی‌قراری، این خوش‌خیالی...

 

به خاطرِ توست، به خاطرِ ما،

به خاطرِ این دورانِ زیبا...

به خاطرِ این حسِ دورگه

حس ما شدن بی‌اما، اگه...

 

اگه هرجا یه آینه می‌بینم دستی می‌کشم به روی موهام،

اگه حتا تو متروی خالی باور ندارم تنهای تنهام،

 

اگه دیدنِ تارای سفید میونِ موهام آزارم می‌ده،

اگه کنارِ چرکنویسِ این ترانه دستم یه دل کشیده،

 

اگه همیشه واکس خورده کفشام، اگه به خودم اُدکلن زدم،

اگه همیشه نیم ساعت زودتر سرِ قرارم با تو اومدم...

 

به خاطرِ توست، به خاطرِ ما،

به خاطرِ این دورانِ زیبا...

به خاطرِ این حسِ دورگه

حس ما شدن بی‌اما، اگه...

 

 

یغما گلرویی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

امشب عجیب هوای دردانه در راه مانده برادرم را کرده ام :icon_redface:

کاش میشد زودتر پا به دنیای ما میگذاشت

هرچند جایش و حالش، از حال و روز ما بهتر است...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

الان دارم ب این فکر میکنم ک چقدر حال الانم با حالی ک در شروع روزم داشتم، فرق میکنه.. و این حس خوب الانمو مدیون 3 تا دوست خوبم.. با 1نفرشون قرار داشتم اما بخاظر کسالت نتونستم برم اما تا باهاش تلفنی صحبت کردم خیلی حالم بهتر شد..

ممکنه اون 3 دوست خوب این متنو بخونن و متوجه بشن ک چقدر خوبن و این خوبیشون حال آدمو خوب میکنه :ws37:جالبه ک هر 3 نفرشون عضو انجمن هستن :icon_redface:

دوستان خوب نعمتن.. :icon_gol::icon_gol: خدایا..درپناه خودت نگه دارشون باش :ws21:

 

برای امشبم برنامه ویژه ای داشتم.. نمیدونم میتونم اجراییش کنم یا نه.. احتمالا نشه.. نشد هم مهم نیست.. مهم اینه ک میدونم ب زودی اجرا میشه :w16:

خدایا بخاطر همه چیز شکر :icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...