AFARIN 7196 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح! نصيحت گوش كردن را دل هشيار ميبايد بهايي بارها ورزيد عشق، اما جنونش را نميبايست زنجيري، ولي اين بار ميبايد شيخ بهايي 3
sam arch 55879 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 گوش كن؛دورترين مرغ جهان ميخواند. شب سليس است،و يك دست؛و باز. شمعدانيها و صدادارترين شاخهي فصل،ماه را ميشنوند. پلكان جلو ساختمان، در فانوس به دست،و در اسراف نسيم، گوش كن؛ جاده صدا ميزند از دور قدمهاي تو را. چشم تو زينت تاريكي نيست. پلكها را بتكان،كفش به پا كن و بيا. و بيا تا جاي،كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روي كلوخي بنشيند با تو و مزامير شب اندام تو را،مثل يك قطعهي آواز به خود جذب كند. پارسايي است در آنجا كه تو را خواهد گفت: بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثهي عشق تر است. 3
AFARIN 7196 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 بگذر ز علم رسمي كه تمام قيل و قال است من و درس عشق اي دل كه تمام وجد و حال است 3
sam arch 55879 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 در زيــر ســــــــايه روشــن مهتـــــاب نيلرنگ در چـــــارســـوق گنبــــد دوار هفت رنــــــگ در ســـــايه ســـار دنج درختـــــــان پرغــــرور در زيــر روشــنايی خورشيـد و عشـــق و نور هر جا که مـی روم همه جا گفتــگوی توست دل سرخوش از خيال تو و عطر و بوی توست هر لحــــظه ای به ياد تـــو و مهــــر تــو قرين جـــان با تو آشنــــــا و دلــــت با دلــم عجـين تــــــو ذوق کــــــودکانـه پـــــــــرواز در منــی تـــــو شـــــــوق عاشقــــــــانه آواز در منــی بــس روزهــــا حـــــکايت دل با تـــــو گفته ام بسيـــــــار شب که از غــم عشقت نخفته ام با تـــــو طراوت و غــزل و ياس و شبنم است بــــی تــــــو هوای کوچه ما غرق ماتم است در لحــــــــظه های بی کسی و درد، مأمنی يـــــــادآور قشنــــــــــگترين لحظــــه منی... 3
sam arch 55879 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 معنای زنده بودن من با تو بودن است نزدیک ـ دور سیر ـ گرسنه رها ـ اسیر دلتنگ ـ شاد آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد! مفهوم مرگ من در راه سرفرازی تو در کنار تو مفهوم زندگی ست . معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو همیشه با تو برای تو زیستن... 3
sam arch 55879 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 کاش قلبم درد تنهایی نداشت، چهره ام هرگز پریشانی نداشت، کاش برگ های آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت، کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت.... 3
AFARIN 7196 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما 3
AFARIN 7196 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در كسب اين فضايل 3
AFARIN 7196 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 عشق است بر آسمان پریدن صد پرده به هر نفس دریدن اول نفس از نفس گسستن اول قدم از قدم بریدن نادیده گرفتن این جهان را مر دیده خویش را بدیدن گفتم که دلا مبارکت باد در حلقه عاشقان رسیدن 4
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 26 اسفند، 2011 دیدم که می رهم دیدم که می رهم دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک میخورد دیدم که حجم اتشینم اهسته اب شد 4
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 27 اسفند، 2011 ای مرا با شور شعر امیخته این همه اتش به شعرم ریخته چون تب عشقم چنین افروختی لاجرم شعرم به اتش سوختی 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 27 اسفند، 2011 دیگر کسی به عشق نیاندیشد دیگر کسی به فتح نیاندیشد و هیچکس دیگر به هیچ چیز نیاندیشد 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 27 اسفند، 2011 چیزی نبوده ام و عشق و میل و نفرت و دردم را در غربت شبانه ی قبرستان موشی به نام مرگ جویدست 2
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 27 اسفند، 2011 مرا پناه دهید ای اجاق های پر اتش-ای نعلهای خوشبختی و ای سرود ظرف های مسین در سیاهکاری مطبخ و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها مرا پناه دهید ای تمام عشق های حریصی که میل دردناک بقا بستر تصرفتان را به اب جادو و قطره های خون تازه می اراید 2
sam arch 55879 ارسال شده در 28 اسفند، 2011 نشین مرو ، هنوز به کامت ندیده ام بنشین مرو ، کلامی نگفته ام بنشین مرو ، چه غم که شب از نیمه رفته است بنشین که با خیال تو شبها نخفته ام بنشین مرو ، حکایت وقت دگر مگو شاید نماند فرصت برای دیدار دیگری آخر تو نیز با منت از عشق گفتگوست غیر از ملال و زنج از این دل چه می بری؟ بینشن مرو ، صفای تمنای من ببین امشب چراغ عشق در این خانه روشن است جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز بنشین مرو ، که نه هنگام رفتن است.... 1
sam arch 55879 ارسال شده در 28 اسفند، 2011 نازنين من از اين نام كه ميآيد و اين نام مرا ميشكند دانستم كه سرانجام اسير غم عشقت شدهام تا بدنبال اسارت در زندان دلت باز شود تا شايد بتوانم جايي در دلت باز كنم. با تو بودن برايم كافيست با تو پاييز برايم چو بهار و بهارم بيتو سرد و غمناكتر از پاييز است من بدنبال بهاري گشتم كه مرا سبز كند و بدنبال خزان تا در آن ريزش برگ همدمي يابم من و بريزم برگهاي زرد دلم را با او تو بگو به همين ابر دلت كه ببارد باران زيرا من چو گلي تشنه باران محبت هستم بچشان اي نازم به من اين شيره عشقت كه بر آن باز كنم در اين قفل دل سنگي خود را تا باز اين دل سنگي خود را به مثال دل تو نرم كنم قسمت ميدهم اي از همه دنيا بهتر كه مرا تا آخر هرگز از خاطره ذهن خودت پاك مكن و به چشمان مست تو قسم تا توان در من هست از تو برنميدارم دست !!!!! 1
sam arch 55879 ارسال شده در 28 اسفند، 2011 گاه کن به درخت هزار شاخه ، چو آغوش-باز کرده به شوق- که آسمان را ، مانند جان به بر گیرد. ولی دریغ که ابراز عشق را ، با او به صد هزار زبانش که هست، نتواند. خموش می ماند. نگاه کن به پرنده ، که با هزار سرود به روی شاخه ، لب بام، با هزار سرود برای دوست برای آنکه نگاهش به اوست میخواند. به رودِ مست نگه کن که عاشق دریاست به شوق آن که کند راز خود به او ابراز به عشق آن که به آن بیکران بپیوندد چگونه نعره زنان ، مست ، پیش می راند. به من نگاه کن ای جان ، چگونه ، در همه حال صبورتر ز درخت گشوده دست به سویت ، ز عشق سرشارم پرنده وار به هر جا، به صد هزار سرود ترانه خوان توام ، با تو گرفتارم به سوی کوی تو ، دریای من! روان چون رود نفس زنان در آرزوی دیدارم دگر چگونه بگویم که دوستت دارم اگر تو نیز ندانی ، خدای می داند. 1
sam arch 55879 ارسال شده در 28 اسفند، 2011 دیگر زمان زمانه مجنون نیست فرهاد در بیستون مراد نمی جوید زیرا بر آستانه خسرو بی تیشه ای به دست کنون سر سپرده است در تلخی تداوم و تکرار لحظه ها آن شور عشق عشق به شیرین را از یاد برده است تنهاست گردباد بیابان تنهاست و آهوان دشت پاکان تشنگان محبت چه سالهاست دیگر سراغ مجنون آن دلشکسته عاشق محزون رام را از باد و از درخت نمی گیرند زیرا که خاک خیمه ابن سلام را خادم ترین و عبدترین خادم مجنون دلشکسته محزون است در عصر ما عصر تضاد،عصر شگفتی لیلی دلاله محبت مجنون است ای دست من به تیشه توسل جو تا داستان کهنه فرهاد را از خاطرات خفته برانگیزی ای اشتیاق مرگ در من طلوع کن من اختتام قصه مجنون رام را اعلام میکنم. 1
*lotus* 20275 مالک ارسال شده در 28 اسفند، 2011 می ایم،می ایم،می ایم و استانه پر از عشق می شود و من در استانه به انها که دوست می دارند و دختری که هنوز انجا در استانه ی پر عشق ایستاده،سلامی دوباره خواهم داد 1
ارسال های توصیه شده