hamid_shahrsaz 28920 این ارسال پرطرفدار است. اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ سلام دوستان فکر کنم اولین نفری باشم که از تور رسیدم خوونه. با اجازه از انوشه و محمدرضای عزیز این تاپیک رو میزنم دوستان تور بسیار خووبی بوود و به من خیلی خوش گذشت. من به دلایلی از نوشتن خاطره خودداری میکنم(تحرررررررررررریم)!!! دوستان بنویسید تا ما هم استفاده کنیم ازتون خواهش میکنم اسپم نکنید(خواهش واقعی کردم ازتون) یه گله کوچولو:دی خوشحالم که به همه خوش گذشته اما........... هی دل دل کردم پست بدم ندم بدم ندم بدم ندم بدم ندم بدم ندم بدم ندم!!!!! آخرش نتونستم دووم بیارم!! چون حرف یکی از بچه ها واسم خیلی سنگین بوووود خییییییییلی!! همه مینو میشناسن آدم بی جنبه ای نیستم هر شوخی ای بام میشه اشکال نداره و منم جوابشو میدم مثل اینکه با اوری،فروغ،هیلدا که خیسم کرد و عینکم رو ترکوند،ستی،اسی که هی راه به راه میگفت گوسفند و خیلیای دیگه شوخی کردیم اما بعضی وقتا یه سری کارا که میدونی از روی شوخی نیس آدمو آزار میده. تاکید میکنم از کار هیلدا که همه جامو خیس کرد ناراحت نشدم تو همون حوالی بوود یکی از دخترا یه حرفی زد البته خیلی آروم اما گوشام تیزه و کامل شنیدم که هنوز نتونستم هضمش کنم!!!!!! شاید پستم رو بخونه اما خانوم بووووووووووووووق بدون من معذرت خواهی نمیخوام پس پخ نده و بگو معذرت میخوام:vahidrk: قبل از اینه حرفی رو بزنی اول مزه مزش کن یا حداقل به کسی مثل من به لحن شوخی بگو آدم کینه ای نیستم اما نمیدونم این حرف چرا اینقدر واسم سنگین بووود:5c6ipag2mnshmsf5ju3 از یوحی هم تشکر میکنیم که پاستیل داشت و ما هی خوردیم فکر کنم سرما خوردم خفن صدام دیگه در نمیاد در کل رووز خووبی بود از انوشه و محمدرضا که خیلی زحمت کشیدن هم تشکر میکنم 50 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ خب من صب ح رفتم دانشگاه توراهه مترو بودم که سعید زنگ زد ... 8.50 بود که مترو بودم ..... همه بچه ها تور و تقریبا دیدم و رفتم سمت بچه های جا مونده جلو اب نما خیلی صبر کردیم ... تا شیما اومد من بودم .. سعید بود ... مسعود و حمزه بودن ... چیز فکر هم که بود... نازنین هم بالا بود شیما اومد ... ما جون دادیم تا این محمد حسین برسه ... آیییییییییییی ما رو معطل کرد سوار مترو شدیم یه کم به شارلاطان بودن محمد حسین و فکرای چیزه چیز فکر خندیدیم ... تا رسیدیم ایران خودرو ناگفته نماند مترو مهمون مسعود شدیم ... با اتوبوس رفتیم سمت شهرک ... همه پسرا اومدن پشت تو قسمت خانوما نشستن ... این هم مهمون سعید بودیم ... تو راه خیلی خندیدیم تا رسیدیم و رفتیم تو ... بچه ها سمت کوفه بودن البته اصلا بعید نیست وقتی اسی با یه جمعه ... اخرش یا سر از کوفه در میارن یا جهنم ... این چیز فکز یه پیاز پیدا کرد کشت مارو ... اخرم تا توی سفره پیازه با ما بود ... بعدش و نمیدونم با لیدر یه کم گشتیم و تو سرو کله هم زدیم ... از اونجایی که همه معتاد چایی بودن رفتیم چایی خرما زدیم تو رگ ... از اونجا هم یه کمی دور هم بودیم تا وقت نهار دوتا دوست خوب دیگه هم اون موقع به ما ملحق شدن رفتیم تو ماشین های عهد بوق یه کم عکس گرفتیم ... بعد از نهار دخترا رفتن لباس محلی پوشیدن و کوزه و 3 تار اینا داشتن عکس گرفتن... خیلی طول دادن دقیقا 5 مرحله داشت : پوشیدن لباس ... عکی گرفتن با عکاس ... عکس گرفتن به طور جدا ... دراوردن لباس ... چاپ شدن عکس ها 2-3 ساعتی طول کشید تو اون مدت علافی وایساده بودیم .... واسه سر گرمی گ-ش بازی کردیم با شادی ... که چلاغم کرد بعد دیگه به سمت تهران حرکت کردیم و دم گلدیس جدا شدیم ... اتفاقاتی که دلم خنک شد : میدونم که اخرش میاین میگین خودم میگم که نیاین بگین خز شه انداختن تکه یخ تو لباس حمید شهرساز و اسی ! ریختن آب تو لباس شهرساز چشم زدن و ترکیدن عینک شهرساز سکته دادن اسی وقتی در حال استراحت تو ماشین های عهد بوق قایم شده بود اسی خیلی امروز دلش کتک میخواست گرفتن و قایم کردن دوربین محمد حسین و خلاص کردن همه از شر خودش و دوربینش قایم کردن عینک شهرساز از همکاری سعید تو قسمت های قایم کردن بینهایت ممنون یه برنامه واسه اسی داشتم کور کردن با موشک ... که نشد ... حیف شد خنده دار ترین اتفاق هم وقتی بود که بچه ها در حال ماشین سواری بودن یه فیلمی به اجرا درومد در حد بندسلیگا ... خیلی استعداد های پنهان هنر پیشگی داریم و اینکه یکی ا ز دانشمندای انجمن تا دو تا ایستگاه مونده به گلشهر رفته بود .... احتمالا دیده پولش حیفه گفته تا کرج برم و بر گردم کسایی که بودن انقدر زیاد بودن دارم از رو عکسا مینویسم : محمد رضا -انوشه-پری دریایی - اسی - سعید - مسعود-دوست مسعود - هیلدا- حمید صفدر-حمید شهرساز-نگاری- ارپاک-دو تا دوستای خوب که بعد ملحق شدن - فروغ - مونا- چیز فکر - شیما-نازنین- مینی - کتایون-سپیده ام تی -محمد حسین -اوریون- میلاد-شادمهر-سوگند-مریم فلوید-ستی - اورامان-تبسم اگه کسی یادم رفته شرمندم این خاطرات من خدایی خاستین خاطره بگین .... بگین که من چقدر مظلومم ... همه تو سوء تفاهمن خوب بگین جون هیلدا ... بعدا حساب میکنیم 45 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ بسی خوش گذشت ممنون از انوشه و مملی که کلی زحمت کشیدن و همینطور همه کسایی که اومدن و بانی این خوشی شدن :flowerysmile: 29 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ به منم خوش گذشت از ایستگاه متروی صدر تا دروازه دولت در این همایش همراه بودم دست محمد رضا و انوشه درد نکنه 22 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ من به دلایلی از نوشتن خاطره خودداری میکنم الان در حال مرگم از خستگی :5c6ipag2mnshmsf5ju3پام درد میکنه انقدر وایسادم بسی خوش گذشت چرا همه انقد خسته اید؟ 12 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ چرا همه انقد خسته اید؟ این شاهزاده های انجمن یه 2 ساعتی رو پا نگهمون داشتن بعدم خیلی راه رفتیم من که یه مین هم ساکت نبودم فعالیت زیاد بود دیگه نفس نداریم 13 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ هییییییی ما هم دوست داشتیم بیایم ولی نشد 12 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ به منم خوش گذشت از ایستگاه متروی صدر تا دروازه دولت در این همایش همراه بودم دست محمد رضا و انوشه درد نکنه چرا بقیشو نیومدی پس؟ :icon_razz: چرا همه انقد خسته اید؟ والا توام اگه اینقد که ما تو سرما سرپا وایساده بودیم، وایمیستادی همین میشدی 13 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ روزایی که میتینگه، انجمن مثل روزای جمعه میشه، مخصوصا امروز که از صبح من بیکارم، ***** شکن هم ندارم 22 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ این شاهزاده های انجمن یه 2 ساعتی رو پا نگهمون داشتنبعدم خیلی راه رفتیم من که یه مین هم ساکت نبودم فعالیت زیاد بود دیگه نفس نداریم مگه شاهزاده های انجمنم اومده بودن؟ یکی بیاد تعریف کنه دیگه کیا بودن؟ 7 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ مگه شاهزاده های انجمنم اومده بودن؟ یکی بیاد تعریف کنه دیگه کیا بودن؟ یعنی امون نمیدین دیگه باشه الان من میتعریفم با جزییات 9 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ چرا بقیشو نیومدی پس؟ :icon_razz: بقیشو رفتم سر کار چرا میتینگا رو وسط هفته میندازین؟ 7 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ خیلی خوش گذشت جای همه خالی بوووووود حالا خستم.امشب میام خاطره مینویسم 9 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ خیلی خوش گذشت جای همه خالی بوووووود حالا خستم.امشب میام خاطره مینویسم توچشمای درشت من نگا کن بگو توام با ما بودی 6 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ بابا شما بزارید برسییییید بعد من دارم از پا درد میمیرم.... 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ الان فقط می تونم بگم خستم :obm: 15 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ من یک متنی نوشته بودم، اما پر از صحنه و مطالب ضد اخلاقی و ضد دینی و فرهنگی بود و توسط وزارت ارشاد کلا حذف شد. 25 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده