mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر همه بربود به یک دم فلک چوگا 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل*ها همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل*ها 2 لینک به دیدگاه
زوپیر71 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۱ همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به نوای آشنایی بنوازد آشنا را لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ با یاد تو امــشب گیسوی مهتاب آرامشی به دست نوازش قلبم می فشاند و من تا آفتاب فردا با تو خواهم بود... تا بدانند عشق زمان نمی شناسد لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۲ خواب رویای فراموشی هاست! خواب را دریابیم که در آن دولت خاموشی هاست. من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم، و ندایی که به من میگوید: "گر چه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است" دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند. مهر در صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا می چیند. لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۲ شب در چشمان من است به سیاهی چشم های من نگاه کن روز در چشمان من است به سپیدی چشم های من نگاه کن شب و روز در چشمان من است به چشم های من نگاه کن پلک اگر فرو بندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت *حسین پناهی* لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ شب به شب گریه و زاری واسه عشق و درد دوری شب به شب فریاد حسرت غصه و گریه ی هجرت شب به شب دفتر و نامه پره یاد و اشک و ناله شب به شب صورت مهتاب دل غمگین شده بی تاب شب به شب رنگ سیاهی چهره ی دلم کبودی شب به شب قاصدک غم روی بارون و روی نم شب به شب گیتار مجنون میخونه از دل و از جون لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ شب را دوست دارم... چرا که در تاریکی، چهره ها مشخص نیست!!! و هر لحظه این امید در درونم ریشه می زند؛ که آمده ای... ولی من ندیده ام! لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ … دلم پرتو مهر رخت میکنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟ روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟ چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام چون … لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۲ امـــشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب هرشب صدای پای تو میآمد از هرچیز حتی ز برگی هم نمیآید صدا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سر کنم بیماجرا امشب؟ لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۲ امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین،فرهاد رفته باشد لینک به دیدگاه
toghgrol 267 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۲ امشب تو را به خوبی تشبیه ماه کردم...تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم... لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۲ امــشب به قصّه ی دل من گوش می کنی فردا چو قصّه مرا فراموش می کنی این دُر همیشه در صدف روزگار نیست می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی؟ لینک به دیدگاه
toghgrol 267 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۲ امــشب به قصّه ی دل من گوش می کنی فردا چو قصّه مرا فراموش می کنی این دُر همیشه در صدف روزگار نیست می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی؟ یا رب چه شاهدی تو کز غیرت محبت/ بیگانه کردی از هم، یاران آشنا را لینک به دیدگاه
moham@d 172 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۸ ای كه تو ماه آسمان ماه كجا و تو كجا در رخ مه كجا بود این كر و فر و كبریا جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو ناله كنان ز درد تو لابه كنان كه ای خدا سجده كنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت چونك كند جمال تو با مه و مهر ماجرا آمد دوش مه كه تا سجده برد به پیش تو غیرت عاشقان تو نعره زنان كه رو میا خوش بخرام بر زمین تا شكفند جانها تا كه ملك فروكند سر ز دریچه سما مولانا لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده