رفتن به مطلب

رضا کاظمی


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دو ضلعِ یک زاویه ایم انگار،

هرچه پیش می رویم

دورتر می شویم.

 

بیا به ابتدایِ عاشقی برگردیم!

************

**********

******

تو رفته ای وُ شهر

به گِل نشسته از هجومِ سرما.

کاش لااقل

خورشید را نمی بُردی!

 

  • Like 4
  • پاسخ 146
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

چه با تو، چه بی‌تو

 

تنهایم.

 

پارادوکس یعنی من

 

مثلِ خودِ خدا !

  • Like 4
ارسال شده در

به مرگ هم نمی‌شود امید‌ بست

وقتی در تو

رسوب می‌کند

تنهایی!

 

:icon_gol:

  • Like 4
ارسال شده در

تنهایی، مثلِ خُداست

 

نه؛ خودِ خُداست!

 

چه بخواهی، چه نخواهی

 

بر تو حُکم می‌راند.

 

 

رضا کاظمی

  • Like 3
ارسال شده در

اين خانه موريانه نداشت

 

ياد تو

 

به جانش انداخت!

 

 

 

رضا كاظمي

  • Like 3
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

رسيــدن،

 

چيــزي را درســت نمــي‌کنــد؛

وقتــي قــرار نيســت پــابــه‌پــايــم بيــايــي . . .

  • Like 2
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

بهترین اشعار برای تو که نیستی

به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی

 

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد نه

هیچ اتفاقی نمی افتد

روزها

همان طور به رود شب می ریزند

که شب ها

به سپیده ی روز

نه پرده ای به ناگهان کشیده می شود

نه سرانگشت شاخه ای

به هوای ماه می جنبد

...

و نه تو

از راه می رسی!

رضا کاظمی:icon_gol::a030::icon_gol:

 

 

  • Like 3
ارسال شده در

به رسیدن فکر نمی‌کنم

به تو فکر می‌کنم

و می‌رسم.

 

----------

رضا کاظمی

  • Like 2
ارسال شده در

تنهایی

نامِ دیگر پاییز است،

هرچه عمیق‌تر

برگ‌ریزانِ خاطره‌هاتْ بیش‌تر

  • Like 2
ارسال شده در

چه تراژدیِ بزرگی‌ می‌شود زنده‌گی

وقتی نهنگِ اقیانوس باشی

و عاشقِ ماهیِ برکه شوی!

  • Like 2
ارسال شده در

هرچه بیش‌تر می‌خواهمَ‌‌ت

دورتر می‌شوی.

برگرد؛

قول می‌دهم

دیگر دوستت نداشته باشم!

 

------------

رضا کاظمی

  • Like 2
ارسال شده در

از وقتی رفته‌ای

همه‌چیز زیباتر شده است:

پاییز، تماشای غروب و سفر دُرناها،

قدم زدن در خیابان و ...

 

کاش زودتر می‌رفتی!

  • Like 2
ارسال شده در

دلم دیگر به زنده‌گی گرم نیست.

مادر می‌گوید:

باید کمی به خودت برسی!

اما چه‌گونه،

وقتی از هر طرف می‌روم، به تو می‌رسم؟!

  • Like 2
ارسال شده در

قطاری که تو را بُرد

و خودش را به کوه زد

خراب نبود؛

عاشق بود!

  • Like 2
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

پاییز آمده است پشتِ پنجره

 

بیا برویم کمی قدم بزنیم.

 

نگران نباش

 

دوباره بازمی‌گردانمت

 

به قاب عکس ..

 

  • Like 1
ارسال شده در

همه می‌گویند: چه مهربان است این مرد !

 

و کسی نمی‌داند

 

لبخند توست روی لب‌هام

 

وقتی آن‌سوی دریاها

 

یادم می‌کنی

  • Like 1
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

:w70:

می آیی

با انار و آينه دردست هايت

يك دنيا آرامش درچشم هايت

وقناري كوچكي درحنجره ات

كه جهان را

به ترانه هاي عاشقانه ميهمان مي كند.

میدانم

تا پلک به هم بزنم

می آیی

و

با نگاهت دشتها را کوه

کوه ها را پرنده میکنی

بقول فروغ:

من خواب دیده ام

:bigbed:

  • Like 1
ارسال شده در

با چشم هات زنده گی کرده اَم

وقتی هنوز می تابیدند.

ولی حالا ؛

این ابرهای لعنتی

دارند دست به خودکُشی اَم میزنند!

  • Like 1
ارسال شده در

تو غفلت پروانه را

 

در بادهای بی هنگامِ پاييزی نديده ای

که بدانی آذرماه

از آوازِ کدام پرنده ی تنهايی

اين همه زمســـتان است!

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
ارسال شده در

کسی‌که دوستش دارم

 

غزل است.

 

اسمش نه،

 

چشم‌هاش!

  • Like 1

×
×
  • اضافه کردن...