Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ برخیز شتربانا، بربند کجاوه .................. کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه از شاخ شجر برخاست آوای چکاوه .................. وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر به شتاب اندر از رود سماوه .................. در دیده من بنگر دریاچه ساوه وز سینه ام آتشکده پارس نمودار ماییم که از پادشهان باج گرفتیم .................. زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم .................. اموال و ذخاریشان تاراج گرفتیم وز پیکرشان دیبه و دیباج گرفتیم .................. ماییم که از دریا امواج گرفیتم و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیّار در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود .................. در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود در اندلس و روم عیان قدرت ما بود .................. غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود صقلیّه نهان در کنف رایت ما بود .................. فرمان همایون قضا آیت ما بود جاری به زمین و فلک و ثابت وسیار خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم .................. وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم دریای شمالی را بر شرق نشاندیم .................. وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم هند از کف هندو،ختن از ترک ستاندیم .................. ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم نام هنر و رسم کرم را به سزاوار امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم .................. در داو، فره باخته اندر شش و پنجیم با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم .................. چونزلف عروسان همه در چین و شکنجیم هم سوخته کاسانه و هم باخنه گنجیم .................. ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم جغدیم به ویرانه، هزاریم به گلزار ماهت به محاق اندروشاهت به غری شد .................. وز باغ تو ریحان و سپر غم سپری شد انده ز سفر آمد و شادی سفری شد .................. دیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد وان اهرمن شوم به خرگاه پری شد .................. پیراهن نسرین تن گلبرگ تری شد آلوده به خون دل و چاک از ستم خار مرغان بساتین را منقار بریدند .................. اوراق ریاحین را طومار دریدند گاوان شکمخواره به گلزار چریدند .................. گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند .................. یاران بفرختندش و اغیار خریدند آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار افسوس که این مزرعه را آب گرفته .................. دهقان مصیبت زده را خواب گرفته خون دل ما رنگ می ناب گرفته .................. وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته رخسار هنر گونه مهتاب گرفته .................. چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار ابری شده بالا و گرفته است فضا را .................. وز دود و شرر تیره نموده است هوا را آتش زده سکان زمین را و سما را .................. سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را ای واسطه رحمت حق بهر خدا را .................. زین خاک بگردان ره طوفان بلا را بشکافت زهم سینه این ابر شرر بار البته شاید نشه به عنوان المان هویتی از ان کلماتی که بولد کردم نام برد.اما فکر میکنم همه با خوندن این شعر ادیب الممالک فراهانی به یه چیز فکر میکنند.از این رو کل شعر میتونه یک المان باشه 14 لینک به دیدگاه
SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ شبهای حافظیه را با هیچ کجای جهان عوض نمی کنم حافظ را با هیچ شاعری گرچه قبیله عاشقان تو در گذر از کوچه های طویل کهولت و حسرت حالا یا کشته شده اند یا معتاد و بقیه یا شاعرند یا دیوانه! " عاشقانه ای برای شیراز " از منصور پایمرد المانهای هویتی: حافظیه جهان حافظ کوچه های طویل 10 لینک به دیدگاه
SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ شیراز را دوست دارم بهارانش را بیشتر با گل اشرفی هایی که در گوش شلال بافه های سبز مجنونی رها تا کمر شنی از ارغوان و عقیق بر دوش می خرامد با خلخالی از شقایق و شبدر در پا « بساط سبزه را به پای نشاط» به سماعی گرم بر می انگیزاند و کوچه و خیابان و صحرا را در رستخیز ناگهان به هلهله سبز در چرخش مواج می افکند . . . شیراز من زخم خورده سیاه چشمان توام و التیام یافته بوسه های دزدانه ای که از منقار گنجشکان می ریخت . . . دیوارهای نسترن پوش و کوچه های شناور در عطر بهارنارنج ها بامدادانت را که در تصرف گنجشکان بود و شبهایی که در ورد بی امان جیرجیرکان به تاراج داده اند کودکیمان را و تو را . . . پس اینان چه قومی اند که استخوانهای سبز تو را به دندان اره های بی مدارا بریدند باغهایت را زنده زنده سوزاندند و بر خاکستر آن برجهایی برآوردند که رنگ اسکناس دارد . . . دوستت دارم بهارانت را آسمانت را صبح خمارآلود و پسین دلگشایت را شیراز را دوست دارم شاعرانش را بیشتر گر چه شاعران اهل هر کجای دنیا که باشند شیرازی اند! " [/url]عاشقانه ای برای شیراز " از منصور پایمرد المانهای هویتی: شیراز کوچه خیابان صحرا باغها برجها 10 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ جينگ جينگ ساز میادو از بالاي شيراز میاد شازده دوماد غم مخور که نامزدت با ناز میاد یار مبارک بادا ، ایشالا مبارک بادا آی حمومی ، آی حمومی آب حموم تازه کن شازده داماد میره حموم ، شربتش آماده کن یار مبارک بادا ، ایشالا مبارک بادا کی به حجله ، کی به حجله شازده داماد با زنش کی بگرده دور حجله : خواهرهای کوچیکترش اومدیم حجله ببندیم ، نیومدیم صیدش کنیم آتیش بنداز تو سماور تا چایی میل بکنیم یار مبارک بادا ، ایشالا مبارک بادا اینم یه جور دیگش جنگه جنگه ساز ميادو از بالاي شيراز مياد شازده دوماد غم مخور که نومزادت با ناز مياد يه حمومي من بسازم چل ستون چل پنجره شازده دوماد توش بشينه با يراق و سلسله عروس داره مياد با صد ناز و ادا دوماد ميخواد واسش کنه جونشو فدا گل بريزين روي سر عروس خانوم عروس و دومادو داديم دست خدا امشب شب شادي شب رقص و شوره امشب شب شادي شب رقص و شوره حالا دل تو دل عروس خانوم نمونده دوماد براش قصه عشقو خونده دوماد واسش حلقه عشق آورده عروسو رو تخت طلا نشونده حالا دل تو دل عروس خانوم نمونده دل تو دل عروس خانوم نمونده ابر اومد بارون گرفتو آب اومد ناودون گرفت سوريابادا مبارک کار ما انجوم گرفت اين طرف تخت طلاو اون طرف تخت طلا عروس خانوم روش نشسته ميکنه شکر خدا 11 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ بیا بازم، مثل قدیم، با همدیگه بریم شمال دلم گرفته، راضی ام، به این خیالای محال منو ببر، تا آخر جاده چالوس ببرم تا شیشه بارونی خیس اتوبوس ببرم تا جای پات، رو ماسه داغ متل قو ببرم تا آخرین دلهره نگاه آهو ببرم منو ببر، تا گم شدن، تو اون چشای بی قرار تا ساختن قصر شنی، رو ساحل دریا کنار دلم پره، بیابازم، با همدیگه بریم سفر جای ما اونجا خالیه، منو ببر، منو ببر یه عمر جاده شمال، منتظر عبور ماست نمی دونه یکی از اون، دو تا قناری بی صداست یادش بخیر، لحظه ای که چشمای ما دریا رو دید نور چراغ زنبوری، رستوران اسب سفید یادش بخیر، شنای ما، میون موج های بلا خاطره های مشترک، وقت سفر تو جنگلا دلم پره، بیابازم، با همدیگه بریم سفر جای ما اونجا خالیه، منو ببر، منو ببر یه عمر جاده شمال، منتظر عبور ماست نمی دونه یکی از اون، دو تا قناری بی صداست ---------------------------------------------------------------------------- المانهای هویتی شمال کشور: -بارون -ماسه داغ ساحل و قصر شنی -شهرهای کناره -جاده چالوس,معروفترین و زیبا ترین جاده شمال -موج,دریا,شنا -جنگل به نظرم بهترین و ملموسترین ترانه ایه که برای عشاق شمال خونده شده 9 لینک به دیدگاه
Miladt 3681 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۰ واسه شروع بزار یه آهنگ نوستالوژیک بزاریم: سر پل خواجو یارو وایساده......نقش چش و ابروش به دلم افتاده کمرش بس که جنبیده......پیرنش ور قلمیده دنبال رودخونه رفتنش خوبه.....قصه پنهون گفتنش خوبه خربزه گرگاب خوردنش خوبه.....گردش چهارباغ کردنش خوبه عناصر هویتی: پل خواجو که خوب معلومه کمرش جنبیده : نشونش از اینه که پل خواجو فضای ساز و آواز و رقص بوده رودخونه هم که خوب زاینده روده خربزه گرگاب هم نشون از محصول کشاورزی گرگاب از روستاهای اطراف اصفهانه چهارباغ هم که نشون از نقش گردشگردی این محور داره 8 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۰ ايران اي سراي اميد بر بامت سپيده دميد بنگر كزين ره پر خون خورشيدي خجسته رسيد اگر چه دلها پر خون است شكوه شادي افزون است سپيده ما گلگون است ِ واي گلگون است كه دست دشمن در خون است اي ايران غمت مرساد جاويدان شكوه تو باد راه ما راه حق راه بهروزي است اتحاد اتحاد رمز پيروزي است صلح و آزادي جاودانه در همه جهان خوش باد يادگار خون عاشقان، اي بهار تازه جاودان در اين چمن شكفته باد !!! 9 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۰ کوچه لره سو سپمیشم یار گلنده توز اولماسین ائله گلسین بئله گئتسین آرامیزدا سؤز اولماسین ساماوارا اوت سالمیشام ایستکنه قت سالمیشام یاریم گئدیپ تک قالمیشام نه عزیزدیر یارین جانی نه شیرین دیر یارین جانی المانهای هویتی: کوچه ترجمه ی فارسی: کوچه هارا آب و جارو کرده ام وقتی یار می آید گرد و خاک نشود طوری بیاید و برود که بین ما حرفی ( دلگیری ) نباشد ... داخل سماور آتش انداخته ام داخل استکان قند انداخته ام یارم رفته تنها مانده ام چه عزیز است جان یارم چه شیرین است جان یارم:yes: 8 لینک به دیدگاه
Miladt 3681 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۰ وطن يعني همه آب و همه خاك وطن يعني همه عشق و همه پاك به گاه شيرخواري گاهواره به روز و درد پيري ، عين چاره وطن يعني پدر ، مادر ، نياكان به خون و خاك بستن عهد و پيمان وطن يعني هويت ، اصل ، ريشه سرآغاز و سرانجام هميشه وطن يعني محبت ، مهرباني نثار هر كه داني و نداني وطن يعني نگاه هموطن دوست هر آنجايي كه داني هموطن اوست وطن يعني قرار بيقراري پرستاري ، كمك ، بيمارداري وطن يعني هواي كوچه ي يار در آن كو دل شكستن هاي بسيار نگاهي زيرچشمي ، عاشقانه به كوچه آمدن با هر بهانه وطن يعني غم همسايه خوردن وطن يعني دل همسايه بردن وطن يعني زلال چشمه ي پاك وطن يعني درخت ريشه در خاک ستيغ و صخره و دريا و هامون ارس ، زاينده رود ، اروند ، كارون دنا ، الوند ، كركس ، تاق بستان هزار و قافلانكوه و پلنگان وطن يعني بلنداي دماوند شكيبا ، دل در آتش ، پاي در بند وطن يعني شكوه اشترانكوه به درياي گهر استاده نستوه وطن يعني سهند صخره پيكر ستيغ سينه در سنگ تمندر وطن يعني وطن استان به استان خراسان ، سيستان ، سمنان ، لرستان كوير لوت ، كرمان ، يزد ، ساري سپاهان ، هگمتانه ، بختياري طبس ، بوشهر ، كردستان ، مريوان دو آذربايجان ، ايلام گيلان اراك ، فارس ، خوزستان و تهران بلوچستان و هرمزگان و زنجان وطن يعني سراي ترك با پارس وطن يعني خليج تا ابد فارس بهشتي چشم را گسترده در پيش ابوموسي و مينو ، هرمز و كيش وطن يعني همه سازندگي ها رهايي از تمام بندگي ها بريدن دست غير از گردن نفت صلاي صبح ملي نفت وطن يعني ز هر ايل و تباري وطن را پاسباني ، پاسداري وطن يعني دلير و. گرد با هم وطن يعني بلوچ و كرد با هم وطن يعني سواران و سواري لر و كرد و يموت و بختياري همه يك جان و يك دل بودن ما به دامان وطن آسودن ما وطن يعني دلي از عشق لبريز گره باف ظريف فرش تبريز وطن يعني هنر يعني سپاهان حرير دستباف فرش كاشان وطن يعني كتيبه در دل سنگ تمدن ، دين ، هنر ، تاريخ ، فرهنگ وطن يعني همه نيك و بهنجار چه پندار و چه گفتار و چه كردار وطن يعني شب رحمت ، شب قدر شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر وطن يعني هم از دور و هم از دير سده ، نوروز ، يلدا ، مهرگان ، تير وطن يعني جلال مانده جاويد ستون و سر ستون تخت جمشيد هزاران نقش و خط مانده در ياد صبا ، كلهر ، كمال الملك ، بهزاد نكيسا ، باربد ، افسانه و چنگ سرود تيشه ي فرهاد در سنگ سر و سرمايه هاي سرفرازي ابوريحان و خوارزمي و رازي به اوج علم و دانش رهنوردي ابونصر ، ابن سينا ، سهروردي به بحر عشق و عرفان ناخدايي عراقي ، رودكي ، جامي ، سنايي وطن يعني به فرهنگ آشنايي در لفظ دري را دهخدايي وطن يعني جهاني در دل جام وطن يعني رباعيات خيام وطن يعني همه شيرين كلامي عفاف عشق در شعر نظامي وطن يعني نگاه مولوي سوز حضور نور در شمس شب و روز وطن يعني پيام پند سعدي زبان پيوسته در پيوند سعدي وطن يعني هوا و حال حافظ شكوه باور اندر فال حافظ وطن يعني تبيره ، دمدمه ، كوس طلوع آفتاب شعر از طوس وطن يعني شب شهنامه خواندن سخن چون رستم از سهراب راندن وطن يعني رهايي زآتش و خون خورش كاوه و خشم فريدون وطن يعني زبان حال سيمرغ حديث يال زال و بال سيمرغ وطن يعني اميد نا اميدان خروش و ويله گرد آفرينان وطن يعني لگام و زين و مهميز سواران قران و رخش و شبديز وطن يعني گرامي مرز تا مرز وطن يعني حريم گيو و گودرز وطن يعني دل و دستي در آتش روان و تن ، كمان و تير آرش وطن يعني شبح يعني شبيخون وطن يعني جلال الدين و جيحون وطن يعني به دشمن راه بستن به اوج آريو برزن نشستن وطن يعني دو دست از جان كشيدن به تنگشتان و دشتستان رسيدن زمين شستن ز استبداد و از كين به خون گرم در گرمابه ي فين وطن يعني اذان عشق گفتن وطن يعني غبار از عشق رفتن نماز خون به خونين شهر خواندن مهاجم را ز خرمشهر راندن سپاه جان به خوزستان كشيدن شهادت را به جان ارزان خريدن وطن يعني هدف يعني شهامت وطن يعني شرف يعني شهادت وطن يعني شهيد ، آزاده ، جانباز شلمچه ، پاوه ، سوسنگرد ، اهواز وطن يعني شكوه سرفرازي وطن يعني ز عالم بي نيازي وطن يعني گذشته ، حال ، فردا تمام سهم يك ملت ز دنيا وطن يعني چه آباد و چه ويران وطن يعني همين جا ، يعني ايران اینم آهنگ وطن از علیرضا عصار که مملو از عناصر هویتی کالبدی و ذهنی و.اعتقادی و .... است. از دماوند تا حریر دستباف کاشان تا شلمچه تا حافظ و سعدی 9 لینک به دیدگاه
fahime.falahzade 689 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۰ دوتا کفتر بودیم هر رو خوش آواز (دوتا کبوتر بودیم هر رو خوش آواز) شوا در لونه وروزا به پرواز (شبها درآشیانه وروز ها به پرواز بودیم) الهی خیر نبینه مرید صیاد (الی خدا به مرد صیاد خیر نده) که هم جفت مرا بره به شیراز (که یار منو برد به شیراز) 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده