رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم

این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی

در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر

 

همه بربود به یک دم فلک چوگا

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل*ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

 

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل*ها

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • 8 ماه بعد...
  • 2 هفته بعد...

خواب رویای فراموشی هاست!

خواب را دریابیم

که در آن دولت خاموشی هاست.

من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

و ندایی که به من میگوید:

"گر چه شب تاریک است

دل قوی دار

سحر نزدیک است"

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند.

مهر در صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند.

لینک به دیدگاه

شب در چشمان من است

به سیاهی چشم های من نگاه کن

روز در چشمان من است

به سپیدی چشم های من نگاه کن

شب و روز در چشمان من است

به چشم های من نگاه کن

پلک اگر فرو بندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

*حسین پناهی*

لینک به دیدگاه

شب به شب گریه و زاری

 

واسه عشق و درد دوری

 

 

شب به شب فریاد حسرت

غصه و گریه ی هجرت

 

 

شب به شب دفتر و نامه

پره یاد و اشک و ناله

 

 

شب به شب صورت مهتاب

دل غمگین شده بی تاب

 

 

شب به شب رنگ سیاهی

چهره ی دلم کبودی

 

 

شب به شب قاصدک غم

روی بارون و روی نم

 

 

شب به شب گیتار مجنون

میخونه از دل و از جون

لینک به دیدگاه

شب را دوست دارم...

چرا که در تاریکی، چهره ها مشخص نیست!!!

و هر لحظه این امید در درونم ریشه می زند؛

که آمده ای...

ولی من ندیده ام!

لینک به دیدگاه

… دلم پرتو مهر رخت

می‌کنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب

روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟

 

روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟

چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام

چون …

لینک به دیدگاه

گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

 

فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا

 

 

مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

 

 

فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

 

 

کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

 

نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا

 

 

نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

 

چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا

 

 

هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

 

نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا

 

 

توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

 

 

چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا

 

 

بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

 

کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا

 

 

سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

 

که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

 

امـــشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

 

هرشب صدای پای تو می‌آمد از هرچیز

حتی ز برگی هم نمی‌آید صدا امشب

 

ای ماجرای شعر و شب‌های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی‌ماجرا امشب؟

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

امــشب به قصّه ی دل من گوش می کنی

فردا چو قصّه مرا فراموش می کنی

 

این دُر همیشه در صدف روزگار نیست

می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی؟

یا رب چه شاهدی تو کز غیرت محبت/ بیگانه کردی از هم، یاران آشنا را

لینک به دیدگاه
  • 5 سال بعد...
ای كه تو ماه آسمان ماه كجا و تو كجا
در رخ مه كجا بود این كر و فر و كبریا
جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو
ناله كنان ز درد تو لابه كنان كه ای خدا
سجده كنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت
چونك كند جمال تو با مه و مهر ماجرا
آمد دوش مه كه تا سجده برد به پیش تو
غیرت عاشقان تو نعره زنان كه رو میا
خوش بخرام بر زمین تا شكفند جان‌ها
تا كه ملك فروكند سر ز دریچه سما
 
مولانا
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...