رفتن به مطلب

"انسان روشنفکر" کیست؟


ارسال های توصیه شده

ابزار کار روشن‌فکر چیست؟ کاغذ و قلم؟ پتک؟ می‌نویسد یا پاک می‌کند؟ یا خط می‌زند و از نو می‌نویسد؟ نقد می‌کند یا خلق؟ یک بازگو کننده است؟ آیا باید چکیده‌ای از آن‌چه تاکنون نوشته شده است بداند؟ آیا او خلاق است؟ خلاقیت او در فکر است؟ آیا نابغه است؟ آیا نیازی به نبوغ دارد؟ فرآیندهای ذهنی او آنی هستند یا زمان‌بر؟ چهارچوب‌ها را سریع در ذهن می‌بندند یا آجر به آجر؟ آیا تمام روشن‌فکران ساختارگرا هستند؟ آیا برای اندیشه ساختاری می‌توان تعریف کرد؟ این یک وصله‌ی کهنه نخواهد بود؟

 

روشن‌فکر حق دارد ساکن و ثابت بماند؟ پاسخ‌های ابدی می‌تواند بدهد؟ چقدر می‌تواند تغییر کند؟ مقدم و مؤخر بودن زیر سؤال بردن مقدم است یا مؤخر؟ آیا نمی‌توان بیش از یک پاسخ صحیح داشت؟ هر روز تغییر کردن‌اش ضعف است یا پویایی؟ تغییر زاویه‌ی دید همان تغییر است یا فقط تعمیم نظرات قبلی به شمار می‌آید؟ آیا وظیفه روشن‌فکر پرسیدن است؟ آیا می‌تواند پرسش‌های بی‌پاسخ بپرسد یا آن وظیفه فیلسوفان است؟ مرز فیلسوف و روشن‌فکر کجاست؟ آیا روشن‌فکر بیشتر به حال و جامعه مربوط است؟ آیا اندیشه سطح بالا و پایین دارد؟

آیا قرن روشن‌فکران سریع‌تر از خودشان نبود؟ آیا آنان از زمانه عقب نمی‌ماندند؟ آیا توانستند پابه‌پای جوامع بیایند؟ تأثیر آنان بر جوامع چقدر است؟ آنان بر جامعه مؤثرند یا برعکس؟ یا هر دو بر هم؟ آیا می‌توان این دو را از هم تفکیک کرد؟ روشن‌فکر وجدان جامعه است یا رهنمایش؟

 

روشن‌فکر چقدر مهم است؟ روشن‌فکر لازم است یا کافی؟ آیا شخص او مهم است؟ آیا روشن‌فکر نتیجه دغدغه‌های جامعه‌اش نیست؟ آیا بروز آن دغدغه‌ها اجتناب‌نا‌پذیر است؟ روشن‌فکر قالبی برای همین بروز است؟ نقش شخص او چیست؟ یک پیامبر؟ یک ناجی؟ عروسک جبر تاریخ؟

 

روشن‌فکری جهت دارد؟ آیا می‌توان فارغ از محتوا نگاهی انداخت؟ آیا اندیشه فرم دارد که بتوان محتوا را از آن جدا نمود؟ فرم همان ظرافت بیان است یا روال بیان؟ آیا می‌توان بیان را فقط به خاطر سلسله‌ی دلایل و قدرت شکل‌گیری قضایا تحسین نمود؟ آیا این خیانت به محتوای آن نیست؟ خیانت به روشن‌فکر نیست؟ پس نمی‌توان مخالف بود و تحسین کرد؟ آیا روشن‌فکر می‌تواند منحرف باشد؟ آیا انحرافات روشن‌فکری نوع دیگری از جهان را نمی‌سازند؟ آیا تاریخ را فاتحان می‌نویسند؟ آیا انحراف روشن‌فکران را نیز فاتحان می‌نویسند؟

 

رابطه روشن‌فکر با گذشته چیست؟ آیا او باید جهان را از نو بر هیچ بسازد؟ یا بر روی خاکستر چهارچوب‌های سوخته‌ی گذشتگان آتش بیافروزد؟ آیا باید بر شانه گذشتگان بایستد؟ افق‌های دورتری که خواهد دید چقدر باید با افق‌های نزدیک‌تر گذشتگان هم‌خوانی داشته باشد؟ گذشته چراغ راه آینده است؟ روشن‌فکر ندای آینده است؟ پس گذشته چه دارد؟

 

روشن‌فکری شرم دارد؟ آیا باید روشن‌فکران را لعن کرد؟ آیا آنان مسؤول سیه‌روزی بشر هستند؟ آیا پیروی از عقاید آنان سرزمین‌ها را سوزاند یا تمسخر آنان؟ اندیشیدن شرم دارد؟ جرم است؟ روشن‌فکر ناسزا است؟ ناسزا به چه؟ به او؟ به اندیشه؟ به انسان؟ به تمام تاریخ؟

 

ممنون از

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 34
لینک به دیدگاه

روشن فکر آن است که به دوبرابر آن چه می گوید و می نویسد....می شنود و می خواند.....

آنان که از این قبیله اند...تهمت نمی زنند....دعوا ندارند در بحث....منطق دارند.....

روشن فکری فقط سیاه نمایی کردن نیست....روشن فکر واقعی بعد از تحلیل..راهکار می دهد.....

روشن فکر....بزن و درو نیست.....روشن فکر..می گوید...و می ایستد تا حرفش را ثابت کند...که اگر اشتباه کرد.....اعتراف می کند.....

کورکورانه بر سر گفته اش نمی ماند.....

روشن فکر انسان کامل نیست...معصوم نیست...خطا می کند.....

روشن فکر در لایه های جامعه است..نه بر بالای سر آن ها........

چشم و گوش او قوی تر است.....ولی برتریش فقط به ذهنیست که آینده را می بیند.....

به واسطه ی این برتری...او را نباید کورکورانه اطاعت کرد.....بلکه باید مواظب بود...که روشن فکر نما بسیار است.......

در تاریخ روشن فکر نما... داد زده و هرج و مرج به پا کرده...چماغ به دست گرفته......

ولی روشن فکر واقعی....داد نمی زند..حرفش در عین آرامش گفته می شود..و نتیجه اش فریاد می شود.....در جامعه همه گیر می شود...

.

.

.

یک تعریف از من....با همین شناخت کوچک از روشن فکر...و روشن فکری....

  • Like 26
لینک به دیدگاه
روشن فکر آن است که به دوبرابر آن چه می گوید و می نویسد....می شنود و می خواند.....

آنان که از این قبیله اند...تهمت نمی زنند....دعوا ندارند در بحث....منطق دارند.....

روشن فکری فقط سیاه نمایی کردن نیست....روشن فکر واقعی بعد از تحلیل..راهکار می دهد.....

روشن فکر....بزن و درو نیست.....روشن فکر..می گوید...و می ایستد تا حرفش را ثابت کند...که اگر اشتباه کرد.....اعتراف می کند.....

کورکورانه بر سر گفته اش نمی ماند.....

روشن فکر انسان کامل نیست...معصوم نیست...خطا می کند.....

روشن فکر در لایه های جامعه است..نه بر بالای سر آن ها........

چشم و گوش او قوی تر است.....ولی برتریش فقط به ذهنیست که آینده را می بیند.....

به واسطه ی این برتری...او را نباید کورکورانه اطاعت کرد.....بلکه باید مواظب بود...که روشن فکر نما بسیار است.......

در تاریخ روشن فکر نما... داد زده و هرج و مرج به پا کرده...چماغ به دست گرفته......

ولی روشن فکر نمای واقعی....داد نمی زند..حرفش در عین آرامش گفته می شود..و نتیجه اش فریاد می شود.....در جامعه همه گیر می شود...

.

.

.

یک تعریف از من....با همین شناخت کوچک از روشن فکر...و روشن فکری....

ممنو ن سامی جان.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تعریف سام خیلی خوب بود...جیمی جان ممنون دوست دارم نظرات مختلف رو بخونم.....من خودم هنوز تعریف واحدی از این مفهوم ندارم شاید چون هنوز یه روشن فکر واقعی ندیدم!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

مهمترين ويژگي‌هاي شخصيتی روشنفکران

1- روشنفکر کسی است که دارای نگاهی کلی و فراگير به زندگی است و می‌کوشد تا در زمينه‌های مختلف زندگی علم و آگاهی کسب کند و لازم نيست که در همه زمينه‌ها متخصص شود، بلکه به اندازه‌ی نياز می‌کوشد تا از تازه‌های علمي اطلاع يابد.

2- روشنفکر تمام حوادث اطراف خود را رصد می‌کند و بی‌تفاوت از کنار هيچ حادثه‌ای نمی‌گذرد.

3- اهل انصاف و عدالت است و از پيشداوری و قضاوت ناعادلانه در رابطه با جامعه‌ی اطرافش پرهيز می‌کند و می‌کوشد تا حقيقت انسان‌ها را باز شناسد.

4- ظاهربين نيست و به ظاهر افراد، اينکه ثروتمند يا فقيرند، و زشت يا زيبا هستند؛ توجهی ندارد، بلکه ملاک ارزيابی جايگاه و شخصيت انسانها از نگاه او تنها عقلانيت و انديشه‌ورز بودن آن‌هاست.

5- از درونی پاک برخوردار است و به آرزوهايش اجازه نمی‌دهد تا ديدگاه‌هايش را تحت تأثير قرار دهند، چرا که دخالت دادن آمال و آرزوها و منويات نگرش انسان را تاريک و داوری او را مخدوش می‌سازد.

6- دشمن عمل ناشايست است نه فاعل آن، مانند طبيبی که دشمن بيماری است نه بيمار.

7- دوستدار کار و فعاليت است و دشمن بيکاری و تنبلی است و می‌خواهد يار اجتماع باشد نه باری بر دوش اجتماع.

8- از هر رويدادی می‌کوشد تا در زندگی عبرت بگيرد و از عبرت‌ها در آينده بهره‌برداری می‌کند.

9- از خودبزرگ‌بينی و خود بزرگ‌بينان متنفر است؛ چون می‌داند انسان مغرور و خودبزرگ‌بين از ديدن حقايق کور است و اگر روزی سقوط کند به پاخاستنش مشکل است و به خوبی می‌داند که خود بزرگ‌بينی از فطرت انسانی به دور است و تنها خدا که خالق انسان‌ها است بزرگ است و غير او همه کس و همه چيز کوچک هستند.

10- در زندگی خصوصی ديگران دخالت نمی‌کند و به دنبال عيب و ايراد گرفتن از ديگران نيست و برايش مهم نيست که درباره‌ی زندگی خصوصی ديگران چيزی بداند، بدون اينکه خود مطلع باشند. چون آن‌را عملي بيهوده و ضايع کردن عمر می‌داند.

11- در تحليل حوادث بسيار دقيق است و دربازخوانی رويدادهای محيط عميق و نکته‌بين است.

12- برای اطرافيان احترام قائل است، چون می‌داند که احترام گذاشتن به ديگران احترام گذاشتن به خود است.

13- در هيچ موردی به فکر انتقام گرفتن نيست و می‌داند که انتقام گرفتن نه تنها مشکل را حل نمی‌کند؛ بلکه وضعيت را از آنچه که هست بدتر می‌گرداند.

14- دارای شخصيتی حق‌مدار است و هرگز در مقابل ناحق سکوت نمی‌کند و در مقابل بی‌عدالتی موضعگيری به موقع و مناسب دارد.

  • Like 12
لینک به دیدگاه

روشن‌فکر چه جانوری است؟ چرا این واژه‌ی مبهم تا این اندازه به کار برده می‌شود؟ اجازه می‌خواهم به سبک مبتدی ها هر چه به ذهن می‌آید خط به خط بیآورم؛ شاید این‌گونه بتوانم به روشن‌فکر نزدیک‌تر شوم.

 

روشن‌فکر...

 

روشن‌فکر نمی‌تواند ژرف‌اندیش باشد.

روشن‌فکر نمی‌تواند اندیشه‌ای بنیادین و یگانه را بپروراند.

 

روشن‌فکر تاریخی نظر می‌دهد بی آن‌که شعور تاریخی داشته باشد.

 

احتمالا روشن‌فکر پس از اختراعِ ماشینِ چاپ به وجود آمد؛ با خواندن هزاران هزار مقاله و کتاب دسته دوم و کسب توانایی نگارش نوشته‌هایی از این دست. با کوشش در فرمولیزه ساختن فلسفه؛ کوششی بدفرجام و شوم که خوش‌بختانه به جایی نرسید. در قرون جدید هر اندازه فرمول‌سازان و فرمول‌بازان در عرصه‌ی فیزیک جولان دادند و موفق بودند در دانش‌های انسانی ناموفق بودند. برای نمونه پوزیتیویسم یک فلسفه نیست، بل‌که اوجِ روشن‌فکری شتر گاو پلنگی است.

 

به‌نظر می‌رسد در سده‌ی پیش رو هم مفید و ارزش‌مند بودن روشن‌فکر امری بدیهی باقی بماند؛ روشن‌فکری مفید دانسته می‌شود چرا که میل درونی انسانی به دانستن (اولین جمله‌ی متافیزیک) را به گونه‌ای دروغین سیراب می‌کند. انسان در زمانه‌ی ما می‌تواند به‌ساده‌گی کتابی در دست بگیرد. همین که کتاب در دست گرفت برای او روشن می‌شود که می‌تواند به آسانی کتاب بخواند و بنویسد؛ در یک کلام روشن‌فکر شود. در زمان‌های دور این‌گونه کارها آسان نبود.

 

روشن‌فکری یعنی بتوانی خود را روشن‌فکر بنامی و بدانی و بس!

 

روشن‌فکری در جبهه‌ی عقل پيروزی‌های بزرگی به دست آورده است اما در جبهه‌ی غریزه هیچ‌گاه پیروز نشده است.

 

روشن‌فکران به پرسش‌های ژرف بشری پاسخی نمی‌دهند اما پیرزنان در پوشش داستان های کهن ژرف‌ترین پرسش‌ها را پاسخ‌گو هستند.

 

سارتر ایده‌ی مثالی روشن‌فکر بود. کامو فیلسوف بود، روشن‌فکر نبود.

 

تعریف گل و گشادی از روشن‌فکری وجود دارد.

 

این سطرها قرار نیست حمله به روشن‌فکری باشد، تنها کوششی است برای تعریف و ابهام‌زدایی از روشن‌فکری. بسیاری از دانش‌آموخته‌گان خود را روشن‌فکر می‌دانند و گمان می‌کنند دقیقا می‌دانند روشن‌فکری چیست – و شرط این‌که کسی روشن‌فکر باشد این است که خود را روشن‌فکر بداند و شرط این‌که کسی بداند روشن‌فکری چیست این است که نزد خود تعریفی – هر چه که باشد – از روشن‌فکری داشته باشد. اما من نمی‌دانم روشن‌فکری چیست. این سطرها تلاشی است برای ابهام‌زدایی از این مفهوم برای خودم.

 

به‌ترین کار مناسب با شان روشن‌فکر، ژورنالیست شدن است.

 

درباره‌ی هیچ یک از دانش‌های انسانی نمی‌توان نظریه‌ای شایسته ارائه داد مگر با تسلط تام بر فلسفه. روشن‌‌فکر فلسفه نمی‌داند و در هر موردی اظهار نظر می‌کند.‌

 

حسی برتر در هابس وجود داشت که موجب هراس او از روشن‌فکران می‌شد. او به‌درستی حس می‌کرد روشن‌فکران سرانجام کشیش‌ها را کنار می‌زنند اما خود به‌جای ایشان می‌نشینند. ام‌روز در سال ۲۰۰۸ میلادی مرکزیت اتوریته‌ی فکری از رم به پاریس انتقال یافته است.

 

 

یادداشتهای یک بربر پیرامون روشنفکری.

  • Like 14
لینک به دیدگاه

قبل از هر چیز بگذارید داستانی برای تان تعریف کنم. شوهر عمه ی مرحوم بنده مشغول گفتگو با یکی دیگر از اقوام بود که بحث بالا گرفت. مکان بحث هم مغازه ی حسین آقا (همان شوهر عمه هه) بود. بحث انقدر جدی شد که طرف مقابل دستهایش بالا رفت و خورد به یکی از ظرف های بلوری مغازه و نزدیک بود سرنگونش کند. شوهر عمه در حالی که رنگ از رخش پریده بود گفت: «اینه ...چیزه ...بیخیال» و بحث خاتمه یافت. حالا بعد از شنیدن این قصه ی پرمغز برویم بر سر موضوع اصلی.

 

روشنفکری،حالا دیگر در ایران یک ناسزا تلقی می شود. هر کسی که می نویسد یا حرف میزند، می خواهد خودش را از این برچسب تبرئه کند. در مرحله ی اول به نظر می رسد این تعارفی است از روی فروتنی نمایشی. شاید هم باشد.اما بیش از آن هم هست. چرا که مثلا برچسب فیلسوف یا دانشمند یا مبارز یا هنرمند را در نهایت و بعد از تکه پاره کردن مقداری تعارف می پذیرند. اما روشنفکر را نه. گویی روشنفکری جان به جانش کنیم فحش است و کسی که روشنفکر خوانده می شود باید دست و پا بزند تا نشان بدهد انقدرها هم حرف های روشنفکرانه نزده.

 

در این روزها روشنفکری از سوی دو جریان مشخص بطور سیستماتیک تخریب می شود.

اولی جریانی است که من اسمش را می گذارم «چپ های بالای کوه». اهالی این جریان به روشنفکری و فضاهای روشنفکرانه طوری نگاه می کنند که گویی خودشان همین حالا از ارتفاعات پایین آمده اند و تا قبل از استمشمام دود پیپ قاطی شده با ادوکلن روشنفکران، در حال روغن کاری کلاشینکوف هایشان بوده اند. آنها روشنفکران را نوعی قرتی قشمشم می دانند که بجای عمل کردن حرف میزنند. در این تلقی، روشنفکری ملازم با نوعی ایده آلیسم بچه مدرسه ای است که بدون آنکه کاری محصل برای تغییر انجام دهد از تغییر صحبت می کند. نه، اشتباه نکنید. صحبت از خیانت روشنفکران نیست (که آنهم قصه ای است برای خودش) بلکه صحبت از «بی خاصیتی» روشنفکران است.

 

جریان مشخص دیگر جریان «حضرات کارشناس»است. در این جریان جناب کارشناس روشنفکران را متهم می کند که حرف های کلی و بدرد نخور میزنند. اینها از یک جنبه با جریان چپ های بالای کوه اتفاق نظر دارند. در اینکه هر دو معتقدند روشنفکران به «درد» نمی خورند. حالا اگر چپ های بالای کوه روشنفکران را برای پی افکندن نظمی تازه بدرد نخور می دانند حضرات کارشناسان آنها را برای همین نظم موجود بدرد نخور تشخیص میدهند. آکادمیسین ها یک شاخه ی کوچک از همین جریان اند اما جریان اصلی را آقا مهندس های آچار به دستی تشکیل می دهند که حیرت زدمی پرسند «اما آخر با همه ی این حرف ها نمی توان یک رادیو ترانزیستوری هم ساخت»

 

اما آیا صداقتی در این دو جر یان وجود دارد؟ (من صحبت از حقیقت نمی کنم). به گمان من خیر. چرا که مثلا هم «چپ های بالای کوه» و هم «حضرات کارشناس» اتفاق نظر دارند که «فلسفه» علی رغم اینکه ظاهرا خاصیتی ندارد و اصلا به درد امشب آقازاده نمی خورد قابل تحمل است. در حالی که فیلسوفان به اندازه ی روشنفکران و حتی بیش از آنهابه درد نخورند.

 

به گمان من برای پاسخ به این سئوال باید به خاستگاه نقدها سری بزنیم. مشکل هر دو گروه با روشنفکری مشکلی «صنفی» است. توضیح می دهم. هایدگر در کنفرانسی شرکت کرده بود و جمله ی معروف مارکس را نقل کرد. اینکه تفسیر جهان بس است باید آن را تغییر داد. او می گوید خیلی خب، اماباید فلسفه بخوانیم که بدانیم برای چه باید تغییرش داد. موقتا جای فلسفه خواندن روشنفکری بگذارید تا پاسخ هایدگر به درد این بحث بخورد.

 

روشنفکران مدام می پرسند «برای چه» و بر حسب پاسخ به این چرا درباره ی چگونگی نظر می دهند.

اما چپ های بالای کوه و جناب های کارشناس هر دو جواب را می دانند و مشغول عمل کردن اند. جواب آن بالاکوهی ها بر حسب ایدئولوژی شان تعیین شده و جواب کارشناسان هم به این سئوال واضح است: «برای کارفرما». درست است. فیلسوفان نیز همواره این سئوال را می پرسند اما در کتابخانه ها و سر کلاس های درسشان. ولی روشنفکران برای پرسیدن این سئوال می آیند به مغازه ای که آنهمه شیئی بلورین در آن چیده اند و ول کن ماجرا هم نیستند. به عبارتی می توان گفت روشنفکران فیلسوفانی هستند که سئوالهای فلسفه را در مغازه ی بلورفروشی و با پیگری و جدیت فراوان مطرح می کنند.

 

بنابراین هر دو جریان ضدروشنفکری ترجیح می دهند این موجودات فضول را با یک لگد از مغازه-آرامانشهرشان بیرون بیاندازند .

 

روشنفکران اخلالگران سیستماتیک هستند. کسانی که بی وقفه در کار وقفه می اندازند و ما از دن کورلئونه یاد گرفته ایم که کسی را که به کارت لطمه میزد می توانی بکشی. و تازه،کل این بحث ها چه فایده دارد جز آنکه ممکن است دست یکی شان بخورد به بلورهایی که قرار است فروخته شوند؟

 

از مکابیز.

"اینه چیزه بیخیال"

  • Like 12
لینک به دیدگاه

روشنفکران به تغییر همه حالات و جریانات و نیاز ها و تمایلات نسبت به مروز زمان و نیاز انسان معتقد هستند و همین ویژگی آنان باعث شده که جوامع دینی اونا رو رد میکنند و باهاشون موافق نیستند. اگر اداره دنیا دست روشنفکران بود الان ما حتی میتونستیم تو کرات دیگر هم زندگی کنیم.

  • Like 12
لینک به دیدگاه

والا من تعریف مشخصی از روشنفکر ندارم

اما به نظر من روشنفکر یعنی کسی که عاقلانه و به دور از هرگونه تعصب به مسایل نگاه کنه !:ws37:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

والا مفهوم روشنفکری توایران داستانش فرق میکنه با جاهای دیگه !!

همیشه انگاره هایی تو ذهنمون پرورش میدیم بعدش به خودمون می قبولونیم که روشنفکر شدیم

مثلا اگه طرف زد مذهب باشه بهش میگیم روشنفکر ...!!

  • Like 14
لینک به دیدگاه
با اجازه از نوترون عزیز دوتا سوال داشتم و منتظر جوابش هستم:

آیا روشنفکری همان تجدد خواهی ؟

آیا روشنفکری مغایر با سنت هست؟

 

خب ما تعاریف مختلفی در ادبیات کشورهای مختلف از روشن فکر داریم، که اصطلاحات زیادی هست که در موردشون استفاده میشه.

مثلا Intellectual elle یا اینتلی‌جنتسیا . اما به طور کلی میشه اینطور گفت:

در ادبیات مختلف روشن فکر تعاریف مختلف اما با وِیژگی های نسبتا مشترک وجود داره. شما میتونید از کتابهای میشل فوکو و ژان بودریار و دی سرتو و والتر بنیامین تا کتاب "جریان روشنفکری در ایران" برادرانمون در موسسه ترویج اندیشه دینی تعاریف مختلف از روشنفکر ببینی.

 

اما در کل میشه گفت روشن فکر کسی هست که دارایِ اندیشه‌یِ روشن باشد. خب منظور از روشنی یعنی فکر علمی منضبط و مدرن. مخالفت با ایهام و ابهام! دورریختن ابهامات و اعتماد به موجود ها.

خب شما اگر معنی مدرن شدن رو معادل تجدد خواهی بدونی، میتونی بگی انسان مدرن یک انسان روشن فکر است. روشنی به معنای واضحی. اگر به این گفته ی مارکس در مورد مدرنیسم که "هرچه سخت است دود میشود و به هوا می رود اعتقاد داشته باشی."

 

خب در ادبیاتِ مشروطه «منوّرالفکر» کسی معرفی شده بود که با عقایدِ کهنه و خرافاتی در ستیز می بود، و در پی نو آوری در شیوه‌هایِ زندگی و امور اجتماعی و سیاسی برمی آمد. کسی که بنا به الگوهایِ فکری و فرهنگی تمدنِ غرب از سنت‌ها انتقاد می کرد و به علم و پیشرفتِ اجتماعی اعتقاد داشت.

در واقع رهایی انسان از خرافه های سنتی به خصوص پس از رنسانس باعث شد که کلا روشنفکری مفهومی باشه که کلا با مدرنیسم رابطه مستقیم داره!

اومانیسم و انسان محوری در برابر خرافه محوری و در بعضی جهات خدا محوری.

 

سنت اگر در جهت ابهام بخشیدن به اوضاع باشه، اون موقع میشه گفت روشنفکری مغایر با سنت هست.

  • Like 13
لینک به دیدگاه

روشن فکر وظیفه روشن کردن افکار را دارد. جهت دهی به اندیشه ها. روشنفکر کسی است که میزان اندیشه مداران را نسبت به توده جاهل زیادتر کند.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اصلا وقتی میگن روشنفکر اولین حرفی که به ذهنم میاد سخن آلدوس هاکسلی ه که میگه:

روشنفکر کسی است که چیزی جذاب تر از *** را یافته باشد...

 

البته یه چیزی بگم که الان روشنفکر نمایی تو ایران تبدیل به یه مد شده...تازگیا تو ایران اسم موجودات ناهنجار رو میذارن روشنفکر...

  • Like 8
لینک به دیدگاه
والا مفهوم روشنفکری توایران داستانش فرق میکنه با جاهای دیگه !!

همیشه انگاره هایی تو ذهنمون پرورش میدیم بعدش به خودمون می قبولونیم که روشنفکر شدیم

مثلا اگه طرف زد مذهب باشه بهش میگیم روشنفکر ...!!

 

دمت گرم کاملا حق گفتی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من یک چیزی می گم دعوام نکنید چون اصلا قصدم اسپم نیست!:hanghead:

من تعریف مثبتی از روشن فکر ندارم! :sigh: چون هر فردی رو چه در زمان حاضر و چه در گذشته دیدم که بهش گفتن روشن فکر گند زده تو زندگی من و امثال من... :sigh:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
من یک چیزی می گم دعوام نکنید چون اصلا قصدم اسپم نیست!:hanghead:

من تعریف مثبتی از روشن فکر ندارم! :sigh: چون هر فردی رو چه در زمان حاضر و چه در گذشته دیدم که بهش گفتن روشن فکر گند زده تو زندگی من و امثال من... :sigh:

یکی از دلایلش مشخصه یعنی یکی از دلائلی که من گمان میکنم

چون توی ایران افرادی به نام روشنفکر سخت پیدا میشن

این اسم روی کسانی گذاشته میشه که در واقع بین سنت و مدرنیته گیر کردن. و البته باید هم تاحدودی بهشون حق داد. در یک جامعه ایدوئولوژیک، از نظریه کندن و به سکولاریسم رسیدن، مسیر دشواری است.

به عنوان مثال آمده اند تا تعصب رو ریشه کن کنند، خودشون روی گفته های میشل فوکو تعصب دارند!

آن کمیک استریپ محشر مانا نیستانی را دیدی؟ تعصب پدربزرگ بروی جکی چان؟

  • Like 8
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...