*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 در زیر سایه روشن ماهی پریده رنگ در پرتوی چو دود غم انگیز و دل ربا افتاده بود و زلف سیاهش به دست باد مواج و دلفریب می زد به روشنایی شب نقش تیرگی میرفت جویبار و صدای حزین اب گویی حکایت غم یاران رفته داشت وز عشق های خفته و اندوه مردگان رنجی نهفته داشت 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به اب دور خواهم شد ازین خاک غریب که در ان هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق قهرملنان را بیدار کند 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 اسمان صاف و شب ارام بخت خندان و زمان رام خوشه ی ماه فرو ریخته در اب شاخه ها دست براورده به مهناب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به اواز شباهنگ یادم امد تو به من گفتی ازین عشق حذر کن لحظه ای چند بر این اب نظر کن اب ایینه ی عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا که دلت با دگران است تا فراموش کنی چندی ازین شهر سفر کن با تو گفتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید... 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 کارم اندر عشق مشکل می شود خان و مانم در سر دل می شود هر زمان گویم که بگریزم ز عشق عشق پیش از من به منزل می شود 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست با جان بودن به عشق سامان نیست درمانده ی عشق را ازان درمان نیست کانگشت به هر چه برنهی عشق ان نیست 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 عاشق شدن ایین چو من شیدایی است و ان کس که نه عاشق است او خودرایی است در عالم پیر هر کجا برناییست عاشق بادا که عشق خود سودایی است 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 اندر تن من جان نماند ای بت بیش الا همه عشق تو گرفت از پس و پیش گر قصد کنم که برگشایم رگ خویش ترسم که به عشقت اندر اید سرنیش 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 ای بلعجب از بس که تو را بلعجبیست جان همه عشاق جهان از تو غمی است مسکین دل من ضعیف و عشق تو قویست بی چاره ضعیف کش قوی باید زیست 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 جون از تو بجز عشق نجویم به جهان هجران و وصال تو مرا شد یکسان بی عشق تو بودنم ندارد سامان خواهی تو وصال جوی خواهی هجران 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست گر دردمند عشق بنالد غریب نیست 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که درین گنبد دوار بماند 3
moein.s 18984 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 سحرگاهی چو خورشیدش بر آمد به کام تشنه اش لغزید و جان داد به جامی باده شور افکنی بود که در عشق لبانی تشنه می سوخت 3
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 عمریست کز فراق سراپا در اتشم بیمار و رنج دیده و تبدار و تشنه کام گفتم که عقل نام نیالایدم به ننگ اکنون اسیر عشقم و ننگ ایدم ز نام 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 صحبت از پژمردن یک برگ نیست در میان مردمی با این مصیبت ها صبور... صحبت از مرگ محبت مرگ عشق گفتگو از مرگ انسانیت است 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 ای همه مردم در این جهان به کارید؟ عمر گران مایه چگونه گذارید؟ هر چه به عالم بود اگر به کف ارید هیچ ندارید اگر که عشق ندارید 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 30 اسفند، 2011 وای شما،دل به عشق اگر نسپارید گر به ثریا رسید هیچ نیارزید عشق بورزید دوست بدارید 2
ارسال های توصیه شده