mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ دیگه از یه جایی به بعد نـــــمیتونی بزاریش کنار ؛ شده نــــــــفست ! عمرت ، جونت ... مگه قید خودت و زندگیت رو بـــزنـــــــــــــــــــ ـــــ 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ تو راحـ ـ ـــت بخوابـــــ ـ ـ ... من مشق گریهــ هایم ـهنـــوز مانـده ... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ بهــ تــــو احتیاج دارمــــــ ، [خدای من] ✖ میدانی خدایا ✖ هر چه فکر میکنم هیچ حرفی نمیماند ✖ جز نگاهــ “ تــــــــ♥ــــــو ” همین که تو نگـــاهم کنی برایم کافیستـــ … ✖ ـــــــــــــــــ (♥) ـــــــــــــــــــ (♥) ـــــــــــــــــــ 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ تلــختر از خوده جدايي ها آنجايي است كه بعدها اون دونفر هي بايد وانمـود كنند كه چيزي بين شان نبــوده كه هيچ اتفاقي نيفتاده كه از هم ديگر هيچ خاطره اي ندارند . . . . . . 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ هرچند نمی دانم روزی رویاهایت را با که شریک میشوی اما هنوز.. شریک تمام بی خوابی های من تویی... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ وقتی همه رو شبیه اون میبینی یعنی "" عـــاشـــــــــــــــــــ ــــقی "" . ... . . وقتی اونو شبیه همه میبینی یعنی "" تنــــهایــــــــــــــــ ــــی "" 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ از زندگی خسته شدم، از تکرار روزهای خسته، از شبهای تنهایی ،از دوستان بی معرفت، از همه مردمانی که حرفهایشان دروغ و تکراری است. نمی دانم چگونه زندگی کنم ! چگونه زندگی کردن را از یاد برده ام ... همه جا را سکوت سرد و دلتنگ کننده ای فرا گرفته دلم برای شادی ها تنگ شده برای خنده های بلند.. 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ خیال می کردم اگر دوباره ببینمت با یک سیلی آبدار خواهمت شکست.. اما زمان گذشت و سر انجام یک روز دیدمت و ناگهان بغضم در گلو شکست..!! 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ خیال می کردم اگر دوباره ببینمت با یک سیلی آبدار خواهمت شکست.. اما زمان گذشت و سر انجام یک روز دیدمت و ناگهان بغضم در گلو شکست..!! 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ ـعـضـــے از نـِگــــاهـــ هــا صـــבاے قــَــشـَـنــگــــــے בارَنـــב ... بـَعـضــــــے هــا را هـَــر چـِـقـــבر هَــمـــ کــِــهــ بــِخــواهـــــے تــَمــامـــ نـِـمــــے شــونـב... سکـــــوتــِشــا טּ خــالـــــے مــــے کنــــــב בل آבمــــ را ... و عـَـطـــر بــوســــه هــایــِشــــاטּ مـَـســتـــ مــــے کــنـــَـב آבمـــ را ... /ایــטּ بـَعــضـــــــے هــا/ یـَعــنــــــے تـــ♥ـــو ...!!! 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ امروز کسی از من پرسید چند سال داری گفتم روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم کودکی چند ساله ام !!! 7 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن : ۱ . آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند ۲ . آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند … 8 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ دلم می خواد، یه حرف تازه بنویسم یه حرفی، قد احساسم ، همون اندازه بنویسم . دلم می خواد ، قشنگی های دنیا رو همون جوری که روز اول دنیا خدامون داده بنویسم دلم می خواد روی کاغذ ، توی دفتر ، روی بال سفید و باز یک کفتر ، بدون رنگ و بی جوهر ، "خدا" رو عاشق و دلداده بنویسم . . . 7 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ کم زندگی مرا نمایش بدهید تابوت برای من سفارش بدهید باید بروم گور خود را بکنم لطفا دو سه سطر مرگ را کش بدهید 5 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ چقــدر باید بگذرد؟؟ تا مـن در مـرور خـاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شوم. تنـــم نلــرزد�.. بغضــم نگیــرد�.. 5 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ گــفتــم از ســوز غـــزلــهـایــم ، دلــت آتــش گــرفـت آتــشـــم دیــدی ســـراســر بـــاورت ، آتــش گـــرفــت خــیـس بــاران آمــدم ، بـــاران نـگـاهـم شـسـتـه بــود آنــقــدر خنــدیــدی ام تــا پــیـکـــرت ، آتـــش گــرفــت حـــرف مـــن گــفـتـــی بــه دیـــوار و صـــدایـــت دود شـــد مــرغ عــشـقـت ســرد و عــشــق در ســرت ، آتـش گــرفت گــفـته بــودم لــب بــه لــب مــن آتـشــم ، پـــروانـه دل پـس چــرا بــاور نــکــردی تــا پــرت ، آتــش گــرفـت گـفتـه بــودی شعــرهــایــم ســـرد و بــی روح و یـخنــد خــوانــدی و حـتــی نـوشـتــی ، دفـــتـرت آتـش گــرفـت مـــن ســراسـر آتــشــم امــا نـمـی گـویـــم چــــرا سیـنـه ام بــا طـعنــه هـای آخــرت آتــش گــرفــت 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ ستاره بارونه چشاش ... اشکاشو دست کم نگیر بگوبخنداش مال تو ... گریه هاشو ازم نگیر از تو نگاه اون بچیـــن ... ستاره های بی شمـــار بار جداییشــو ولی ... رو شونه های من بذار گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو اشکای شورش مال من ... بگو بخنداش مال تو فقط می خوام بارونی شه ... بباره رو ترانه هام من از چشای خیس اون ... چیز زیادی نمی خوام 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ سهم من همیشه ماندن است... همیشه انتظار در میان هیمه ی خاطره ها گاه می سوزم گاه می پوسم گاه هایی هم بندرت جوانه می زنم... 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۱ آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد ... امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه آدمی می رود امــا نـمی میـرد! مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری در حالـی کـه زنــده ای ... 6 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست ! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....! ............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...! چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟! خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی ..... میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی ..... 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده