رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

باید از عشق بسازم غزلی قابل تو

غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو

دلی از جنس بهار است که تقدیم تو باد

سبز باشی و دلت خانه ی پاییز مباد .

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

می روم خسته و افسرده و زار

 

سوی منزلگه ويرانه خويش

 

بخدا می برم از شهر شما

 

دل شوريده و ديوانه خويش

 

می برم، تا كه در آن نقطه دور

 

شستشويش دهم از رنگ گناه

 

شستشويش دهم از لكه عشق

 

زين همه خواهش بيجا و تباه

همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه

تجربه و خاطره و گذر عمر

لینک به دیدگاه

تو را نگاه می کنم

خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!

بیدار شو

با قلب و سر رنگین خود

بد شگونی شب را بگیر

تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود

زورق ها در آب های کم عمقند...

خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!

جهان این گونه آغاز می شود:

موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند

بیدار شو تا از پی ات روان شوم

تنم بی تاب تعقیب توست!

می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم

از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب

می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!

لینک به دیدگاه

و از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟

دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی

تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی

كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی

فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد

چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟

لینک به دیدگاه

اکنون کجايی ای خود ديگر من؟

ايا در اين سکوت شب بيداری؟

بگذار نسيم پاک

تپش و مهربانی جاودانه ی قلبم را به تو برساند.

کجايی ای ستاره زيبای من؟

تيرگی زندگی مرا در اغوش کشيده

و اندوه بر من چيره گشته است.

لبخندی در فضا بزن؛ که خواهد رسيد و مرا جانی دوباره خواهد داد!

از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمايتم خواهد کرد!

کجايی ای محبوب من؟

اه ؛ چه بزرگ است عشق!

و چه بی مقدارم من!

لینک به دیدگاه

رفتی و قصر خيالم را فروريختی

رفتی و تاروپود عشق را گسستی

رفتی و از رفتنت داغها مانده به اين دل

رفتی و از رفتنت گُلها شدند گِل

رفتی و من ماندم و تاروپود از هم گسسته

تاروپود عشق،عشق گذشته

رفتی و من ماندم و خاطرات تلخ و شيرين

رفتی و من ماندم وياد ان روزهای ديرين

رفتی و ازآن پس نشد ماه تابان

رفتی و ازآن پس نبارید زابر باران

رفتی و از رفتنت خشکیدند جویبارها

رفتی و از ذفتنت پژمردند گلزاران

رفتی و من شدم چون مرغ عشقی تنها

رفتی اما،یادت ماند در دلها

لینک به دیدگاه

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گرچه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

اه،هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو

کیستی تو

لینک به دیدگاه

ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر

در روحمان طراوت مهتاب عشق بود

سرهایمان چو شاخه ی سنگین ز بار و برگ

خامش،بر استانه محراب عشق بود

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...