رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌ آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌

افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:

 

ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،

امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار

 

آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟

امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌

سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌

کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌

با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌

چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار

همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

  • Like 3
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

عشق چون آيد برد هوش دل فرزانه را

دزد دانا ميكشد اول چراغ خانه را

  • Like 4
ارسال شده در

نواي عشق را ساز است آدم

گشايد راز و خود راز است آدم

  • Like 4
ارسال شده در

هر نفس آواز عشق ميرسد از چپ و راست

ما به فلك مي رويم ، عزم تماشا كراست

  • Like 3
ارسال شده در

این چه عشقیست که در دل دارم

میگریزی ز من و در طلبت

من ازین عشق چه حاصل دارم

باز هم کوشش باطل دارم

  • Like 3
ارسال شده در

بخت اگر از تو جدایم کرده

میگشایم گره از بخت چه باک

ترسم این عشق سرانجام مرا

بکشد تا به سر پرده ی خاک

  • Like 3
ارسال شده در

اين عشق چو باران است ما برگ و گيا اي جان

باشد كه دمي باران بر برگ و گيا كوبد

  • Like 3
ارسال شده در

اتش عشق به چشمت یک دم

جلوه ای کرد و سرابی گردید

تا مرا واله و بی سامان دید

نقش افتاده بر ابی گردید

  • Like 3
ارسال شده در

بي شك جهان را به عشق كسي آفريده اند

چون من

كه آفريده ام از عشق

جهاني براي تو

 

حسين

پناهي

  • Like 3
ارسال شده در

سینه ای تا که بر ان سر بنهم

دامنی تا که بر ان ریزم اشک

اه ای انکه غم عشقت نیست

میبرم بر تو و بر قلبت رشک

  • Like 3
ارسال شده در

بجز حضور تو

هيچ چيز اين جهان بيكرانه را

جدي نگرفته ام

حتي عشق را

  • Like 3
ارسال شده در

دیروز به یاد تو و ان عشق دل انگیز

بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم

در اینه بر صورت خود خیره شدم باز

بند از سر گیسویم اهسته گشودم

  • Like 3
ارسال شده در

من پذیرفتم شکست خویش را

 

پندهای عقل دور اندیش را

 

من پذیرفتم که عشق افسانه است

 

این دل درد آشنا دیوانه است

 

می روم شاید فراموشت کنم

 

با فراموشی هم آغوشت کنم

 

می روم از رفتنم دل شاد باش

 

از عذاب دیدنم آزاد باش

 

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

 

آرزو دارم ولی عاشق شوی

 

آرزو دارم بفهمی درد را

 

تلخی برخوردهای سرد را

  • Like 4
ارسال شده در

در عشق تو از بس كه خروش آورديم

درياي سپهر را به جوش آورديم

چون با تو خروش و جوش ما در نگرفت

رفتيم و زبانهاي خموش آورديم

  • Like 3
ارسال شده در

مهربان

 

سبد معذرتم را بپذیر ؛

 

کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده

 

خانه دل اما ، جای بکریست هنوز ،

 

پر سبزینه و ریحان و غزل ،

 

پر تکرار گیاهان نمو ،

 

پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،

 

پر انوار خدا.

 

داخل خانه دل ؛

 

جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است

 

من به دل راز رسیدن دارم ،

 

من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،

 

خوب می فهمم اگر در باران ،

 

چتر خود را به کسی بخشیدم؛

 

توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست

 

خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛

 

حکمتی در کارست

  • Like 3
ارسال شده در

سرو در باغ نشانند و ترا بر سر و چشم

گر اجازت دهي اي سرو روان بنشانم

عشق من بر گل رخسار تو امروزي نيست

ديرسالي ست كه من بلبل اين بستانم

  • Like 3
ارسال شده در

زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود

 

تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود

هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم

سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود

بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست

آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود!

یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم

در هیأتت همیشه غذا بود،جا نبود!

غیر از من و نگاه در آیینه هیچکس

در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود

از من گذشت دختر باران! ولی بدان

 

این رسم عشق بازی پروانه ها نبود

 

با آخرین قطار از این شعر دل برید

 

مردی که هیچ وقت برایت "خدا نبود"

  • Like 3
ارسال شده در

اندر سر ما خيال عشقت

هر روز كه باد در فزون باد

هر دل كه ز عشق توست خالي

از حلقه وصل تو برون باد

  • Like 3
ارسال شده در

عشقت رسد به فرياد ار خود بسان حافظ

قرآن ز بر بخواني در چارده روايت

  • Like 2
ارسال شده در

فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

  • Like 3

×
×
  • اضافه کردن...