رفتن به مطلب

حالا حکایت ماست...


Neutron

ارسال های توصیه شده

من خودم شروع میکنم:

"کسی مقنی بود و نه مغنی ،و در قعر زمین و نه در روی آن ، روزگار را به کندن چاه می گذراند، ازکم اقبالی و قضا ، او را حاجتی پیش آمد که می بایست از بازار عطر فروشان عبور کند، مرد آن کیفیت که در سوق حاکم بود ندانست و به آن اندر شد، ناگاه از هوش برفت. عوام الناس پنداشتی که او را گیجی در مخ است یا ذات الجمع نموده است و هر کس دوایی تجویز می نمود و بر پوز وبینی او همی مالیدند و او را هوش و حواس به جای خود نیامد،رفیقی که آن معرکه بدید ،تکه ای پهن و تپاله به پوز او رساند که همچون نوش دارو او را افاقه کرد و آنکس بخود آمدی و ..."

 

حالا حکایت ماست. گیر یه سری از افراد افتادیم که انگار اصالت خودشونو یادشون رفته و همش میزنن کاسه و کوزه مونو میشکنند.

لینک به دیدگاه

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراغ تو

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

 

حالا حکایت ماست...وقتی با یکی کار داری یا دلتنگشی نیست یا اصلا" اهمیت نمی ده بهت...وقتی دیگه زمان اون کار یا اون حس گذشت...پیداشون می شه...:hanghead:

لینک به دیدگاه

میگن شهر که شلوغ باشه قورباغه هفت تیر کش میشه :ws28:

 

حالا حکایت ماست ، طرف فکر میکنه تو این بازار بلبشوی مملکت می تونه واسه تفکر و اندیشه شاخ و شونه بکشه. فکر کنم باید داستان برتولت برشت در مورد گالیله رو یه بار دیگه بخونه.

لینک به دیدگاه

خری را که افسارش از زر کنند.....به جای جوش،نقل و گوهر کنند

اگر جبرئیلش کند مهتری..............همانا که دارد نشان از خری

 

توضیح لازم نداره دیگه:sigh:

لینک به دیدگاه

یکی میمرد ز درد بینوایی یکی میگفت آقا رزدک میخواهی!

 

حالا حکایت ماست!داریم از یه درد دیگه میمیریم به زور زردک تو حلقمون میکنن خفه خون بگیریم:sigh:

لینک به دیدگاه

می گن آفتابه لگن ۷ دست شام و ناهار هیچی!

حالا حکایت ماست همچین ظاهر هامون رو قشنگ درست می کنیم که هر کی ندونه فکر می کنه دیگه اندشیم! اما همچین که یه نیم نگاهی به درون می اندازیم می بینیم که چقدر پر از خالی است!!

لینک به دیدگاه

میگن که " آدم هزار کاره کم مایه است"

 

حالا حکایت منه هزار تا کار ریخته رو سرم وقت نمی کنم هیچ کدومو انجام بدم بعد الان اینجام!!

لینک به دیدگاه

میگن چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامست...

 

حالا حکایت ماست که خروار خروار ذخایر ارزی مملکتمون میره به نمی دونم کجاااااااااااااااااااااا...:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

می گن طرف دزد خود گمانِ....!!!!:banel_smiley_4:

 

حالا حکایت ماست..هرکاری توی دنیای خصوصیه خودمون انجام می دیم یکی هست که به خودش بگیره و بهش بر بخوره......:hanghead:

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

به شتر مرغ گفتند : بار ببر , گفت : مرغم . گفتند بپر , گفت : شترم !

 

حالا حکایت ماست!

آقا جان کاری که نمیخوای انجام بدی انجام نده خب چرا بهونه میاری!

لینک به دیدگاه
  • 5 هفته بعد...

آن‌قدر بارکن که بکِشد، نه آن‌قدر که بکُشد.

 

والا منم خسته میشم!مگه من چه گناهی کردم که اون قسمت پروژه رو دادین به من آخه!!! خب شمام بیاین یاد بگیرین!

لینک به دیدگاه

می گویند...شتر در خواب بیند پنبه دانه.....گَهی لپ لپ خورد گه دانه دانه...

حکایت ماست دیگر...دلمان خوش است که انسان می شویم...ولی دریغ از یک رفتار انسانی....مترسک شده ایم در این بیغوله گاه دنیا...

البته این هم صدق می کنه....بُزک نمیر بهار میاد....کُنپوزه با خیار میاد....

میاد؟!!...

 

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...