tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ قاصدک ! هان ! چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی خوش خبر باشی ، اما، اما گرد بام ودل من بی ثمر می گردی قاصدک انتظار خبری نیست مرا نه زیاری نه ز دیار و دیاری باری باری، برو آنجا که بود گوشی و چشمی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با دلم میگوید که دروغی تو دروغ که فریبی تو فریب قاصدک هان! ولی، آخر، ای وای راستی آیا رفتی با باد؟ با توام آی کجا رفتی، آی راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟ مانده خاکستر گرمی جایی؟ در اجاقی، طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز؟ قاصدک! ابرهای همه عالم شب و روز، در دلم می گریند (م ـ امید) 2 لینک به دیدگاه
fanous 11130 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ خانه ام می گفت: از من مرو زيرا چون تو بروی گذشته ات در من سکنی خواهد گزيد. راه به من ميگفت: به دنبال من بيا، آينده ات منم! من به هر دو گفتم: من گذشته و آينده ندارم. اگر بايستم در ايستادنم رفتنيست و اگر بروم در رفتنم ايستادنی! 1 لینک به دیدگاه
Doctor_Shovan مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۸۹ من به دلتنگی عجیبی مبتلایم دلتنگی درد ناکی که هیچگاه پایانی نخواهد داشت دلتنگ چشمهایش ...... لینک به دیدگاه
fanous 11130 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۱ چقدر اینجا رو خاک گرفته چقدر اینجا سرده ایکاش هرگز جایی رو ترک نکنی چون وقتی برگردی دیگه با خودت هم بیگانه شده 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده