رفتن به مطلب

تعارف و شب زفاف!!!


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

روایت جالب رضا کیانیان از شب زفاف یک زن وشوهر خجالتی و تعارفی

رضا کیانیان گفت وگویی با ماهنامه صنعت سینما کرده ودربخشهایی از این گفت وگو گفته خاله وشوهر خاله او بسیار تعارفی هستند و تا آخر عمر در نهایت ادب به هم تعارف می کردند .مثلا وقتی خاله ام می خواست جلوی شوهر خاله ام چای بگذارد شوهر خاله ام می گفت چرا زحمت می کشید؟یا خاله ام می گفت قند بیاورم برایتان یا نبات؟شوهر خاله ام می گفت :راضی نیستم خودمبر می دارم . کیانیان در ادامه گفته :دوستی می گفت عمه وشوهر عمه من هم در تمام عمر همین قدر تعارفی بودند.من زمانی از عمه وشوهر عمه ام پرسیدم :حاج آقا بااین همه ادب وتعارف شب زفاف چه کردید ؟گفت :من وعمه ات را بردند حجله ودررا قفل کردند .عمه ات آن سمت نشست و من سمت دیگر .رخت خواب هم پهن بود .اما هیچ کدام جرات نداشتیم به هم نگاه کنیم بعد از یک ساعتی عزمم را جزم کردم .رفتم به سمت عمه ات وروبنده اش رابرداشتم .عمه ات آنقدر خجالت کشید و قرمز شد که من نفسهایم به شماره افتاد و به جای خودم برگشتم .یک ساعت دیگر گذشت ومن عزمم را جزم کرد م واین بار کنارش نشستم و گونه اورا بوسیدم .عمه ات هم می گفت :قربون لب ودهنتون چرا زحمت می کشید؟

 

 

 

:ws47::ws47::ws47:

بخونيد يكم از اين حال و هوا در بياييد :whistle::biggrin:

  • Like 20
ارسال شده در

ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

 

چه باحال بودن اینا

 

مردم از خنده دادا :lol:

ارسال شده در

قربون انگشتها و کیبوردتون چرا زحمت کشیدید. :biggrin:

ارسال شده در
:ws47::ws47:
ارسال شده در

پس این که دوساعت طول کشید تا ماچ کنه چقدر طول کشید تا..................:icon_redface:

ارسال شده در

قربون دندونای سفیدتون زحمت نشه به خنده می افتین؟...:ws3:

ارسال شده در

چه باحال بوده که پرسیده ازشون و اونا جه باحال که پاسخگو بودن...زحمتشون شد:lol:

ارسال شده در

خودم هر بار ميخونم ايجوري ميشم

 

:ws47::ws47::ws47:

ارسال شده در

کلا این زن و شوهر خیلی به زحمت افتادن ظاهرا ... :icon_pf (34):

 

:biggrin:

ارسال شده در

این داستان احتمالا مربوط به سال 1300 بوده :icon_pf (34):

ارسال شده در

خدايي زحمت ميكشيدش اخرشه

:ws47::ws47:

:ws47::ws47:

ارسال شده در
خدايي زحمت ميكشيدش اخرشه

:ws47::ws47:

:ws47::ws47:

 

من خنده ی تو رو میبینم خنده ام میگره:lol::lol:

ارسال شده در
من خنده ی تو رو میبینم خنده ام میگره:lol::lol:

قربونت برممم بخندي هميشه

 

:ws47::ws47::biggrin:

ارسال شده در
:ws47::ws47:
×
×
  • اضافه کردن...