رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او

 

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

 

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو

 

زندگی را در خود منعکس کن

ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن

 

همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن

آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است

عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است

 

عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است

 

وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد

 

عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است

 

عشق به هیچ کس تکیه ندارد

 

آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود

 

البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هر تير جفا كه داري اندر تركش

چون سر ز وفا نميكشم گردن كش

من دست ز آستين برون كردم و عشق

تو خوش بنشين و پاي در دامن كش

  • Like 3
لینک به دیدگاه

رای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

 

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

 

برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ...

 

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

 

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

 

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

 

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...

 

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

 

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای

 

برای تويی كه قلبت پـا ك است ...

 

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

 

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

 

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

 

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...

 

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

اگه من يه روز نباشم كي از عشقت مي ميره؟

يه روزي مي رم و اون روزه كه گريه ات مي گيره!

اگه من يه روز برم براي كي ناز مي كني

رو بوم كي مي شيني با كي تو پرواز ميكني؟

وقتي كه قهر مي كني منتتو كي ميكشه؟

اگه من يه روز نباشم سرنوشتت چي مي شه؟

كي واست لا لا مي گه كه چشماتو هم بزاري

كي مي ذاره تو همش براش بهونه بياري؟

با كليدش كيه قفل اخماتو وا ميكنه

اون شبا كه سردته كي دستاتو ها ميكنه؟

وقت گريه سر تو رو شونه كي مي ذاري

به يه آغوش ديگه كه آخه عادت نداري!

اگه من يه روز نباشم كي از عشقت مي ميره؟

يه روزي مي رم و اون روزه كه گريه ات ميگيره !

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من مانده ام و یک برگه سفید!!!

یک دنیا حرف نا گفتنی!!!

و یک بغل تنهایی و دلتنگی...

درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!

در این سکوت بغض آلود

قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!

و برگ سفیدم

عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!

عشق تو نوشتنی نیست...

در برگه ام , کنار آن قطره

یک قلب کوچک می کشم !

و , وقت تمام است!!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ای زن که دلی پر از صفا داری

از مرد وفا مجو،مجو هرگز

او معنی عشق را نمیداند

راز دل خود به او مگو هرگز

  • Like 1
لینک به دیدگاه

عشقی به من بده که مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری به من بده که درو بینم

یک گوشه از صفای سرشت تو

  • Like 1
لینک به دیدگاه

یک شب ز لوح خاطر من بزدای

تصویر عشق و نقش فریبش را

خواهم به انتقام جفا کاری

در عشق تازه فتح رقیبش را

  • Like 1
لینک به دیدگاه

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ

نیست یاری که مرا یاد کند

 

دیده ام خیره به ره ماند و نداد

 

نامه ای تا دل من شاد کند

 

خود ندانم چه خطائی کردم

 

که ز من رشته الفت بگسست

 

در دلش جائی اگر بود مرا

 

پس چرا دیده ز دیدارم بست

 

هر کجا می نگرم، باز هم اوست

 

که بچشمان ترم خیره شده

 

درد عشقست که با حسرت و سوز

 

بر دل پر شررم چیره شده

 

گفتم از دیده چو دورش سازم

 

بی گمان زودتر از دل برود

 

مرگ باید که مرا دریابد

 

ورنه دردیست که مشکل برود

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست

تا که کام او ز عشق خود روا کنم

لعنت خدا به من اگر به جز وفا

زین سپس به عاشقان بی وفا کنم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دور از نگاه خیره ی من ساحل جنوب

افتاده مست عشق در اغوش نور ماه

شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون

سر میکشد به بستر عشاق بی گناه

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من همان شوق عجیبم ، همان لرزش دست

من همان وسوسه عشق تو و طعم شکست

من فراموش شده ی شهر و دیاری ملعون

شادی ناب مرا برد شبی عشق و جنون

 

من همان زائره کوچک شهر غم عشق

 

دامنم سوخت شبی آتش سوزنده

من همان ملعبه کوچک آن چرخ و فلک

دست بازیچه بازی بد تیر و فلک

من همان همنفس باد و خزان و شب هجر

ظلم هجران چه سبب بود امان از شب هجر

من همان همدم ظلمت ، تو همان همدم نور

کی شود کور کند چشم تورا روشن نور

من همان گمشده فریاد همان لمس سکوت

خوب دانم که برد عمر مرا دست حبوط

من پریشان شده دست تو و خواهش باد

مرگ بر هرچه پلیدی و تباهی و عناد

من و شیدایی و عشق بی سرانجام تو بس

 

به من از عشق بگو ، نه طعم کال یک هوس

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق

بشکست و شد به دست تو زندان عشق من

در شط خویش رفتی و رفتی ازین دیار

ای شاخه ی شکسته ز طوفان عشق من

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...