Neutron 60966 این ارسال پرطرفدار است. اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ حتما شنیده اید و دیده اید که برخی از افراد برای اینکه یه خاطره یا یک اتفاق رو تاثیرگذار تر نشان بدهند از حکایت ها و به قول معروف ها زیادی استفاده می کنند. حال در این تاپیک میخواهیم تا ما هم ماجراهای امروزی مان را با استفاده از حکایت های دیروزی نشان دهیم. این نکات نغز را از دوستان خود دریغ نکنید. 55 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ من خودم شروع میکنم: "کسی مقنی بود و نه مغنی ،و در قعر زمین و نه در روی آن ، روزگار را به کندن چاه می گذراند، ازکم اقبالی و قضا ، او را حاجتی پیش آمد که می بایست از بازار عطر فروشان عبور کند، مرد آن کیفیت که در سوق حاکم بود ندانست و به آن اندر شد، ناگاه از هوش برفت. عوام الناس پنداشتی که او را گیجی در مخ است یا ذات الجمع نموده است و هر کس دوایی تجویز می نمود و بر پوز وبینی او همی مالیدند و او را هوش و حواس به جای خود نیامد،رفیقی که آن معرکه بدید ،تکه ای پهن و تپاله به پوز او رساند که همچون نوش دارو او را افاقه کرد و آنکس بخود آمدی و ..." حالا حکایت ماست. گیر یه سری از افراد افتادیم که انگار اصالت خودشونو یادشون رفته و همش میزنن کاسه و کوزه مونو میشکنند. 49 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ تا تو مراد من دهی کشته مرا فراغ تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام حالا حکایت ماست...وقتی با یکی کار داری یا دلتنگشی نیست یا اصلا" اهمیت نمی ده بهت...وقتی دیگه زمان اون کار یا اون حس گذشت...پیداشون می شه... 37 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ میگن شهر که شلوغ باشه قورباغه هفت تیر کش میشه حالا حکایت ماست ، طرف فکر میکنه تو این بازار بلبشوی مملکت می تونه واسه تفکر و اندیشه شاخ و شونه بکشه. فکر کنم باید داستان برتولت برشت در مورد گالیله رو یه بار دیگه بخونه. 29 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ خری را که افسارش از زر کنند.....به جای جوش،نقل و گوهر کنند اگر جبرئیلش کند مهتری..............همانا که دارد نشان از خری توضیح لازم نداره دیگه 31 لینک به دیدگاه
shadmehrbaz 24772 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ میگن طرف واسه همه ننه س واسه خودش زن بابا !! حالا حکایت ماس تو کار خودمون موندیم باید التماس دعای همه رو هم جواب بدیم!! 27 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ یکی میمرد ز درد بینوایی یکی میگفت آقا رزدک میخواهی! حالا حکایت ماست!داریم از یه درد دیگه میمیریم به زور زردک تو حلقمون میکنن خفه خون بگیریم 25 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ می گن آفتابه لگن ۷ دست شام و ناهار هیچی! حالا حکایت ماست همچین ظاهر هامون رو قشنگ درست می کنیم که هر کی ندونه فکر می کنه دیگه اندشیم! اما همچین که یه نیم نگاهی به درون می اندازیم می بینیم که چقدر پر از خالی است!! 22 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ میگن که " آدم هزار کاره کم مایه است" حالا حکایت منه هزار تا کار ریخته رو سرم وقت نمی کنم هیچ کدومو انجام بدم بعد الان اینجام!! 17 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۰ میگن چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامست... حالا حکایت ماست که خروار خروار ذخایر ارزی مملکتمون میره به نمی دونم کجاااااااااااااااااااااا...:5c6ipag2mnshmsf5ju3 14 لینک به دیدگاه
ho0da 2321 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۰ می گن طرف دزد خود گمانِ....!!!! حالا حکایت ماست..هرکاری توی دنیای خصوصیه خودمون انجام می دیم یکی هست که به خودش بگیره و بهش بر بخوره...... 14 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۰ میگن تومون خودمونو کشته بیرونمون مردمو... حالا حکایت ماست همه ظاهر قضیه رو میبینند و به به و چه چه! هیشکی نمیدونه درون چه خبره 14 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ میگن که طرف با کسی که علی گفت عمر نمی گه! حالا حکایت این رفیق فابریک ماست ... رفاقتمون رسید به 6 سال ... ذمش گرم. 10 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ به شتر مرغ گفتند : بار ببر , گفت : مرغم . گفتند بپر , گفت : شترم ! حالا حکایت ماست! آقا جان کاری که نمیخوای انجام بدی انجام نده خب چرا بهونه میاری! 10 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۰ آنقدر بارکن که بکِشد، نه آنقدر که بکُشد. والا منم خسته میشم!مگه من چه گناهی کردم که اون قسمت پروژه رو دادین به من آخه!!! خب شمام بیاین یاد بگیرین! 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۰ می گویند...شتر در خواب بیند پنبه دانه.....گَهی لپ لپ خورد گه دانه دانه... حکایت ماست دیگر...دلمان خوش است که انسان می شویم...ولی دریغ از یک رفتار انسانی....مترسک شده ایم در این بیغوله گاه دنیا... البته این هم صدق می کنه....بُزک نمیر بهار میاد....کُنپوزه با خیار میاد.... میاد؟!!... 8 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۱ اگر چه رنگ شفق یافت دامنم از اشک همان ستاره خندان لبم که بودم من رهی حالا حکایته منه!!!!کاملا هم معنیش وصف حالمه.... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده