alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۰ سلام نیمروز تمامی عزیزان بخیر اما بعد! بعنوان یک جوان ایرانی که در درون مرزهای این ملک زندگی میکنید نسبت به اینده کشور و زندگی خودتون توی این برهه زمانی چه پیش بیی میکنید !؟ ایا چشم انداز شما از زندگی در این برهه سپید است یا سیاه یا خاکستری !؟ چقدر تحقق اهدافتون رو میسر میدونید و فضا و شرایط جامعه رو برای رشد و پیشرفت خودتون مناسب ارزیابی می کنید!؟ داخل پرانتز یه چیزی اضافه میکنم که جرقه این تاپیک و موضوع امروز زمانی زده شد که خبری مبنی بر فیل تر شدن پیامک با مضمون« دلار» از طریق اس ام اس ، توی نت دیدم !جدای از صحت و سقم این خبر ، حتی به گمانم در دادگاههای تفتیش عقاید در اروپای قرون وسطی این سطح از سرک کشیدن به کار مردم به چشم نمیخورد که اینجا................................... « برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام » راستش با دیدن این خبر یاد این سروده زیبای «احمد شاملوی» عزیز افتادم که میگه: دهانت را میبویند مبادا که گفته باشی دوستت میدارم. دلت را میبویند روزگارِ غریبیست، نازنین و عشق را کنارِ تیرکِ راهبند تازیانه میزنند. عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما آتش را به سوختبارِ سرود و شعر فروزان میدارند. به اندیشیدن خطر مکن. روزگارِ غریبیست، نازنین آن که بر در میکوبد شباهنگام به کُشتنِ چراغ آمده است. نور را در پستوی خانه نهان باید کرد آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر با کُنده و ساتوری خونآلود روزگارِ غریبیست، نازنین و تبسم را بر لبها جراحی میکنند و ترانه را بر دهان. شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد کبابِ قناری بر آتشِ سوسن و یاس روزگارِ غریبیست، نازنین ابلیسِ پیروزْمست سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است. خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد خب چه کاری میشه کرد ! الحاقی این تاپیک درویشی، مجرد به گوشهای نشسته بود. پادشاهی برو بگذشت. درویش از آنجا که فراغ ملک قناعت است سر بر نیاورد و التفاتت نکرد. سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است برنجید و گفت: این طایفه خرقهپوشان امثال حیواناند و اهلیت و آدمیت ندارند. وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد سلطان روی زمین بر تو گذر کرد، چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جای نیاوردی؟ گفت: سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیتاند نه رعیت از بهر طاعت ملوک. پادشه پاسبان درویش است گرچه رامش به فر دولت اوست گوسپند از برای چوپان نیست بلکه چوپان به خدمت اوست یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهده ریش روز کی چند باش تا بخورد خاک، مغز سر خیالاندیش فرق شاهی و بندگی برخاست چون قضای نبشته آمد پیش گر کسی خاک مرده باز کند ننماید توانگر و درویش ملک را، گفت درویش استوار آمد. گفت : از من تمنا بکن؟ گفت: آنهمی خواهم که دگر باره زحمت من ندهی. گفت: مرا پندی بده؟ گفت: دریاب کنون که نعمتت هست بدست کین دولت و ملک میرود دست بدست 8 لینک به دیدگاه
saeed99 2563 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ با درود طبیعتا آینده روشن و صافی نمی بینم ، اما خیلی هم بدبین نیستم . به قول شاعرکه می فرماید : چنان نماند چنین نیزهم نخواهد ماند من به تاریخ علاقه زیادی دارم ، تاریخ آموزگار بزرگیه و یه جورایی هرچند وقت یکبار تکرارمیشه. تاریخ اشاره زیبایی به هجوم مغولان ، اعراب و ... داره. کم نبودن شیرزنان و شیرمردان ایرانی که درکوران این حوادث اززندگی وهستی شان مایه گذاشتن. و بازتاریخ نشان داده که این افراد هر زمان که لازم باشه وارد عمل میشن. یاد دوران کودکی افتادم با اون شعرای زیباش سر زد از پشت ابرها خورشید باغ و بستان دوباره زیبا شد فصل سرما و برف و باد گذشت موقع گردش و تماشا شد در چمن بر درخت گل بلبل وه چه شیرین ترانه ای دارد هست خشنود و شادمان زیرا وطنی ، آشیانه ای دارد کودکان این زمین و آب و هوا این درختان که پرگل و زیباست باغ و بستان و کوه و دشت همه خانه ما و آشیانه ماست دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد یار و غمخوار یکدگر باشیم تا بمانیم خرم و آزاد شاعر : عباس یمینی شریف 4 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ با درود طبیعتا آینده روشن و صافی نمی بینم ، اما خیلی هم بدبین نیستم . به قول شاعرکه می فرماید : چنان نماند چنین نیزهم نخواهد ماند من به تاریخ علاقه زیادی دارم ، تاریخ آموزگار بزرگیه و یه جورایی هرچند وقت یکبار تکرارمیشه. تاریخ اشاره زیبایی به هجوم مغولان ، اعراب و ... داره. کم نبودن شیرزنان و شیرمردان ایرانی که درکوران این حوادث اززندگی وهستی شان مایه گذاشتن. و بازتاریخ نشان داده که این افراد هر زمان که لازم باشه وارد عمل میشن. یاد دوران کودکی افتادم با اون شعرای زیباش سر زد از پشت ابرها خورشید باغ و بستان دوباره زیبا شد فصل سرما و برف و باد گذشت موقع گردش و تماشا شد در چمن بر درخت گل بلبل وه چه شیرین ترانه ای دارد هست خشنود و شادمان زیرا وطنی ، آشیانه ای دارد کودکان این زمین و آب و هوا این درختان که پرگل و زیباست باغ و بستان و کوه و دشت همه خانه ما و آشیانه ماست دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد یار و غمخوار یکدگر باشیم تا بمانیم خرم و آزاد شاعر : عباس یمینی شریف بله حق با شماست تاریخ هویت انسانهاست حوادث تلخ و شیرین در بستر همین تاریخ متولد و مرگ یافته اند تاریخ شاهد حمله اسکندر ، اعراب و هجوم مغول و به زانو در اومدن ایران بوده! اما هرگز ایران سر فرود نیاورد حتی مغولان وحشی خودشون رو ناگزیر از فرهنگ ایرانی دیدند و..... این شعر شما« دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد یار و غمخوار یکدگر باشیم تا بمانیم خرم و آزاد» زیباست منم یادمه خیلی زیبا بود اما نمیدانم نامه هفدهم آقای نوریزاد و مطالعه فرمودید یا نه !آنچنان رویای زیبایی از ایران ترسیم کرده که به واقع مدینه ای فاضله را تداعی می کنه اما دریغ از اینکه زمانی که از کیفوریت این رویا خالی میشی و خودتو با حقایق روبرو می بینی عنوانی که من انتخاب کردم « دست در دست هم دهیم به کین میهن خویش را کنیم ویران !!»مناسب به نظر می رسد. نقطه مقابل همین آبادانی ملک و ملت در برهه زمانی هست! نمیدونم این شعر اگه اشتباه نکنم چهارم دبستان و یادتونو یا نه که میگفت « باز باران با ترانه با گوهرهای فراوانو....» اما این روزها این شعر مناسب تر به نظر می رسه که میگه : «باز باران / بی طراوت / کو ترانه؟! / سوگواری است / رنگ غصه / خیسی غم می خورد بر بام خانه / طعم ماتم / یاد می آرم که غصه / قصه را می کرد کابوس / بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش / می دویدم / می دویدم / توی جنگل های پوچی / زیر باران مدیحه / رو به خورشید ترانه / رو به سوی شادکامی / می دویدم / می دویدم / هر چه دیدم غم فزا بود / غصه ها و گریه ها بود / بانگ شادی پس کجا بود؟ / این که می بارد به دنیا / نیست باران / نیست باران / گریه ی پروردگار است / اشک می ریزد» 2 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ پیشبینیم اینه که روزگار ما ایرانی ها از اینیم که هست بدتر میشه... طریقه زندگی کردنمون شده مثل همون شاه که یه نخست وزیر داشته و مردم رو .......بعد مردم خواستن سربازشون رو بیشتر کنن شده زندگی تو ایران رو فقط میشه با رنگ سیاهی معنی کرد و دید..... زمانی درست میشه که فهم و شعور ملت عوام بره بالا......و اینم در ایران بنظر من 100 سال طول میکشه که ما اون موقع زیر خاک پوسیدیم ولی در کل من در انتخابات آینده مجلس شورای غیر اسلامی وریاست ممهوری و انتخابات ناخبرگان شرکت میکنم!!!!!!!!!!!!(ببخشید پارازیت بود) 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ يا بايد قدرت تغيير داشت يا توان تحمل .... واقعيت هاي هست كه بهتر با انها كنار بيايم و سعي بر تغيير شون داشته باشيم هيچ تغيير و پيشرفتي هم يك شبِ به دست نميايد بايد صبور بود و دست از كار نكشيد بله كمبود ها زيادن واقعيت هاي تلخ هست و لي بي اميد نميشه زندگي كرد نميشه ادم رويا هاي زندگيش را از دست بده و انتظار حركت ور به جلو بهتر شدن داشته باشه اين ها حرفاي من نيست اين افكاري هست كه تاريخ و ادم نسل به نسل منتقل كردن تا به ما رسيده ...هنر اينه كه بتونيم بر ويراني بناي ابادي بسازيم نه ويراني را ويرانتر كنيم . 2 لینک به دیدگاه
saeed99 2563 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۰ بله حق با شماستتاریخ هویت انسانهاست حوادث تلخ و شیرین در بستر همین تاریخ متولد و مرگ یافته اند تاریخ شاهد حمله اسکندر ، اعراب و هجوم مغول و به زانو در اومدن ایران بوده! اما هرگز ایران سر فرود نیاورد حتی مغولان وحشی خودشون رو ناگزیر از فرهنگ ایرانی دیدند و..... این شعر شما« دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد یار و غمخوار یکدگر باشیم تا بمانیم خرم و آزاد» زیباست منم یادمه خیلی زیبا بود اما نمیدانم نامه هفدهم آقای نوریزاد و مطالعه فرمودید یا نه !آنچنان رویای زیبایی از ایران ترسیم کرده که به واقع مدینه ای فاضله را تداعی می کنه اما دریغ از اینکه زمانی که از کیفوریت این رویا خالی میشی و خودتو با حقایق روبرو می بینی عنوانی که من انتخاب کردم « دست در دست هم دهیم به کین میهن خویش را کنیم ویران !!»مناسب به نظر می رسد. نقطه مقابل همین آبادانی ملک و ملت در برهه زمانی هست! نمیدونم این شعر اگه اشتباه نکنم چهارم دبستان و یادتونو یا نه که میگفت « باز باران با ترانه با گوهرهای فراوانو....» اما این روزها این شعر مناسب تر به نظر می رسه که میگه : «باز باران / بی طراوت / کو ترانه؟! / سوگواری است / رنگ غصه / خیسی غم می خورد بر بام خانه / طعم ماتم / یاد می آرم که غصه / قصه را می کرد کابوس / بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش / می دویدم / می دویدم / توی جنگل های پوچی / زیر باران مدیحه / رو به خورشید ترانه / رو به سوی شادکامی / می دویدم / می دویدم / هر چه دیدم غم فزا بود / غصه ها و گریه ها بود / بانگ شادی پس کجا بود؟ / این که می بارد به دنیا / نیست باران / نیست باران / گریه ی پروردگار است / اشک می ریزد» درسته ؛ حقیقتی که تو این جستار به آن اشاره کردی خیلی تلخه اما واقعی است. من نمیگم چشمامونو ببندیم وتوی خیال سیرکنیم ، اما ناامیدی مطلق هم نتیجه ای جز تباهی نداره وقتی یه سیستم نقد میشه کمترین نتیجه این نقد آگاهی جامعه و بالا رفتن شعور اجتماعی خواهد بود، تمام نامه های ایشون به اضافه چند نفرنویسنده دیگه رو خوندم. اما دریغ از اینکه زمانی که از کیفوریت این رویا خالی میشی و خودتو با حقایق روبرو می بینی عنوانی که من انتخاب کردم ... مناسب به نظر می رسد همین عنوان جستارگواه ناراحتی و احساس مسولیت شما درمقابل نابسامانی های موجوده اگرغیرازاینه بگو.. باز باران ... یاد اون دوران بخیر ، خدا خیرت بده کلی خاطره خوب و زیبا برام زنده شد باهاتون موافقم این شعرمناسب موقعیت امروزه ، این برای بیان مشکلات خوبه ولی کافی نیست . من ازشما می پرسم ؛ وقتی یکی که زورمون بهش نمیره داره خونمون رو ویران می کنه باید چکار کنیم ؟ خودمونم تبربدست بگیریم وکمکش کنیم ؟ مسلما نه ،اگه نمی تونیم جلوشو بگیریم حداقلش اینه که کمکشم نکنیم ، چه بصورت فکری و چه بصورت عملی - اما بالاخره برای جلوگیری ازخرابی بیشتریه کارایی میشه کرد... ببخشید قصد نصیحت نداشتم ،خودمم بعضی وقتا کم میارم ؛ درد دلی دوستانه با یه هموطن بود این دیالوگ رو تو یه فیلم شنیدم که شخصا به درستیش اعتقاد دارم فردی مصمم ، گروهی را به حرکت درمی آورد و گروهی خروشان ، جهانی را تکان خواهد داد 2 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۰ يا بايد قدرت تغيير داشت يا توان تحمل .... واقعيت هاي هست كه بهتر با انها كنار بيايم و سعي بر تغيير شون داشته باشيم هيچ تغيير و پيشرفتي هم يك شبِ به دست نميايد بايد صبور بود و دست از كار نكشيد بله كمبود ها زيادن واقعيت هاي تلخ هست و لي بي اميد نميشه زندگي كرد نميشه ادم رويا هاي زندگيش را از دست بده و انتظار حركت ور به جلو بهتر شدن داشته باشه اين ها حرفاي من نيست اين افكاري هست كه تاريخ و ادم نسل به نسل منتقل كردن تا به ما رسيده ...هنر اينه كه بتونيم بر ويراني بناي ابادي بسازيم نه ويراني را ويرانتر كنيم . قسمتهایی از سخنتونو مشخص کردم من با شما موافقم که هیچ تغییر و پیشرفتی یک شبه بدست نمی یاد، برای تغییر باید زمانهای طولانی صرف بشه و.... اگر در زمینه سیاسی بزرگترین تغییر و پیشرفت ایران سنتی و نظام سلطنت مطلقه، گرایش به دموکراسی و روح قانون گرایی در نظر بگیریم که با بروز انقلاب مشروطیت ورقی عظیم در تاریخ ایران زد ، و شاهدی از تغییر اساسی در زندگی سیاسی و جامعه ایران باشه ، همین تغییر و پیشرفت زمینه و بستر کافی خودشو توی جامعه ایران طی نکرد و ایران و روشنفکران آن دوره نسخه کاملا بسته بندی شده ای رو بدون طی مراحل گذار جامعه و طبقات قاطبه مردم برای کشور تجویز کردند بذای درک بهتر منظورم نماد حکومت قانون ،«مجلس»رو مثال می زنم مجلس اول بعد از مشروطیت گرفتار بی تجربگی بود مجلسای بعدی گرفتار استبداد شاه قاجار شد بعد از آن روح استبداد رضاخانی اونو به مجلسی بی اثر و تنها نام آن بوجود آورد در دوره دوم پهلوی بغیر از دوره ده ساله ابتدایی حکومت ، به ابزاری دراختیار سلطنت درآمد آنچه که همیشه مایه گرفتاری این نماد تغییر و پیشرفت کشور در ازمنه تاریخی بود همواره گرفتار استبداد بود بعد از انقلاب هم......(قضاوت در این مورد رو به اذهان خودتون وا میگذارم تا ببینید چه بر سر این مایه پیشرفت و تغییر کشور آمده و باز همان مثل معروف که خشت اول را گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج! را یاد آور میشود!) منظور از این روضه خوندن ها این بود که ما ایرانیها در پذیرش پیشرفتها چندان آماده نشده بودیم تا زمانی که تغییر از پایین صورت نگیره تا زمانی که اقشار «مردم» به معنی عام کلمه تغییر و پیشرفت رو فریاد نزنند هیچ پیشرفتی صورت نمی گیرد و عده ای میسازند و متعاقب آن عده ای اونو نابود م یکنند و اگرم نمود پیدا کنه در واقع پیشرفتی بدون روح هستو...... به تمامی دوستان عزیز و عزیزان دلم توصیه میکنم کتاب « شکل گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی»» نوشته محسن میلانی استادیار دانشگاه فلوریدای جنوبی رو مطالعه بفرمایند! 1 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۰ همین عنوان جستارگواه ناراحتی و احساس مسولیت شما درمقابل نابسامانی های موجوده اگرغیرازاینه بگو.. باز باران ... یاد اون دوران بخیر ، خدا خیرت بده کلی خاطره خوب و زیبا برام زنده شد باهاتون موافقم این شعرمناسب موقعیت امروزه ، این برای بیان مشکلات خوبه ولی کافی نیست . من ازشما می پرسم ؛ وقتی یکی که زورمون بهش نمیره داره خونمون رو ویران می کنه باید چکار کنیم ؟ خودمونم تبربدست بگیریم وکمکش کنیم ؟ مسلما نه ،اگه نمی تونیم جلوشو بگیریم حداقلش اینه که کمکشم نکنیم ، چه بصورت فکری و چه بصورت عملی - اما بالاخره برای جلوگیری ازخرابی بیشتریه کارایی میشه کرد... ببخشید قصد نصیحت نداشتم ،خودمم بعضی وقتا کم میارم ؛ درد دلی دوستانه با یه هموطن بود این دیالوگ رو تو یه فیلم شنیدم که شخصا به درستیش اعتقاد دارم فردی مصمم ، گروهی را به حرکت درمی آورد و گروهی خروشان ، جهانی را تکان خواهد داد ممنون دوست عزیزم توی پست بالا که برای دوست عزیز آرش گذاشتم قسمت اول صحبتهای شما هم جواب داده میشه درسته ؛ حقیقتی که تو این جستار به آن اشاره کردی خیلی تلخه اما واقعی است.من نمیگم چشمامونو ببندیم وتوی خیال سیرکنیم ، اما ناامیدی مطلق هم نتیجه ای جز تباهی نداره وقتی یه سیستم نقد میشه کمترین نتیجه این نقد آگاهی جامعه و بالا رفتن شعور اجتماعی خواهد بود، تمام نامه های ایشون به اضافه چند نفرنویسنده دیگه رو خوندم. من زمانی میتونم نقد کنم که شرایط آماده بوده باشه زمانی نقد من جواب میده که قاطبه مردم آگاه باشند نه اینکه مردمی ناآگاه پشتوانه نقد من باشند! و این رنج است ، درد است!و..... من احساس میکنم در مورد منظورم از تیتر تاپیک و رساندن منظورم دچار کاستی شدم «منظور از دست در دست هم دهیم به کین میهن خویش را کنیم ویرانمخاطب فرد به صورت اخص آن و مردم نیست منظورم افرادی هستند که داعیه دار هدایت و حکومت بر مردمند و لاغیر منظور اینه که ای کسایی که داعیه این مسئولیت خطیر و حفاظت از مردم کشورتون هستید کاری نکنید که میهن آباد !!!!!! رو به ویرانه ای تبدیل کنید و...... باز هم میگم نقد زمانی جواب میده که مردم آگاه باشند نه اینکه مردم در خواب باشند در اینصورت چیزی جز تو دهنی خوردن نقاد از سوی صاحبان قدرت نصیب نمیشه در مورد این دیالوگ فردی مصمم ، گروهی را به حرکت درمی آورد و گروهی خروشان ، جهانی را تکان خواهد داد به نظر من گاهی نیاز نیست جهانی رو تکون داد اصلا گاهی نیاز به تکون دادن دنیا نیست چرا دنیا رو تکون بدیم !؟ چرا زندگی نکنیم در مصالحه!؟ این دیالوگ بوی انقلاب میده ، به نظر من انقلاب بیشتر توی کشورهای جهان سوم رخ میده و همون حدیث باز کردن گره با دندان هست! چرا در کشورهای توسعه یافته مردم دیگه به انقلاب فک نمیکنند و بیشتر ادبیات دیپلماتیکی و سخن و قانون رو مطرح می کنند واز حرکات رادیکالیزم اجتناب می کنند اما اینجا همیشه صحبت از انقلاب میشه آیا نه این است که تز حکومت با آنتی تز مخالفت و برون رفتی بنام انقلاب که همان سنتز این جریان هست در نهایت خود به تزی جداگانه تبدیل میشه !؟(یک سلسله دور تسلسل) 1 لینک به دیدگاه
en.ml 4113 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۰ وضع اين مملكت خوبه و مردمش هر روز بدبختر از ديروز مي شن. بايد در اسرع وقت از اينجا رفت.براي اين مملكت و اين ملت ... جون كندن ارزشي نداره. 1 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۰ وضع اين مملكت خوبه و مردمش هر روز بدبختر از ديروز مي شن.بايد در اسرع وقت از اينجا رفت.براي اين مملكت و اين ملت ... جون كندن ارزشي نداره. این جواب شما منو یاد سخن محمد رضا پهلوی انداخت، رمانی که میخاست حزب «رستاخیز» رو ایجاد کنه که گفت: هر کس که به عضویت حزب مورد قبول شاه درنیاید، میتواند گذرنامهاش را بگیرد و از ایران برود»! تکلیف کسانی که نمی تونند از این مملکت بروندچیه ، کسایی که توانایی این کار رو ندارند و یا شرایطشو ندارند !؟(که مسلما کم هم نیستند !) لینک به دیدگاه
en.ml 4113 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۰ این جواب شما منو یاد سخن محمد رضا پهلوی انداخت، رمانی که میخاست حزب «رستاخیز» رو ایجاد کنه که گفت: هر کس که به عضویت حزب مورد قبول شاه درنیاید، میتواند گذرنامهاش را بگیرد و از ایران برود»! تکلیف کسانی که نمی تونند از این مملکت بروندچیه ، کسایی که توانایی این کار رو ندارند و یا شرایطشو ندارند !؟(که مسلما کم هم نیستند !) اونها دوراه دارند يا همرنگ جماعت بشن يا از اين عوامب ملت استفاده كرده و قشنگ سرشون كلاه بزارند راه سومش هم اينه كه هميشه حرص بخوري چرا اينجوريه..اونجوريه .. همين لینک به دیدگاه
saeed99 2563 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ #000000] 834305]ممنون دوست عزیزمتوی پست بالا که برای دوست عزیز آرش گذاشتم قسمت اول صحبتهای شما هم جواب داده میشه من زمانی میتونم نقد کنم که شرایط آماده بوده باشه زمانی نقد من جواب میده که قاطبه مردم آگاه باشند نه اینکه مردمی ناآگاه پشتوانه نقد من باشند! و این رنج است ، درد است!و..... من احساس میکنم در مورد منظورم از تیتر تاپیک و رساندن منظورم دچار کاستی شدم «منظور از دست در دست هم دهیم به کین میهن خویش را کنیم ویرانمخاطب فرد به صورت اخص آن و مردم نیست منظورم افرادی هستند که داعیه دار هدایت و حکومت بر مردمند و لاغیر منظور اینه که ای کسایی که داعیه این مسئولیت خطیر و حفاظت از مردم کشورتون هستید کاری نکنید که میهن آباد !!!!!! رو به ویرانه ای تبدیل کنید و...... بسیارخوب ممنون که توضیح دادید باز هم میگم نقد زمانی جواب میده که مردم آگاه باشند نه اینکه مردم در خواب باشند در اینصورت چیزی جز تو دهنی خوردن نقاد از سوی صاحبان قدرت نصیب نمیشه شاید در کوتاه مدت حق باشما باشه ؛ولی بنظر من ممکنه باعث آگاهی بشه ، حتی برای کسانی که الان خواب هستند. وقتی حرفی برای گفتن پیدا بشه گوشی برای شنیدن هم پیدا میشه در مورد این دیالوگ فردی مصمم ، گروهی را به حرکت درمی آورد و گروهی خروشان ، جهانی را تکان خواهد داد به نظر من گاهی نیاز نیست جهانی رو تکون داد اصلا گاهی نیاز به تکون دادن دنیا نیست چرا دنیا رو تکون بدیم !؟ چرا زندگی نکنیم در مصالحه!؟ این دیالوگ بوی انقلاب میده ، به نظر من انقلاب بیشتر توی کشورهای جهان سوم رخ میده و همون حدیث باز کردن گره با دندان هست! چرا در کشورهای توسعه یافته مردم دیگه به انقلاب فک نمیکنند و بیشتر ادبیات دیپلماتیکی و سخن و قانون رو مطرح می کنند واز حرکات رادیکالیزم اجتناب می کنند اما اینجا همیشه صحبت از انقلاب میشه آیا نه این است که تز حکومت با آنتی تز مخالفت و برون رفتی بنام انقلاب که همان سنتز این جریان هست در نهایت خود به تزی جداگانه تبدیل میشه !؟(یک سلسله دور تسلسل) همیشه تو انشا نوشتن مشکل داشتم ، نه منظورم حرکت یا تکان انقلابی نبود ، منم با حرکت های انقلابی مثل اینایی که دیدم موافق نیستم. منظورم نشان دادن قدرت اراده فرد برای بیداری و آگاهی اجتماعی بود براتون آسایش خاطر آرزو می کنم پیروز باشید 1 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ شاید در کوتاه مدت حق باشما باشه ؛ولی بنظر من ممکنه باعث آگاهی بشه ، حتی برای کسانی که الان خواب هستند[قتی حرفی برای گفتن پیدا بشه گوشی برای شنیدن هم پیدا میشه]همیشه تو انشا نوشتن مشکل داشتم ، نه منظورم حرکت یا تکان انقلابی نبود ، منم با حرکت های انقلابی مثل اینایی که دیدم موافق نیستم.منظورم نشان دادن قدرت اراده فرد برای بیداری و آگاهی اجتماعی بود براتون آسایش خاطر آرزو می کنم پیروز باشی توی پست دوستمون آرش به یک کتاب اشاره کردم ! اگر بپذیریم ایران به مدت بیش از یکصد سال هست بدنبال حکومت قانون بوده و هست ، اینجا یک سوال مطرح میشه که بایستی وجدان آگاه آحاد جامعه جوابشو بدن و اون اینکه آیا ما ایرانیان به واقع و معنی دقیق کلمه بعد از یکصد سال (که مطمئنا زمان کوتاهی نیست و شامل چندین نسل می شود {چراکه هر نسل سی سال محاسبه می شود}) توانسته روح قانون و قانون مداری رو نهادینه بکنه !؟ آیا معضلات و مشکلات مجالس اولیه بعد از مشروطه که همان مبارزه با روح استبداد بوده ، امروزه برطرف شده و یا نه اینکه همچنان مجلس و قانون ما با استبداد از نوع دیگرش مواجه هست !؟ به نظرم ما خشت اول روو کج گذاشتیم و تا مردم ناآگاه داشته باشیم و تغییرات از بالا به پاییین باشه جوابگو نیست و عوام فریبانه رفتار کردن با مردم هم دردی از دردهای این بی قانونی رو حل نمیکنه بلکه زخمی بر زخمهای دیگر جامعه میذاره ! چقدر بودند کسانی که داد سخن گفتند و نقد کردند و زیر چکمه استبداد له شدند چقدر انسانهایی بودند که به مانند فرخی زبانشان دوخته شد چقدر کسانی بودند که به مانند صوراسرافیل مثله شدند چه قلم هایی که نشکست و...... تا این روح قانون پذیری استیلا نیابد ! من بنده کمترین خداوند هم براتون آرزوی روزی میکنم که همگی دست در دست هم دهیم میهن خویش را کنیم آباد (به معنی واقع کلمه و مفهوم آن)پاینده باشید 1 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ درود كمي دير به مبحث زيباي شما رسيدم اما رسيدم و پست ها را خواندم پيشاپيش از اينكه مطالب پراكنده است و جلو و عقب مي گويم پوزش مي خواهم. مملكت ايران (و نه كشور امروزي ايران) دوره هاي سخت بسيار را بر خود ديده و همواره سر بلند از آن بيرون آمده و دليل اين سربلندي را همگان برتري فرهنگي اين مردمان بر ساير ملل مي دانند اما اين برتري فرهنگي از كجا پديد آمد و دليل رشد آن چه بود؟ و چه شد كه امروز ما نمي توانيم به قول شما پس از 100 سال روح قانون پذيري را در اين كشور نهادينه كنيم؟ شاه كليد بحث شما در كلمه ي آموزش پنهان است پيشتر و در دوره ي پيش از قاجار و حتي در زمان قاجار(بعدا توضيح مي دهم در دوره ي قاجار چه بر سر اين كشور رفت و از كجا به كجا رسيد) كودك نوباوه ي ما در مكتب مي خواند :منت خداي را عزوجل كه طاعتش موجب فضل است و به شكر اندرش ....و به دنبال آن مي گفت :به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه بر نگذرد....و در گام بعدي :الا يا ايها ساقي ادر كاسن ولا ولها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها و سپس مناجات نامه ها و شاهنامه ها و كمي بيشتر كتب شيخ ابو علي سينا و خوارزمي و بيروني و.... اما كودك ما در دوره ي نوين آموزش چه مي خواند: بابا آب داد آن مرد آمد تصميم كبري و.... سطح آموزش را كه مقايسه مي كنيد متوجه افت شديد مي شويد و اين افت خود را در تمام مراحل زندگي نشان مي دهد و موجبات مشكلات بسياري در زمينه هاي فرهنگي اجتماعي و رواني مي شود.اين مي شود كه دانشجوي اين كشور .وزير اين كشور .وكيل اين كشور.رييس جمهور و قاضي القضات و رييس الوكلا و ... اين كشور از بيان 4 كلمه فارسي و سخن گفتن به شيوه ي زيبا و روان عاجز باشد. اين عجز در سطوح بالا موجبات تسري ان و پايي آوردن سطح بينشي و فرهنگي مردمان عادي نيز مي شود و ما شاهد هستيم كه در سال هاي اخير اين تيتر تقريبا روزانه تكرار مي شود: آخرين نفر از اساتيد .... دارفاني را وداع گفت علي رغم اينكه جمعيت ما در طول اين 100 سال مورد نظر شما چندين و چند برابر شده(مي گويند در پايان جنگ جهاني دوم در حدود 12 ميليون نفر در مرز هاي كنوني ايران زيست مي كردند) اما سطح هنر مندان ادب دانان اديبان مفسران دانشمندان و... در اين ملت افول داشته. دوست فرهيخته و بزرگوار من جناب آقاي سعيد اشاره اي ضمني داشتند كه فرهنگ ايراني اينان را نيز در خود حل مي كند و ما شاهد برزو روزگار خوش خواهيم بود اما ... اين ها به شرطي است كه زيرساخت هاي فرهنگي ما دست نخورده مانده باشد كه متاسفانه اين چنين نيست.اگر چنگيز شمشير را به ريشه جان مي زد در صد سال اخير ما تيغ تيز دشمنان را بر ريشه اي باوري و فرهنگي اين مردمان مي بينيم. استوره هاي مردم ما از رستم فرخزاد و زال و نريمان و سودابه تبديل شده به حر و بلال و فلان كنيز و بهمان غلام روح سركشي و آزادگي رستم را در ملت كشده اند و سيرت حلقه بگوشي و غلامي مشتي ... را جايگزين كرده اند. اما چاره چيست؟ چگ.نه مي توان راه نجاتي يافت؟ چگونه مي توان برون رفتي مطمين را برگزيد كه از چاله به چاه نرويم؟ فرهنگ سازي و فرهنگ آفريني اين تنها رمز است ما افرادي داريم كه به مدرك دكتر و مهندس و پرفسور هستند ولي به گفتار لات بي سر و پاي چاله ميدان لذا بيشتر و پيشتر از اينكه بر طبل دانش آكادميك بكوبيم مي بايست خود و اطرافيان خود را به سمت فرهنگ دوستي و آداب داني رهنمود كنيم. در بسياري از خانه هاي ما ايرانيان ديوان شعرا و اديبان و كتب انديشمندان پيشين ما نقش دكور را دارند و چه خوش شانس است حافظ كه گهگاه به بهانه ي فال از كمج كتابخانه ها خارج مي شود و تفلي مي زنيم و مي خوانيم و نمي فهميم كه چه خوانديم مي بايست كتاب هاي مانند مرزبان نامه كليله و دمنه بوستان و گلستان شاهنامه هاي منثور و منظوم و... را هديه بدهيم و اصرار كنيم بر خواندن و نه بر انباشتن روزي يك بيت يا يك پند را از بر كنيم و به ديگران بياموزيم اگر اينچنين شود و جامعه را و عوام را بر خلاف خواست بالادستي هاي داخلي و خارجي به سمت فرهنگ و ادب ايراني برانيم شاهد تغيير هاي شگرف در نحوه ي برخورد سياسيون داخلي و خارجي با مردم ايران خواهيم بود. ديگر با يك خطابه و يك اشك تمساح ورق جنبش ها ي مردمي را برگشته نمي بينيم و قدرتمداران را افسار گسيخته به پشتوانه ي مردمان ناآگاه نمي بينيم. اميدوارم پيش از انگه دير شود دست در دست هم نهيم به مهر شادمان و سربلند در پناه ايزد مهربان ايران زمين باشيد 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده