AFARIN 7196 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 اينهمه آشوب و غوغا در جهان از عشق اوست گشت معلوم اين زمان سرفتنه غوغا يكي ست 3
sam arch 55879 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی 4
AFARIN 7196 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق هر دم آيد غمي از نو به مباركبادم 3
sam arch 55879 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو زندگی را در خود منعکس کن ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است عشق به هیچ کس تکیه ندارد آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست 3
AFARIN 7196 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 هر تير جفا كه داري اندر تركش چون سر ز وفا نميكشم گردن كش من دست ز آستين برون كردم و عشق تو خوش بنشين و پاي در دامن كش 3
sam arch 55879 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 رای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست... برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ... برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است... برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی... برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی... برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... ... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای برای تويی كه قلبت پـا ك است ... برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است... برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است... برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است... برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است... برای تویی که آرزوهایت آرزویم است... 3
AFARIN 7196 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 تو عجب تنگه عابرکشي اي معبر عشق که به جز کشته عاشق نکند از تو عبور 3
sam arch 55879 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 اگه من يه روز نباشم كي از عشقت مي ميره؟ يه روزي مي رم و اون روزه كه گريه ات مي گيره! اگه من يه روز برم براي كي ناز مي كني رو بوم كي مي شيني با كي تو پرواز ميكني؟ وقتي كه قهر مي كني منتتو كي ميكشه؟ اگه من يه روز نباشم سرنوشتت چي مي شه؟ كي واست لا لا مي گه كه چشماتو هم بزاري كي مي ذاره تو همش براش بهونه بياري؟ با كليدش كيه قفل اخماتو وا ميكنه اون شبا كه سردته كي دستاتو ها ميكنه؟ وقت گريه سر تو رو شونه كي مي ذاري به يه آغوش ديگه كه آخه عادت نداري! اگه من يه روز نباشم كي از عشقت مي ميره؟ يه روزي مي رم و اون روزه كه گريه ات ميگيره ! 3
sam arch 55879 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 من مانده ام و یک برگه سفید!!! یک دنیا حرف نا گفتنی!!! و یک بغل تنهایی و دلتنگی... درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!! در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند! و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد! عشق تو نوشتنی نیست... در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم ! و , وقت تمام است!!! 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 از بیم و امید عشق رنجورم ارامش جاودانه میخواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم اسایش بیکرانه میخواهم 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 دیگر نکنم ز روی نادانی قربانی عشق او غرورم را شاید که چو بگذرم ازو یابم ان گمشده شادی و سرورم را 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 ای زن که دلی پر از صفا داری از مرد وفا مجو،مجو هرگز او معنی عشق را نمیداند راز دل خود به او مگو هرگز 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 عشقی به من بده که مرا سازد همچون فرشتگان بهشت تو یاری به من بده که درو بینم یک گوشه از صفای سرشت تو 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 یک شب ز لوح خاطر من بزدای تصویر عشق و نقش فریبش را خواهم به انتقام جفا کاری در عشق تازه فتح رقیبش را 1
sam arch 55879 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطائی کردم که ز من رشته الفت بگسست در دلش جائی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست هر کجا می نگرم، باز هم اوست که بچشمان ترم خیره شده درد عشقست که با حسرت و سوز بر دل پر شررم چیره شده گفتم از دیده چو دورش سازم بی گمان زودتر از دل برود مرگ باید که مرا دریابد ورنه دردیست که مشکل برود 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست تا که کام او ز عشق خود روا کنم لعنت خدا به من اگر به جز وفا زین سپس به عاشقان بی وفا کنم 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 دور از نگاه خیره ی من ساحل جنوب افتاده مست عشق در اغوش نور ماه شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون سر میکشد به بستر عشاق بی گناه 1
sam arch 55879 ارسال شده در 25 اسفند، 2011 من همان شوق عجیبم ، همان لرزش دست من همان وسوسه عشق تو و طعم شکست من فراموش شده ی شهر و دیاری ملعون شادی ناب مرا برد شبی عشق و جنون من همان زائره کوچک شهر غم عشق دامنم سوخت شبی آتش سوزنده من همان ملعبه کوچک آن چرخ و فلک دست بازیچه بازی بد تیر و فلک من همان همنفس باد و خزان و شب هجر ظلم هجران چه سبب بود امان از شب هجر من همان همدم ظلمت ، تو همان همدم نور کی شود کور کند چشم تورا روشن نور من همان گمشده فریاد همان لمس سکوت خوب دانم که برد عمر مرا دست حبوط من پریشان شده دست تو و خواهش باد مرگ بر هرچه پلیدی و تباهی و عناد من و شیدایی و عشق بی سرانجام تو بس به من از عشق بگو ، نه طعم کال یک هوس 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 اسفند، 2011 بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق بشکست و شد به دست تو زندان عشق من در شط خویش رفتی و رفتی ازین دیار ای شاخه ی شکسته ز طوفان عشق من 1
ارسال های توصیه شده