ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ روزی یک قدم جلومی آیم روزی یک آجربالامی روی ما هیچ وقت همدیگررا نخواهیم دید. تو همیشه فراموش می کنی برای قلعه ات پنجره بگذاری! 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۰ ربطی به تو ندارند این شعرها! در من کسی هست که نوشته میشود هر شب. 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۰ باران، دختریست در من که از چشمانِ تو بیرون میریزد! 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۰ میروی بیآنکه بدانی میانِ سینهاَت دلِ من است که میتپد! 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۰ گاهی عشق هم، آنروویِ سگَش را نشان میدهد! 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۰ سکوتِ لبهات غافلگیرِ کدام بوسه میشود دیگر وقتی هنووز طعمِ شعرهای مرا میدهد؟! 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۰ هرکجا بروی دوباره بازمیگردی مثل نامهای که هر دو رووش نشانیِ من است! 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۰ رفتهای وُ من تازه عاشقَت شدهام! 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۰ يادت درهواي خانه منتشرشده ودرمن گلي شكفته است. بايدبرخيزم سفره بيندازم وهفت سين وتنگ ماهي و... صدايي درمن مي گويد: بهارآمده است. تونمي آيي؟! 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۰ پیلهی تنهاییاَم شکفته نشد هیچوقت. اما چه باک! ابریشمِ پیراهنَت شدهام حالا! 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ با « یکی بود یکی نبود » شروع میشود این قصه با یکی ماند یکی نماند، تمام. یکی، من بودم یا تو؛ مهم نیست مهمْ قصهایست که تمام میشود! 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ خودت را بیخودی شیرین نکن! اینهمه سنگ که پیشِ پایم انداختهای فرهاد میخواهد نه شاعری که منَم 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ هنووز کوچهها هماناَند خیابانها هماناَند پنجرهها و مردمِ بیرؤیا، همان. تنها تویی که نیستی! 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ نامههات را بینشانی، به باد بِدِه میرساند.. خانهام بر باد است! 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ تو را هر روز می نوشم وُ تمام نمی شوی مگر کدام روودِ عسل به چشم هات می ریزد؟! 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ در خیابانی شلوغ پیدات کردم مثل سکه ای میان جووی. گاهی عشق، به همین ساده گی اتفاق می افتد! 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ حجاب کردهای کجا؟ تمامِ شهرْ منَم خالی و تنها. 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ زیباییات وحشیست مثل شعرهای من وقتی لِگامِ وزن و قافیه نمیگیرند! 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۰ پاییز آمده از نوبرانهی لبهات اناری شکفته میخواهم مرا ببوس! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده