sun-shine 7672 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۳ امشب کلی فکر تو ذهنمه. :girl_in_dreams: دیگه نمی دونم چی درسته چی غلط. حس می کنم همه تصمیمات و کارام اشتباهه 6 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۳ اعصاب مصاب تعطیل اصلا خط خطی:5c6ipag2mnshmsf5ju3 6 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۳ امشب سر و چشمم در حال منفجر شدنه:icon_razz: 5 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۳ اینم بگم که نصف اعصاب خوردیم همش تقصیر برنامه ی ماه عسله صدای این پسره علیخانی میره رو مخم خوبه کلا برنامه شو نمیبینم اما مجبورم صداشو تحمل کنم 5 لینک به دیدگاه
ms13 1488 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 تیر، ۱۳۹۳ توی اوج جوونی دارم حس پیری میکنم. تف بهت زندگی. 8 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۳ چند شبی هست آرومم... بیخود دلم نمیگیره... بهونه نمیگیره که کسی آرومش کنه.... آرومه... آخه خیلی وقته سراغش نرفتم وبهش بگم هنوز هواتو دارم..."ای دل" خاک نگرفته...فقط به خودش اومده.... یه سدی جلو خودش گذشته... که من اینجور آرومم... این خوبه... اونی که باس باید اونجا "توی دلم" باشه هست... همین کافیه... خدایا شکرت... 5 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۳ امشب داداشم از پشت سرم داشت برا مامانم پیس پیس میکرد،مامانم حواسش نبود بعد دو ساعت بش گفتم مامان!دارن برات پیس پیس میکنن خو یاد سریال هفت سنگ افتادم کلی خندیدم با اینکه حالم خوش نبود 6 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۳ من امشب خوشحالم ... خوشحالی باعث میشه آدم ارزش غم رو بفهمه ! بفهمه که اگر غم نبود هیچوقت خوشحال اینقدر لذت بخش نمیشد ! آدم میفهمه که جهان چقدر قشنگه ! چقدر شیرینه ! با تموم سختی ها و بدی هاش ! با تموم چیزایی که طبق نظر ما نیست ... 7 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۳ امشب باززم ته دلم دلم یه چیزی میخواد! خیلی وقته میخواد ولی هی میزنم تو سرش..... ولی امشب که دارم فک مبکنم میبینم کمتر داره بهونه میگیره.....فهمیده که هر چی بخوادو نمیتونه بدست بیاره...عاقله ماشالا بخواب دل...دیره 7 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر، ۱۳۹۳ امشب اگر یاری کنی ای دیده توفان می کنم آتش به دل می افکنم دریا به دامان می کنم امشب اگر یاری کنی ای دیده توفان می کنم آتش به دل می افکنم دریا به دامان می کنم می جویمت می جویمت با آن که پیدا نیستی می خواهمت می خواهمت هر چند پنهان می کنم زندان صبرآموز را در می گشایم ناگهان پرهیز طاقت سوز را یکسر به زندان می کنم یا عقل تقوا پیشه را از عشق می دوزم کفن یا شاهد اندیشه را از عقل عریان می کنم 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۳ چه فکرا به ذهنم میاد گذشته ... حال ... آینده ... پیر شدم 6 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۳ صدای جیرجیرکی که قطع نمیشه فکر کردن به این که نهایتا مگه چند سال میخوام زندگی کنم که انقدر روحمو با قانونهای زندگی فرسایش بدم به این نتیجه رسیدم که سادهها خوش بخت ترند حتی اگه بقیه به سادگیشون بخندن 8 لینک به دیدگاه
m@f 1923 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۳ امشب دلم بدجور هواتو کرده.......:ha5t4lmd53df3cpu2lq 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۳ دیشب با کلی خستگی...بهترین شب شد... کسایی که دوسشون داری کنارت باشن... 7 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۳ امشب فک کنم سرویس داریم تا ته صبح سرکارم 8 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۳ امشب: تحمل کسی که هر چند وقت یه بار با دورههای زمانی ثابت فیلش یاد هندوستان میکنه 7 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۳ امشب تو یه وبلاگی همینطور اتفاقی رفتم بعد رفتم پروفایلش،نویسنده ش یه دختر بود متولد77یکی از نوشته هاش این بود : ژلوفن چه خوب میکنه سردرد رو! بوس بهش... نسلمون نابود شد رفت بعد باز میگن چرا میگید دهه 60 و دهه 70 5 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۳ امشب فک کنم سرویس داریم تا ته صبح سرکارم ته صبح دقيقا كجايي صبحه ؟؟ 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۳ شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد " سعدی " 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده