Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ درود... خب خیلی وقتا شده که پول نداشتیم و این بی پولی کار دستمون داده شاید اون موقع تو اون وضعیت اصلا" جالب نباشه ها...ولی الان که یادش میفتید براتون خنده داره راستش من خاطره زیاد دارم از این بی پولی..... شما چی؟ 46 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ من دوتا کارت بانک دارم...یکیش همرام بود که پول کمتری توش بود..... اصلا" هم حواسم نبود که اسکناس همرام نیست.... رفتم تو فروشگاه و کلی خرید کردم....با اعتماد به نفس کامل ...کارتم رو دادم به آقاهه... دید هر چی می کشه کارتو ارور می ده......رمز رو زدم....ارور داد گفت توش پول هست خانوم؟ گفتم بله.... چند بار کشید...دید نه ارور می ده... حالا یه ملتی هم پست سر من تو صف بودن.... آقاهه همونجا یه پرینت گرفت ....فقط 46 سنت توش بود منم گفتم عع ببخشید اون یکی کارتم همرام نیست.....:5c6ipag2mnshmsf5ju3 ملت همه=> :icon_razz: من: :texc5lhcbtrocnmvtp8 فروشنده :vahidrk: 38 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ یه بار تو صف اتوبوس بودم دوم راهنمایی.... باد سردی میومد...بلیطم رو در آوردم...باد برد گفتم خب یکی دیگه دارم..... ازش استفاده کردم... به هوای اینکه پول دارم بعدا" بلیط می خرم.... رسیدم صادقیه....رفتم حلو دکه دیدم ای ای پول ندارم که از صادقیه تا مرزدارن حدود 3-4 کیلومتر و تو اون هوای سرد پیاده رفتم...جنازم رسید خونه 36 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ وای من از این قبیل خاطرات زیاد دارم یکی دوتاش الان یادم میاد بیشترش یادم اومد بازم میام مینویسم همشونم برمیگرده به ترم 3 که خرجمون خیلی زیاد بود نصف بیشتره واحدامون عملی بود...خرج ماکت و مازیک و مقوا و.... خلاصه 2بار پول از آسمون رسید واسم یه بار من و آتنا و گلی سر یه ماجرایی میخواستیم چندتا از دوستامونو مهمون کنیم...برآورد کردیم تقریبا چقد پول لازم داریم خیلیم دست بالا گرفته بودیم خلاصه هر کدوم یه مبلغی گذاشتیم تو کیفمون + 2000 تومان اضافه (یعنی همه پولمون) بعده ناهار آتنا کیفامونو گرفت که بره حساب کنه یهو دیدیم چشاش گرد شده بغضش گرفته داره من و گلی رو نگاه میکنه من و گلی رفتیم پیشش فیش رو نگاه کردیم دیدیم دقیقا صورتحساب شده همون قدری که گذاشته بودیم کنار + 6000 تومان:icon_pf (34): خلاصه من و گلی میخندیدیم آتنا حرص میخورد دیگه ما 3تا یه کار مصلحتی پیش اومد واسمون و مجبور شدیم بریم... به بقیه برنامه نرسیدیم 35 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ یه بار سوم دبیرستان میخوندم اخراش میرفتم کتابخونه تا برای کنکور بخونیم! برا نهار خونه خالم اینا مهمون بودیم نزدیک ظهر از دوستام خداحافظی کردم واومدم بیرون تا برسم ایستگاه تاکسی ومسیرش هم طولانی بود واگه با اتوبوس میرفتم دو تا خط باید عوض میکردم ولی با تاکسی سرراست تر بود دست کردم تو جیبم تا پول رو حاضر کنم وسوار تاکسی بشم(از شانسم همیشه این کارو میکنم وگرنه معلوم نیست چه ضایع بازی بشه!!)دیدم ای دل غافل کیف پولم خونست وهیشکی هم خونه نبود تا برگردم خونه منم کل اون مسیررو پیاده رفتم ساعت چهارونیم عصررسیدم برا نهار:biggrin: 34 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ مهنازجونم این بی پولی هم داستانیه سال قبل تو خوابگاه پیش بچه ها بودم.من ده روزی مونده بودم پیش بچه ها .روزای اول همه پولدار بودیم حسابی خرج می کردیم. چون امتحان داشتیم حس آشپزی نبود غذا از بیرون می گرفتیم. روزای آخر پولامون ته کشید . :ydm47612zsesgift969 واحد ما و واحد کناریمون باهم 10 نفری بودیم.ازین ده نفر بعضی ها امتحانشون زودتر تموم شد و رفتن. 4 نفر موندیم. ما 4 نفر دیگه پولامون حسابی ته کشیده بود موادغذاییمون هم تموم شده بود :icon_pf (34): بدبختی طبق معمول عابربانکم رو نبرده بودم مجبور شدیم برنج رو خالی بخوریم :ydm47612zsesgift969 روز آخر دو تا از بچه ها قرار بود باباهاشون بیان دنبالشون ما دونفر دیگه 100 تومن 100 تومن می زاشتیم پول روی هم تا بتونیم به تهران بریم. من که رسیدم خونه دریغ از یک 10 تومنی ته کیفم 34 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ یه بار اومدم اتوبوس سوار شم...اتوبوسای اینجا بعضیاش همونجا باید پول بدیم تا بلیط رو بدن.... 1.5 دلار می شد....منم 1 دلار ته کیفم بود :icon_pf (34): یه ذره هم کمتر بشه می گن نه.... منم دیدم 2 تا 5 سنتی ته کیفمه...شبیه 25 سنتیه...قاطیه پول خوردام ریختم تو جای پول.......خدا ببخشتم.... نداریه دیگه دفعه ی بعد اتوبوس سوار شدم...به آقاهه 2 دلار دادم...گفت نمی تونم پس بدما...گفتم نه...باشه :texc5lhcbtrocnmvtp8 بنده خدا خبر نداشت قبلا" چیکار کردم 32 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ یه بارم یه اتفاقی شبیهه مهناز پیش اومد واسم اول ترم بود با دوستم رفتم کتاب بخریم اون خریدای دیگه هم داشت رفتیم کتابارو بگیریم یهو دوستم گفت اوه پول من به همه کتابا نمیرسه من نمیگیرم گفتم من کارت عابرم همراهمه میگیرم بعد تو با من حساب کن که دوباره نیای واسه کتاب...گفت باشه خلاصه رفتیم صندوق و من عابرم و دادم به صندوقدار یه بار زد...گفت امروز شتاب مشکل داره مثله اینکه:viannen_38: دوباره زد...فحش داد به شتاب یه بار دیگه زد... گفت بالاخره وصل شد...رمزتون؟ گفتم بهش گفت اشتباه زدم یه بار دیگه زد... آخرش فهمیدیم نه رمز اشتباه بوده نه شتاب مشکل داشته...کارت من سوخته بوده دیگه باعرض شرمندگی 2تا کیسه کتاب رو گذاشتیم رو میز اومدیم بیرون 33 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ یه بار از خونه داشتم می رفتم بیرون....مامانم گفت خیار شور بحر سر رات داری بر می گردی خونه..... گفت پول داری؟ گفتم آره :yes: رفتم تو مغازه...آقاهه گفت بفرمایید ؟ گفتم خیارشور می خواستم... دیدم ایییییییی داد بیداد همش 200 تومن دارم...:icon_pf (34): گفت چقدر خانوم؟ روم نشد گرم بگم.... گفتم اندازه ی 200 تومن لطفا" 35 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ مهناز دیگه ادامه نده من الان داره برا تو گریه م میگیره .. 10 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ یه بار سوار تاکسی شدم کرایه میشد 300 تومن من 250 تومن داشتم قبل از من یه خانومی 1000 تومنی داد راننده گفت خانوم خورد بده خانومه هم گشت 300 تومن داد منم دیدم اینجوریه فهمیدم پول خورد نداره یارو 250 تومن دادم راننده گفت میشه 300 تومن گفتم اخه خورد ندارم 300 تومن درشت بدم ؟:JC_thinking: گفت نه نه :icon_razz: باشه همین و بده:icon_pf (34): این بود که من با 250 تومن به مقصد رسیدم:biggrin: 31 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ آخر ترم پیش سر امتحان معماری اسلامی باید پروژه هامونو تحویل میدادیم فلشامونو برده بودیم که قبل امتحان بریم پرینت بگیریم من نشستم پشت سیستم که فایلارو چک کنم و بفرستم واسه پرینت هی میفرستادم هی ارور میداد فک کنم 5-6 دور فرستادم تا بالاخره پرینت گرفت آخر سر دیدم صاحب مغازه یه دسته برگه بهم داد به قطر 5 سانت گفتم اینا چیه!!!!!! فایل ما همش 60 صفحه بود خلاصه فهمیدیم همه اونایی که ارور میداده رو میفرستاده واسه پرینت بدبختی پول نداشتیم هی میخندیدیم هی میخندیدیم به زور یکی از ته کیفش...یکی پول خورداش....اصن یه وضی:icon_pf (34): پسره فهمید...پولو دادیم بهش خندید 10 تومنشو برگردوند گفت این باشه بعدا بیارید واسم ماهم نهههه عابرمون هست میریم پول برمیداریم نمیخواد ینی شرف نموند واسمون حالا هی لیلا میگفت عابرمون هست من یاده اون ماجرا که کارتم سوخته بود میوفتادم شانس نداریم که!!! 29 لینک به دیدگاه
دختر شاه پریون 1483 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ درود...خب خیلی وقتا شده که پول نداشتیم و این بی پولی کار دستمون داده شاید اون موقع تو اون وضعیت اصلا" جالب نباشه ها...ولی الان که یادش میفتید براتون خنده داره راستش من خاطره زیاد دارم از این بی پولی..... شما چی؟ :ی هیچ وقت یادم نمیره یه سری من و دختر خالم میخواسیم بریم کتابخونه کتاب پس بدیم چتر داداشم شدیمو خوشحاااال :ی با کمری رفتیمو مث این اوسکولا داداشم گف وایسم یا برم؟ مام گفتیم نه دیگه برو رفتیم تو کتابارو دادیم خواسیم در بریم که گف 500 تومن جریمه خودمونو به کری زدیم ....جاننن؟ ینی روهم دیگه 200 300 تومن بیشتر نداشتیم اومدیم بیرون اونقد به خودمون فحش دادیم که خدا میدونه دختر خالم میگه خوب شد نرفتیم مغازه ای جایی اگرنه باید خودمونو گرو میزاشتیم ما که هیچیمون قیمتی نی خیر سرمونن:ی 23 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ الان که خدایی اگه به بی پولی بخوری موبایل هست. زنگ میزنی یکی بیاد دنبالت. یا برات پول کارت به کارت کنن. ولی چندین سال پیش با رفقا رفتیم بیرون دم غروبی بود. شب کله ها داغ بود یه نفر گفت بریم شمال؟ همه گفتن بریم. معمولا این مدل خریت ها یه دفه شکل میگرفت. منم 5 هزار تومن بیشتر پول نداشتم. گفتم بریم آقا من پول بردارم بریم. بچه ها گفتن آره. بریم فقط پول ردیف کنیم و بریم. یه خری تو جمع بود خدا از خریت کمش نکنه. برگشت گفت بریم من 100 تومن دارم. بریم برمیگردیم حساب میکنیم. دیگه الاف نشیم. 100 تومن خیلی پول بود اون موقع. بنزین فکر کنم لیتری 50 تومن بود. شایدم ارزونتر ما هم باور کردیم و راه افتادیم. آقایی که شما باشید وقتی به مقصد رسیدیم بارون مثل سیل میومد. ولی تازه فهمیدیم کلا همه جیبها رو بریزیم رو هم 17،18 تومن بیشتر پول نداریم. یه شام خوردیم. تا صبح با بدبختی تو ماشین سر کردیم. بعدشم نهار خریدیم. موقع برگشت هرچی پول داشتیم بنزین زدیم که برسیم. با بقیه پولمونم یه بسته سیگار 57 خریدیم. یعنی فقط به 57 میرسید. :icon_pf (34): یکی از مرگ آور ترین مسافرتهای زندگیم بود. 30 لینک به دیدگاه
دختر شاه پریون 1483 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ الان که خدایی اگه به بی پولی بخوری موبایل هست. زنگ میزنی یکی بیاد دنبالت. یا برات پول کارت به کارت کنن. ولی چندین سال پیش با رفقا رفتیم بیرون دم غروبی بود. شب کله ها داغ بود یه نفر گفت بریم شمال؟ همه گفتن بریم. معمولا این مدل خریت ها یه دفه شکل میگرفت. منم 5 هزار تومن بیشتر پول نداشتم. گفتم بریم آقا من پول بردارم بریم. بچه ها گفتن آره. بریم فقط پول ردیف کنیم و بریم. یه خری تو جمع بود خدا از خریت کمش نکنه. برگشت گفت بریم من 100 تومن دارم. بریم برمیگردیم حساب میکنیم. دیگه الاف نشیم. 100 تومن خیلی پول بود اون موقع. بنزین فکر کنم لیتری 50 تومن بود. شایدم ارزونتر ما هم باور کردیم و راه افتادیم. آقایی که شما باشید وقتی به مقصد رسیدیم بارون مثل سیل میومد. ولی تازه فهمیدیم کلا همه جیبها رو بریزیم رو هم 17،18 تومن بیشتر پول نداریم. یه شام خوردیم. تا صبح با بدبختی تو ماشین سر کردیم. بعدشم نهار خریدیم. موقع برگشت هرچی پول داشتیم بنزین زدیم که برسیم. با بقیه پولمونم یه بسته سیگار 57 خریدیم. یعنی فقط به 57 میرسید. :icon_pf (34):یکی از مرگ آور ترین مسافرتهای زندگیم بود. گفتی پولامونو روهم ریختیم یادم افتاد از زمانی که مامانم میرف مدرسه هنو بازنشست نشده بود ....منو خواهر و برادر غول پیکرم با این هیکلای گنده پول رو هم میزاشتیم از جاهایی ام که مامی پول مول جاسازی میکرد پول کش میرفتیم میرفتیم آداچسفک میخریدیم:ی:ی مثلا اون زمان 500 تومن خوردهمش 10 تومنی 5 تومنی:ی صاب مغازه دیگه با نیشخند از ما استقبال میکرد:ی آدامس پف فیل پفک و ....:ی یادش بخیر اونجا فقط یه 10 سانتی قدمون کوتاه تر بود مخامون همچنان آکه 21 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ اوه...وقتی دانشجو باشی تو شهر دیگه حتما واسه آدم پیش میاد....:texc5lhcbtrocnmvtp8 یه بار تحویل پروژه داشتم...صبح تحویل پا شدم رفتم ترمینال با کلی وسیله..اونجا هم که رسیدم دز...یه راست از ترمینال تاکسی گرفتم رفتم پلات بگیرم... حساب کرده بودم از قبل پول پلات چقدر میشه...(فکر کنید صبح تحویل میخواستم پلات بگیرم:دی) نمیدونم چرا طبق معمول حسابم اشتباه از آب دراومد موقع جساب کردن فهمیدم کلی کم دارم... با خیال راحت گفتم الان میرم عابر بانک پول میکشم.... رفتم ساعت12 بود....یهو سیستم شتاب قطع شد.... نیم ساعت از این عابر بانک به اون عابر بانک تا وصل شد...بعدشم کلی تو صف موندم... بعد کارت رو زدم....فاکتور گرفتم ....گفتم بذار کل پول رو در بیارم ....دیگه حوصله عابر بانک رو نداشتم... مبلغ رو زدم..پول رو کم کرد بهم فیش داد ولی پول نداد....:sad0: بانک هم تعطیل شده بود.... هر چی دنبال اون یکی کارتم گشتم نبود.... دیگه برگشتم مغازه ای که پلات گرفته بودم...یکی از دوستام خوشبختانه رسید...اون دفاع داشت اومده واسه پلات ....بهش گفتم اینطوری شده... طفلکی نشست حساب کرد خودش چقدر باید پول بده و...هر چی موند رو داد به من که دادم...به مغازه دار... تازه باید میرفتم دانشگاه.... گشتیم ته کیفامون....1000 تومن پیدا کردیم...کم بود.... دانشگاه خیلی دور بود.... مجبور شدم با ماکت و کلی وسیله....پیاده برم تا آخرین جایی که میشد با هزار تومن رفت....دانشگاه.... یه تاکسی دیدم...بهش گفتم دانشگاه...گفت 1000 منم سوار شدم....رفتم....بعد که سوار شدم بهش گفتم من دانشکده معماری میرم....اون از دانشگاه فاصله داشت گفت نه خانوم اونجا 1500 میشه... منم نداشتم بیشتر ....زنگ زدم دوستام همه سرگرم تحویل پروژه بودن..هیشکس جواب نمیداد...حالا وقت تحویل هم داشت تمام میشد... منم گفتم عیب نداره دم در دانشگاه اصلی پیاده میشم بقیشو پیاده میرم... با کوله و لپ تاپ و ماکت و کلی مقوا و وسیله...پیاده شدم دوباره.... با بیچارگی خودمو رسوندم....به دانشکده....به زور پروژمو تحویل گرفتن.... حالا باید میرفتم خونه دوستم خوابگاه تعطیل بود.... هر چی میگشتم شانس یه آشنا تو دانشگاه نبود.....که پول بگیرم.... زنگ زدم دوستم....گفتم باید دنبالم....اونم گفت فعلا ماشین نداره...گفتم من پولام تموم شده.... گفت تاکسی بگیر بیا در خونه من میدم... رفتم...رسیدم....وقتی رفتم تو خونه میخواستم شارژرم رو از تو کیف در بیارم...اولین چیزی که از تو کیفم افتاد بیرون همون کارتی بود که صبح هر چی دنبالش گشتم نبود.... خلاصه فرداش هم رفتم بانک واسه اون یکی کارت گفتم...گفتن یه اشتباه بوده دوباره پول برگشته به حسابم... فقط اون روز اشک من دراومد....:viannen_38: 28 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ درود...خب خیلی وقتا شده که پول نداشتیم و این بی پولی کار دستمون داده شاید اون موقع تو اون وضعیت اصلا" جالب نباشه ها...ولی الان که یادش میفتید براتون خنده داره راستش من خاطره زیاد دارم از این بی پولی..... شما چی؟ بسوزه پدر این بی پولی ...... یه بار خیلی با کلاس ماشین ددی رو سوار شدم و رفتم به کارام برسم......سر مسیر دیدم این ددی ما انقدر با ماشین این ور اونور رفته باک ماشین خالی از حتی یا قاشق بنزینه.......پیچیدم تو پمپ بنزین....حالا شانسی که آوردم از شهر هنوز خارج نشده بودم.....بعد از اونجای که ماشین ما سهمیه بنزین نداره!پیاده نشدم یارو اپراتور جایگاه اومد جلو گفتم 80 لیتر بنزین آزاد میخوام .....بابا یه نگاه به من و ماشین انداخت رفت بزنه.....بعد من پیش خودم گفتم که بذار پولش رو آماده کنم بعد دست به یکی از جیبام زدم یه 2000تومنی در اومد گفتم خب این انعام این بنده خدا بعد دست به کیفم کردم دیدم یه یک ریالی هم تو جیبم نیست یهو کوپ کردم شانسی که آوردم کارت های اعتباری همراه بود یارو بنزین رو برام زد شیشه رو دادم پایین گفتم آقا این دو هزار تومنی انعام شما خیلی خیلی خوشحال شد بعد گفتم آقا شرمنده این گواهینامه من برم از بانک سر خیابون پمپ بنزینه پول بیارم موجودی همراه نیست یارو اینطوری شدگفتم الان میگه همراهت نداری غلط میکنی ماشین به این سیستم سوار میشی:biggrin:یارو اول شک کرد نکنه گواهینامم قلابی باشه گفتم بابا این ماشین تو جایگاه بمونه برم پول بکشم بیارم.......یارو خیلی با مرام بود گفت آقا برو بگیر بیا نه گواهینامه میخواد نه این ماشینت رو که بفروشی من و میخری......من چقدر خجالت زده شدم خدا میدونه تا بحال تو عمرم انقدر خجالت نکشیده بودرفتم سه سوت گرفتم دادم بهش......حالا الان دیگه عادت کرده میرم پمپ بنزین حالا چه 10 تا بنزین بخوام بزنم چه70 تا میاد نازل رو بر میداره برام میزنه تا ازم 2000 تومن بگیره......مردم هم ما رو شناختن:biggrin: 21 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ اینو قبلا گفته بودم فک کنم:دی اونور شهر بودم وتو جیبم کمپلت دویست تومن داشتم و تو عابر بانکم هم 900 تومن رفتم بانک دویست تومن زدم حسابم از عابر بانک هزار تومن گرفتم برگشتم خونه(البته با اتوبوس):texc5lhcbtrocnmvtp8 احتیاج مادر خلاقیت است:texc5lhcbtrocnmvtp8 29 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۰ چند وقت پیش با دوستم رفته بودیم بیرون کلی خوراکی خوردیم. ساعت هفت رفتم ونک سوار ماشین بشم دیدم صف ماشین خطی ازین ور هست تا اون ور اون مدلی ساعت 10 هم خونه نمی رسیدم باکمال افتخار رفتم دربست بگیرم راننده گفت 8000 تومن می گیره .تو کیفم فقط 6500 داشتم. :ydm47612zsesgift969 بهش گفتم فقط 6500 دارم گفت پس هیچی تا رفتم تو صف وایستم اومد بهم گفت از یک مسیر دیگه میره و مسافر برای اون ور می زنه و 6500 می گیره گفتم باشه. خیلی خوشحال شدم 24 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده