شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ تـمـامــ دنـیــــ ـا را می دهـمــ ؛ بـرای خوابیـدن در اتـــاقی کــــ بـوی تـو را می دهـد ! بـی هیـچ دغـدغـهــ ای ، بـی هیـچ مـزاحـمی ! وقـتی کــــ دسـتـــانـمـــ بــوی تـو می گـیـرنـــد .... 5 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ کی دست از سرم بر می داری؟ می پرسم که بدانم کی می میرم...! 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ شهاب سنگی بودی كه یك لحظه پنجره خانه ام را روشن كردی حالا .... اما تو نیستی و خانه من سیاره خاموشی است كه هیچ كس نشانی اش را نمی داند!!! 5 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ در نگاه ات همه ی مهربانی هاست: قاصدی که زندگی را خبر می دهد. و در سکوت ات همه ی صداها: فریادی که بودن را تجربه می کند. 5 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد- من با نخستین نگاه تو آغاز شدم. 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدرجایت خالیست . . . تا بدانی نبودنت آزارم می دهد . . . لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان . . . که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ... لمس کن لحظه هایم را لمس کن . . . . 4 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ گفتمش: دل می فروشم گفت: چند؟ گفتمش: مال خودت تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستانش به خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ نگاهت کردم و تو رویت را برگرداندی و اکنون . . . داده سخن هارا بر سر خود می*کشم با اینکه میدانستم وادی دروغ مدتهاست . . . عشق و محبت مرا چه آسان به خودخواهیت فروختی تو کسی* بودی که ازش قلهٔ فتح نشدنی* ساخته بودم ولی* افسوس . . . ولی* افسوس که آن قلهٔ فتح نشدنی* شکست ! جدایی ، اشک ، دوری ، غریبی اشك . . اشك . . چيزي است كه بيش از همه با آن سر و كار دارم واژه هايي هستند که بارها در ذهنم مرور ميشوند . . . خاطره ها تلخ ترین بخش زندگی اند و خاطرات ما بخشی از تلخ ترینها بود . . ! ! 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ ميگم دوست دارم ميگي دروغ ميگم تو فكرتم ميگي تو خوبي آره ميگي تو خوبي قلبم تو رو ميخواد ، چشمام تو رو ميپاد ، ميگي كه عاشقي بهت نمياد آره بهت نمياد مهرت تو سينه راحت ميشينه ، روز خوش نذاشته دلم ببينه لباتو غنچه كن واسم هميشه ، دلم از عشوه هات خسته نميشه آره خسته نميشه تو كه پا نميدي ، واسه ما چه حالي ميري منو توو دلت بگو آخه چرا جا نميدي؟ نگو كه يادت نمياد ، گفتم كه ميميرم برات وقتي باهام قهر مي كني ديگه نميشم فدات ديگه نميشم فدات عشقم بهم بگو ، حرفاتو دوست دارم من توو يه دندگي رو دست ندارم آره رو دست ندارم 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ بعضی ها گریه نمی کنند ! اما از چشم هایشان معلوم است که اشکی به بزرگی یک سکوت گوشه ی چشمشان به کمین نشسته . . 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ [TABLE=class: cms_table] [TR] [TD] ساعت ها غرق در لحظه های بی کسی چشم ها همه منتظر فریادرسی هر نفس حبس در گوشه ی دنج قفسی فقط می دانم! یک روز از جاده های انتظار می رسی [/TD] [/TR] [/TABLE] 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید جزتوهیچ کس تو دنیا، حال وروزمو نفهمید همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ بی تو احساس درد دارم : شاید این همان دلتنگی باشد تورا دیگر ندارم : شاید این بازی زندگی باشد دل دل مــی کــردم بــبـیـنـم هر روز تـــــورا نیستی اینجا ، نیستی در زندگیم ،دیگر نیستی! چرا چرا؟؟؟ بـی تــو شـوق زندگـی مـ ـرا تـرک کــرده اســت تنها اشک است که بغض گلویم رادرک کرده است بوسه هایت را تازه می کنند قطره اشک هایم هر روز به یــاد لبـــهای گرمـ ـی که میهمـان گونه هایم بود دیــروز شاید تو هرگز مال من نبودی که چنین تنها شده ام دیروز باغمت گذشت مثل امروز ... انگار بی توبی فردا شده ام زندگی یک شکنجه که پر شده از بی حوصلگی های تلخ دیگر نمی خواهم زنده بمانم وقتی یارم به آغوش دیگری رفت 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ کـــــــــــاش میدانستــــم حــــالا که در را بسته ای؛ آن را بکـــــــــوبم یـــا گوشــــــه ای منتظــــــر بمانـــــم لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ چه زیباست نوشتن ، وقتی میدانی او میخواند چه زیباست سرودن ، وقتی میدانی او میشنود و چه زیباست دیوانگی به خاطر او ، وقتی میدانی او میبیند . . . 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ هنوز گاهی میان آدمها گم می شوم کوچه ها را بلد شدم خیابانها را بلد شدم ماشین ها را ؛ مغازه ها را ؛ رنگ چراغ های قرمزرا........ جدول ضرب را حتی ...دیگر در راه هیچ مدرسه ایی گم نمی شوم ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم آدمها را بلد نیستم ... 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ میخوام داد بزنم بگم: تو برای من تنها یکی ست... اونم تووو... والا من دیگران را شما خطاب می کنم!! 2 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ هميشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر كلماتــــــ ـــ ـ مـي ترسيــدَم ! نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ... نـ ماندن ِ تو ... كــاش اينبــار حداقل دل ِ واژه برايــــ ـــ ـم مي سوختـــــ ـــ ـ و خبــري مـي داد از نـ رفتن ِ تـــو .. 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ بالشـــی از پَر ِ خیالت زیر سرم گذاشتی ..!! حالا دیگر تمام ِ شب ها را .. در آغوشت به صبح می رسانم ..!! 1 لینک به دیدگاه
saba mn 20993 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ شکایت نمی کنم اما آیا واقعاً یك بار شد که در گذر همین همیشه ی بی شکیب دمی دلواپس تنهایی دستهای من شوی؟ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده