رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

چو نــي نــالدم استخــوان از جدايي .... فغــان از جــدايي فغـان از جدايي

 

فغــان بــه بـود بلبلــي را كــه نــالد .... شــب و روز در آشيــان از جدايي

 

چســان من ننــالم ز هجران كه نالد .... زميــن از فــراق آسمان از جدايي

 

به هر شـاخ اين بــاغ مــرغي سرايد .... بــه لحــني دگــر داستــان جدايي

 

چو شمعم به جان آتش افتد به بزمي .... كه آيـد سخـن در ميـان از جدايي

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

آسمان قلب من ستاره گریه می کند

دل بهانه گیر من دوباره گریه می کند

نسیم خاطرات تو سری به خانه می زند

ز خانه نگاه من غمت جوانه می زند

لینک به دیدگاه

از خودت می پرسم ای زیباتر از زیبای من

 

ناز بهتر یا وفا یا عشق بی حاشای من ؟

 

روزگار آشفته تر یا روز من یا زلف تو ؟

 

شب سیه تر یا دو چشمت یا همه دنیای من ؟

 

زندگی جانبخش تر یا صبح یا لبخند تو ؟

 

قهر تو غمناک تر یا هجر یا آوای من ؟

 

خنده من شادتر یا آسمان یا چشم تو ؟

 

ناله من زارتر یا غصه یا غم های من ؟

 

آتش دل گرم تر یا مهر یا آغوش تو ؟

 

عهد تو بی پایه تر یا باد یا فردای من ؟

 

گل خیال انگیزتر یا بوسه یا دیدار تو ؟

 

غم ملال انگیز تر یا ناله گیرای من ؟

 

در کشیدن ، هجر بهتر یا بلا یا ناز تو ؟

 

در شنیدن ، نام تو یا شعر شور افزای من ؟

 

لینک به دیدگاه

چيزي بگو بگذار تا هم صحبتت باشم

لختي حريف لحظه هاي غربتت باشم

اي سهمت از بار امانت هر چه سنگين تر

بگذار تا من هم شريك قسمتت باشم

تاب آوري تا
آسمان
روي دوشت را

من هم ستوني در كنار قامتت باشم

سنگي شوم در بركه ي آرام اندوهت

يا شعله واري در خمود خلوتت باشم

زخم عميق انزوايت دير پاييده است

وقت است تا پايان فصل عزلتت باشم

صورتگر چشمان غمگين تو خواهم بود

بگذار همچون آينه در خدمتت باشم ...

لینک به دیدگاه

با تو می توان بهار شد

می توان هزار شعر عاشقانه را

سرود و ماندگار شد

با تو می توان در این دیار پر فریب

ره نورد جاده های روزگار شد

 

با تو، می توان دوباره دید

چهار فصل سال را

بر تن تمام روز های سال

رنگ دل کشید و یادگار شد

 

می توان در کنار تو به جنگ روزگار رفت

یا که با درخت سبز صلح

تا همیشه

همدیار شد

 

با تو، می توان ستاره چید

می توان به آسمان نگاه کرد و بی قرار شد

می توان جدا شد از زمین و از زمان

ابر شد

پرنده شد

رنگ روح یار شد

 

می توان دواند ریشه در زمین

می توان درخت شد

جوانه زد

بهار شد...

لینک به دیدگاه

شاید امشب به یادت بیایم

با بالهای خیال و کفشهایی از جنس امیدهای وارونه

از
آسمان
میآیم

از راه کهشانهای پروانه ای

با حضور دلگرم کننده ی ستاره های دیوانه

آری همان

ستاره های دنباله دار منظومه ای

حتی اگر درها راببندی

دیوارها را بلند تر کنی

امشب با یادت خواهم آمد

میدانم که همیشه

فراموش میکنی پنجره ها ی خیالت را به روی من ببندی

لینک به دیدگاه

گرفته تر از خزان دلم

 

خزانی نیست

 

ستاره بارتر از
آسمان
م

 

آسمانی
نیست

 

به حجم دلتنگی آفتاب من

 

حوصله هیچ کهکشانی نیست

 

برای پاکی ات ای اشک

 

دیگر هیچ آستینی نیست

لینک به دیدگاه

مي‌تونم تو لحظه‌هاي بي‌كسيت، واسه تو مرحم تنهايي باشم

 

مي‌تونم با يه بغل ياس سفيد، تو شبات عطر ترانه بپاشم

 

مي‌تونم از آسمون قصه‌ها، واسه تو صد تا ستاره بچينم

 

مي‌تونم حتي اگه دلت نخواد، واسه تو روزي هزار بار بميرم

 

مي‌تونم با يه سلام گرم تو، تا ابد زندگي‌مو آبي كنم

 

مي‌تونم رو شونه‌هاي مردونت، دردامو با هق‌هقم خالي كنم

 

مي‌تونم با تو به هر جا برسم، توي خواب اسمتو فرياد بزنم

 

مي‌تونم قصه‌ي ديوونگيمو، توي كوچه‌هاي شهر داد بزنم

لینک به دیدگاه

قصد ماندن داشتم دیگر مرا جایی نبود...آسمان مثل همیشه صاف و دریایی نبود

بودنت را در خیالم نقش میکردم ولی...عاقبت جز سایه های سرد تنهایی نبود

لینک به دیدگاه

کاش وقتی زندکی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم.....

کاش بخشی از زمان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم....

کاش وقتی آسمان بارانیست اززلال چشمهایش تر شویم....

کاش شب وقتی تنها میشویم با خدای یاس ها خلوت کنیم....

کاش بین ساکنان شهر عشق رد پای خویش را پیدا کنیم.....

کاش با الهام از وجدان خویش یک گره از کار ه دلها وا کنیم......

کاش رسم دوستی را ساده تر مهربانی تر
آسمان
ی تر کنیم......

کاش در نقاشی دیدار مان شوق ها را ارغوانی تر کنیم.......

کاش وقتی شا پرک ها تشنه اند ما به جای ابر ها گریان شویم.....

لینک به دیدگاه

تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری

همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری

تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی

غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری

شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -

هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری

بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند

مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری

همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید

ببین چه مرهم شیرینیست برای سختی و دشواری!!

کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی

رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...

چقدر منتظرت بودم !ببینمت کمی آسوده...

لینک به دیدگاه

چشاتو وا نکن اينجا ، هيچ چي ديدن نداره صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره

توي آسموني که کرکسا پرواز مي‌کنن

 

ديگه هيچ شاپرکي ، حس ِ پريدن نداره

دستاي نجيب ِ باغچه ، خيلي وقته خاليه

 

از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره

بذا باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه

قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره

خيلي وقته ، قصه ی اسب ِ سفيد ، کهنه شده

وقتي که آخر ِ جاده‌ها رسيدن نداره نقض ِ قانون ِ آدم‌بزرگا جـُرمه ، عزيزم

چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره

 

لینک به دیدگاه

گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

 

باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

 

پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من

آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای

دیگر رسیـده کارد ، بر این استـخوان من

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی

این یک تراژدی ست ـ غم ِداستان من

یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !

وقتی دخیـل ، بستـه به تو آهوان ِ من

دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بیا عزیز!

زخـم زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من

باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم

 

آخر رسیـده است به پایـان ، زمان من

لینک به دیدگاه

من بايد فرود آيم

 

نبايد بنشينم ،

 

سا لهاست ، از آن لحظه که پر بر اندامم روييد

 

و از آشيان ، از بام خانه پرواز کردم

 

همچنان مي پرم .هرگز ننشسته ام ،

 

و ديگر سري نيز به سوي زمين و به سودا پليد شهر ها

 

و بام هاي کوتاه خانه ها بر نگرداندم ،

 

چشم به زمين ندوختم ،

 

پروازي رو به
آسمان
،

 

در راه افلاک

 

و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمين

 

و هر لحظه نزديکتر به خدا !!

لینک به دیدگاه

از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست

آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

 

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد

دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست

شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

 

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم

ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست

 

لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم

حتی کتابی داستانت را نمی دانست

لینک به دیدگاه

خسته از بغض نگشوده ي شبانه ام

و پراز واژه ي تکراري تنهايي و اشک

آسمان گرفته است

دل من هم...

نگاه نمي کني

آرام آرام دور مي شوي

بغض
آسمان
مي ترکد؛

مي بارد

دل من هم...

لینک به دیدگاه

اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو

گفتم که یک غزل بنویسم برای تو

احساس می کنم که کمی پیرتر شدم

احساس می کنم که شدم مبتلای تو

برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو

دل می دهم دوباره به طعم صدای تو

از قول من بگو به دلت نرم تر شود

بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!

دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :

 

یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو

 

ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم

 

رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

لینک به دیدگاه

از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست

آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

 

رنجیده ام از
آسمان
، قطع امیدم کرد

دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست

 

اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست

شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

 

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم

ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست

لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم

حتی کتابی داستانت را نمی دانست

لینک به دیدگاه

نیامد همی زاسمان هیچ نم

همی بر کشیدند نان با درم

دو لشکر بران گونه تا هشت ماه

به روی اندر اوده روی سپاه

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...