sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۲ زندگی ما به سوی هدف،نه تک تک بل دو به دو می رویم چون دو به دو یکدیگر را می شناسیم پس همه همدیگر را می شناسیم ما همه ی یدیگر را دوست خواهیم داشت و فرزندان ما به افسانه ی سیاهی که در آن مرد تنهایی گریه سر می دهد خواهند خندید 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۲ تنها نيستم پُر از ميوههايى كه در دهن آب مىشود آراسته به هزار گُل ِ گوناگون غَرّه در آغوش آفتاب خوشبخت از پرندهيى خودى شاد از يكى قطره باران بسى زيباتر از آسمان صبحگاهى. وفادار. از باغى سخن مىگويم خواب مىبينم اما به حقيقت، دوست مىدارم. لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۲ بزرگ راهى به خواب ديدم كه تنها تو از آن مىگذشتى پرندهى سپيد از شبنم با نخستين گامهايت بيدار مىشد در جنگل سبز و خيس دهان و چشم ِ سپيده باز مىشد برگها همه برمىافروختند تو روزى نو آغاز مىكردى هيچ چيز نمىبايست آتشى بلند بر پا دارد اين روز مىدرخشيد همچون بسيارى روزها من خفته بودم زادهى ديروز بودم من تو سخت پگاه از خواب برخاسته بودى تا از براى چاشت مرا كودكى ِ جاودانه ارزانى دارى. لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۳ شب هيچگاه كامل نيست هميشه چون اين را مى گويم و تأكيد مى كنم در انتهاى اندوه پنجره ى بازى هست پنجره ى روشنى. هميشه رؤياى شب زنده دارى هست و ميلى كه بايد برآورده شود، گرسنه گى كه بايد فرونشيند يكى دل ِ بخشنده يكى دست كه دراز شده، دستى گشوده چشمانى منتظر يكى زندگى زندگيى كه انسان با ديگراناش قسمت كند لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده