*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 آذر، 2012 دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گل ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست 1
پاییزان 3604 ارسال شده در 25 آذر، 2012 شب های من چقدر از آغوش تو پرند وقتی پرند از تو ورای تصورند چشمان تو سیاهی را گر گرفته اند خورشید را به باد تمسخر گرفته اند برقی که چشمان تو دارد فریب نیست از چشم های تو هر چه بگویم دروغ نیست تقصیر ماه نیست اگر من مست می شوم من هر شب از حضور تو سرمست می شوم شب های من مماس تنت می شود عزیز نور اتاق پیرهنت می شود عزیز نوری که چشم های تو دارد عجیب نیست شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست کوتاه پر سخاوت دامن چه می کنی!؟ موی بلند بافته با من چه می کنی!؟ شب های من چقدر از آغوش تو پرند وقتی پرند از تو ورای تصورند اما همین که خورشید از راه می رسد دل شوره های تردید از راه می رسد هی فکر می کنم نکند خواب دیده ام حالم گرفته آه چه بد خواب دیده ام تا چشم باز می کنم مست می شوی پس با زمخت دست که بیدار می شوی!؟ ای وای اگر ناز کند صورت تو را ای کاش شعله ور نکند غیرت مرا حیف است گونه هات که بوسیده می شود با لمس دست هاش خراشیده می شود کوتاه پر سخاوت دامن چه می کنی!؟ موی بلند بافته با من چه می کنی!؟ اندام زبر او را تن پوش می شوی با قاتلم درباره هم آغوش می شوی فریاد ناله می شوم و عشق می کنی در خود مچاله می شوم و عشق می کنی از غم چشاندی به من هر چه هست را تحقیر و سر به زیری بعد از شکست را وقتی فرو بریزد از مرگ دور نیست این سنگ ریزه دیگر کوه غرور نیست هر چند عاشقت شد از آغاز داستان تا لحظه های آخر تا مغز استخوان راضی نبود راحتی اش سختی ات شود هرگز نخواست مانع خوشبختی ات شود حالا که بی من بهتری برو هر چند آبروی مرا می بری برو تو این شعر زیاد واژه شب به کار نرفته اما شعر قشنگیه دلم نیومد کامل نکنمش 1
پاییزان 3604 ارسال شده در 25 آذر، 2012 نه هرگز شب را باور نکردم چرا که در فراسو های دهلیزش به امید دریچه ای دل بسته بودم احمد شاملو 1
پاییزان 3604 ارسال شده در 25 آذر، 2012 دل در این بادیه بر مهر تو بستن چه کنم از کف موج سیه آمده رستن چه کنم من تنها شده در شعبده حیرت و راز در کویر شب خاموش نشستن چه کنم شعله بهت سرا پای مرا سوخت ولی به هوایت همه جا روی تو جستن چه کنم آن سوی پنجره ی شب رهی از خورشید است شیشه ی مات شب تیره شکستن چه کنم پرده تار افتاده به چشمم ای دوست بی نگاه تو من این تار گسستن چه کنم بویی از پرتو تو در نگه شب افتاد بر دلم غنچه ی دیدار تو رستن چه کنم ای شکیب! آمده از دوست زلالی از نور هی مگو از شب این بادیه جستن چه کنم 1
پاییزان 3604 ارسال شده در 25 آذر، 2012 خوشا طلعت رویت دمید همچون مهر تمام شد شب جانکاه بی قراری عشق تو آمدی و در خانه را نمودی باز برون کشیدی این واله حصاری عشق 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 25 آذر، 2012 چند بیتی از شعر شعله ی رمیده از فروغ ای رهروان خسته چه می جویید در این غروب سرد ز احوالش او شعله ی رمیده ی خورشید است بیهوده می دوید به دنبالش او غنچه ی شکفته ی مهتاب است باید که موج نور بیفشاند بر سبزه زار شب زده ی چشمی کاو را به خوابگاه گنه خواند 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 26 آذر، 2012 شهریست در کنار آن شط پر خروش با نخلهای درهم و شب های پر ز نور شهریست در کناره ی آن شط و قلب من آنجا اسیر پنجه ی یک مرد پر غرور 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 26 آذر، 2012 ما رفته ایم در دل شب های ماهتاب با قایقی به سینه ی امواج بیکران بشکفته در سکوت پریشان نیمه شب بر بزم ما نگاه سپید ستارگان 1
پاییزان 3604 ارسال شده در 26 آذر، 2012 دیر گاهی ست در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پا هایم در قیر شب است
پاییزان 3604 ارسال شده در 26 آذر، 2012 دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر خویش را از ساحل افکندم در آب لیک از ژرفای دریا بی خبر 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 27 آذر، 2012 آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشبست یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکبست تا بگیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه ای در ذکر یارب یارب است 1
پاییزان 3604 ارسال شده در 27 آذر، 2012 نوبر است این چشم ها حیف است خوابش می کنی تا به کی قلب مرا هر شب جوابش می کنی 1
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 ترسم دراين دلهاي شب ازسينه آهي سرزند برقي زدل بيرون جهدآتش به جائي در زند وحشي بافقي 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است ز چپ و راست، مخالف، ز پیش و پس، چاه است 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت مشکن که در دل شب اثری بود دعا را طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین بنمای تا ملامت نکنند مبتلا را 2
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 همه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد ازخدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد 2
ارسال های توصیه شده