Tamana73 28835 ارسال شده در 20 آذر، 2014 امشب...گریه نکردم... فقط آروم جلو همه اشکم ریخت... امشب بعد1سال حس و حالم خوب بود... دل شکست...به امید روزی که خودش ترمیمش بده... خدایا ممنون که نشونم دادی.... 3
Paroshat 6378 ارسال شده در 20 آذر، 2014 امشب شب مزخرف خبرای بد ولی دلم فقط به یه خبر دیگه خوشه ایشالله فردا خبر خوشو اینجا مینویسم 2
maryam39 8211 ارسال شده در 20 آذر، 2014 امشب یکی از بهترین شب های زندگیم بود واسه تولدم خانواده غافلگیرم کردن درست زمانی که یه درصدم انتظارشو نداشتم بعد از ساعتها بیرون بودن خسته و داغون رسیدم خونه و دیدم بساط فشفشه و کیک و کادو و .... برپاست به جرئت میتونم بگم همین لحظهای که دارم تایپ میکنم هیچ چیزدیگهای تو دنیا نیست که بخوام حالا خودمو چشم میزنم فردا سرطان میگیرم میمیرم:ws28: 3
Tamana73 28835 ارسال شده در 21 آذر، 2014 امشب دلشووووره واس مامانم... که خداروشکر خوبه. شبی که همه چیز ریختم دور.... من شدم خدایی که همه چیزمو میدونه و میبخشه.... خدایا شکرت... 1
Paroshat 6378 ارسال شده در 21 آذر، 2014 امشب اومدم خبر خوبه رو بنویسم قبولیم تو دانشگاه خدایاااااااااا شکرت:hapydancsmil: 5
Tamana73 28835 ارسال شده در 21 آذر، 2014 امشب اومدم خبر خوبه رو بنویسمقبولیم تو دانشگاه خدایاااااااااا شکرت:hapydancsmil: همچنین...:hapydancsmil: 4
ms13 1488 ارسال شده در 21 آذر، 2014 دیگه بریدم از این مدلی زندگی کردن ... توی زمان گذشته موندم و بیرون نمیام ... همش یاد گذشته ها میکنم ... به اشتباهاتی که توی زندگیم کردم ... به خاطرات تلخ و شیرینی که داشتم ... به آدما و دور و اطرافیای گذشته و حالم... دارم خودمو داغون میکنم ... نمیدونم این چه حسیه ... به خودم میگم من توی اوج جوونی چرا حال و روزم این شده ! چرا عین این پیرمردایی که عصا دستشونه تنهایی میرن قدم میزنند شدم ؟! حتی از همین نوشتنا و چس ناله ها (بقول صادق هدایت) هم حالم به هم میخورم ... 6
m.sh1992 2210 ارسال شده در 21 آذر، 2014 امروز زمانی ک حالم با یک تلفن گرفته شد درست با فاصله چند دقیقه با یک تلفن دیگه از طرف یکی از دوستام ک حامل خبر خوبی هم بود، نه تنها حالم برگشت سرجاش بلکه خیلی هم خوشحال شدم . خدایا ب عدد نعمتات شکر... امیدوارم همه حالشون خوب باشه 6
maryam39 8211 ارسال شده در 22 آذر، 2014 امشب یه چیزی رو تو میلم دیدم و از تصمیم خوب و عقلانیای که چند سال پیش گرفته بودم خوشحال شدم. اگه چنین کاری نکرده بودم رسما الان بدبخت بودیم... خدایا شکر بابت راهنمایی هات 4
Tamana73 28835 ارسال شده در 22 آذر، 2014 همکلاسیم فوت کرد... داماد عمم رفت کما... مامانم درد داره... بابام نیس... بدتر از امشبم هس آخه.... سردر کلافه کرده...خسته ام....خدااااا... 3
ms13 1488 ارسال شده در 22 آذر، 2014 گز کردن پاییز ، بو کردن برگها / یک استکان چایی، تو دل دل سرما امشب حس غریبی دارم ... از اینکه یک پاییز دیگه میرسه خوشحالم... دوباره پاییز ، دوباره بارون ، برگ ، خاطره ... 3
unstoppable 5989 ارسال شده در 22 آذر، 2014 امشب فرو رفتم، تو خیلی چیزها... عمقشون هم زیاده... گاهی به اندازه یک لبخند گاهی به اندازه جمع شدن اشک توی چشم و بعدش عقده شدن خیلی چیزها خوشحالم که پاییز میاد و ناراحتم از چیزهایی که قراره باهاشون روبرو بشم پااااااااااااک دیوانه شدم... 4
m.sh1992 2210 ارسال شده در 22 آذر، 2014 امشب باری از روی دوش من و آتنا برداشته شد. امشب فقط میخوام راحت بخوابم از فردا هم برنامه های جدیدی رو شروع کنم خدایا مارو ب حال خودمون وا مگذر 1
زفسنجانی 7100 ارسال شده در 22 آذر، 2014 همیشه مثل امشب که شب اول مهر میشه ...این جمله قدیمی یادم میاد ..مکن ای صبح طلوع ..مکن ای صبح طلوع .. حس میکنم همه دبستانیا ..راهنمایها ..دبیرستانیاااا..دانشجوها ..معلمااا ..اساتید دارن یکصدا اینو زمزمه میکن .. 8
Tamana73 28835 ارسال شده در 23 آذر، 2014 امشب خوشحالم...مریضمون بهتر شده.جمعه میرم ببینمش:hapydancsmil: 6
آریودخت 43941 ارسال شده در 23 آذر، 2014 صدای تو معجزه ی روزها و شبهای منه ... کی هستی که طول روز رو خسته ، ناراحت و بی حوصله گذروندم و فقط ، فقط با یک صدا اینجوری دگرگون و شاد شدم کی هستی؟؟؟ 6
ارسال های توصیه شده