رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

چشمانت شور آتشین بودن

 

دستانت نوازشگر و آرام

 

گم کرده ام دلم را در لابلای هزار پیچ نگاهت

 

و قلبم سراسیمه از حضورت

 

تنگی سینه ام را احساس میکند

 

و عشق تجلی بودنت را

 

به رخ فرشتگان میکشد

 

و من تنها توانستم چنین بگویم:

 

خوش آمدی!

 

و نفس رها شد...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن

لحظه اي چند بر اين آب نظر كن

آب آيينه عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

باش فردا كه دلت با دگران است

  • Like 2
لینک به دیدگاه

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم

روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد

چون كبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي من نرميدم نگسستم

تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو در افتم

باز گفتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پيش تو هر گز نتوانم نتوانم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت

اشك در چشم تو لرزيد

ماه بر عشق تو خنديد

يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است

که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است

تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما

شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است

رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز

به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است

مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی

کمال عشق ، جنون است ودیگرآزاری است

مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست

ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است

بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب

جهان جهنم ما را ، که غرق بیزاری است

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سرگشته ز یک گناه باید بودن

بهر دگری تباه باید بودن

 

هر چند عشق اشتباه است ولی

پیوسته در اشتباه باید بودن...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

چشمانم در نگاهش ساعتها خيره ماند

 

حرفي براي هم نداشتيم

 

زيرا قلبهايمان در حال نجوا بودند

 

نميخواستم خلوتشان را بر هم زنم

 

سكوت را ترجيح دادم

 

تا قلبهايمان درد و دل كنند

 

چشمهايش عمق عشق را فرياد ميزد

 

هوس بوسيدن لبهايش آزارم ميداد

 

عشق مقدسمان را با هوسي زودگذر آلوده نكردم

 

چه عاشقانه بود دیروزم...

 

چه تاریکست امروزم...

 

به آتش می کشم خود را

 

اگر فردا چنین باشد...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو باور می کنی

 

سالهاست من نگريسته ام

 

آخرين بار از عشق تو بود.

 

تو باور می کنی

 

من هيچوقت روی تو را سير ننگريسته ام

 

کوريم هر بار از عشق تو بود.

 

تو باور می کنی.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

عزیز دل تو را با خویشتن یکدل نمی بینم

بجز خون دل از این عشق بی حاصل نمی بینم

هزاران بار جهد کردم تا به راهت آورم لیکن چه حاصل

چه حاصل چون تو را در همرهی مایل نمی بینم

به زیبایی و دلداری ندیدم چون تو در خوبان

ولی افسوس یکدم همرهت با دل نمی بینم

مرا بی خویش کن ساقی به یک همدرد بی پروا

بجز پروانه بی دل در این محفل نمی بینم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من همون جزیره بودم خاكی و صمیمی و گرم

 

واسه عشق بازیه موج‌ها قامتم یه بستر نرم

 

یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیسه موج‌ها

 

یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

 

تا كه یك روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی

 

غصه‌های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دردا که غم عشقت آتش زده بر جانم از هجر جگر سوزت خونین شده مزگام

 

بزم دل شبکوران فانوس نمی خواهد خاموش شده فانوس از شبنم چشمانم

 

دیریست دلم هر شب سودای غمت دارد زین عشق نهانسوزت در تهمت و بهتانم

 

من هستی خود جمله پای دل تو دادم دیگر تو چه می خواهی از کیسه و انبانم

 

من نیز نمی دانم این عشق جه منشوریست خود نیز بسان او در گردش و دورانم

 

در دامگه عشقت می گردم و می گردم از سحر لب و خالت حیرانم و حیرانم

 

گفتی تو به من صابر بیرون برو از کویم اما بتو من گفتم می مانم و می مانم !

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در جواني غصه خوردم هيچ کس يادم نکرد

در قفس ماندم ولي صياد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگي سيرم کرد

آرزوي مرگ کردم مرگ هم يادم نکرد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

زندگي عشق است ُُعشق افسانه نيست آنکه عشق آفريد ديوانه نيست

عشق آن نيست که در کنارش باشي عشق آن است که به يادش باشي

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...