رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تعطيلا‌ت نوروز به كجا برويم؟

پدر از بي‌پولي گفت و قسط‌هاي عقب مانده

مادر از سختي‌هاي راه و از بي‌خوابي و ملا‌فه و حمام

ساعت شد 12 نصف شب

گفتم برويم سر اصل مطلب

يكي گفت برويم شيراز

ديگري گفت نخير، مشهد

ساعت شد 5 صبح

مادر گفت بالا‌خره كجا برويم؟

پدر گفت؛ برويم بخوانيم

لینک به دیدگاه

گل‌ها، آپارتمان‌را سبز مي‌كنند

آپارتمان، گل‌ها را زرد

گل‌هاي چيني اما، زرد نمي‌شوند عجب !!

راستي رز‌هاي محترم !

من سرخك گرفته‌ام شما چطور؟

لینک به دیدگاه

پدر وقتي مرد

ما در تمام كاغذ پاره‌ها

كتاب و مجلا‌ت و روزنامه‌ها را

توي يك گوني كرد و داد سپور محله

روزنامه‌هاي آن روز نوشتند:

من پسر همان سپوري هستم كه،

اين كاغذ پاره‌ها به دستش افتاد.

حالا‌ من مانده‌ام و اين معما:

پدرم شاعر بود يا سپور؟

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

هشدار!

آبهای جهان بوی نفت میدهند.

نفت بوی دلار

دلار بوی خون

خون بوی ایدز

ایدز بوی حقارت انسانهای یکبار مصرف

بچه ها! تورو بخدا مواظب باشید!

بنی آدم اعضای خود را می فروشند...

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
من تعجب می کنم

چطور روز روشن

دو ئیدروژن

با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند

وآب ازآب تکان نمی خورد

 

 

اگه اشتباه نكنم اين شعر از حسين پناهي هستش والبته خيلي لز شعر هاي ديگه هم كه گفته شده مشابه شعر هاي حسين پناهي هست

لینک به دیدگاه
اگه اشتباه نكنم اين شعر از حسين پناهي هستش والبته خيلي لز شعر هاي ديگه هم كه گفته شده مشابه شعر هاي حسين پناهي هست

نه اتفاقا ایراد اینجاست که همه فکر میکنند که این اشعار حسین پناهی است. در صورتی که برای اکبر اکسیره. به خاطر همین هم من این تاپیک رو زدم. من از طرفدارهای استاد هستم.

نمیدونم چطور اون ایمیل کذایی به سرعت بین همه پخش شد!

لینک به دیدگاه
نه اتفاقا ایراد اینجاست که همه فکر میکنند که این اشعار حسین پناهی است. در صورتی که برای اکبر اکسیره. به خاطر همین هم من این تاپیک رو زدم. من از طرفدارهای استاد هستم.

نمیدونم چطور اون ایمیل کذایی به سرعت بین همه پخش شد!

 

و جالبش این جاس من تو یه مجله ای یادم نیست چه مجله ای بود خوندم که زده بود اشعار حسین پناهی و همه اش شعرهای اکسیر بود...

و واقعا سبکشون هم ربطی به هم نداره...

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

ازآجيل سفره عيد چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند؛خورده شدند آنها که لال مانده اند ؛مي شکنند دندانساز راست مي گفت: پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !

 

من تعجب مي کنم چطور روز روشن دو ئيدروژن با يک اکسيژن؛ ترکيب مي شوند وآب ازآب تکان نمي خورد!

 

بهزيستي نوشته بود: شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد پدر يک گاو خريد و من بزرگ شدم اما هيچ کس حقيقت مرا نشناخت جز معلم عزيز رياضي ام که هميشه ميگفت: گوساله ، بتمرگ!

 

با اجازه محيط زيست دريا، دريا دکل مي‌کاريم ماهي‌ها به جهنم! کندوها پر از قير شده‌اند زنبورهاي کارگر به عسلويه رفته‌اند تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند چه سعادتي! داريوش به پارس مي‌نازيد ما به پارس جنوبي!

 

رخش،گاري کشي مي کند رستم ،کنار پياده رو سيگار مي فروشد سهراب ،ته جوب به خود پيچيد گردآفريد،از خانه زده بيرون مردان خياباني براي تهمينه بوق مي زنند ابوالقاسم براي شبکه سه ،سريال جنگي مي سازد واي... موريانه ها به آخر شاهنامه رسيده اند!!

 

صفر را بستند تا ما به بيرون زنگ نزنيم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زديم!

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

هیچ چیز را چشم بسته قبول نکنید

 

"حتی سخنان بزرگان را"

 

بزرگمهر که می گفت

 

سحرخیز باش تا کامروا شوی

 

دروغ می گفت، باور نکنید

 

در فامیل ما، سحر خیز ها

 

یا کله پز شدند یا نانوا !

 

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

«نمونه»

باور كنید من نمونه‌ام

دوست و دشمن اقرار می‌كنند من نمونه‌ام

ملیحه هم تأیید می‌كند من نمونه‌ام

اول باور نمی‌كردم من نمونه‌ام

حالا باور می‌كنم من نمونه‌ام

لطفا قبل از ساعت هشت

مرا به آزمایشگاه تحویل دهید

لینک به دیدگاه

شب عید مرغ داشتیم

ران به عرفان رسید

سینه به ایثار

دل و جگر به ملیحه

گردن و دنده و بال و ستون فقرات

به من

آنجا بود که فهمیدم

چرا پدرها

اخلاق سگ دارند!

لینک به دیدگاه
  • 7 ماه بعد...

ﺩﺭ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ

ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﭘﺪﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ،ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﻨﺪ...

ﺩﮐﺘﺮ! ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺪﺭ...؟!

بعله

 

"ﭘﺎﺭﺍﺩوﮐﺲ - ﺍﮐﺒﺮ ﺍﮐﺴﯿﺮ"

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...

سربازی

 

نشسته بودیم

مادر، نصیحتم می کرد:

- عجله نکن، چشم!!

همین حین، دو گنجشک لات بی چشم و رو آمدند

و درست جلوی چشم ما...

مادر سرخ سرخ شد

در دل گفتم:

خوش به حال گنجشک ها

که مشکل سربازی ندارند!

لینک به دیدگاه

شاخدار شكني

 

همۀ گاوها گوساله به دنیا می آیند

من گوساله گاو به دنیا آمدم

شیرم را دوشیدند

شاخم را شکستند

از دباغخانه که برگشتم عزیز شدم

حالا نشسته ام پشت ویترین گالری کفش

سایز 37

درست اندازۀ پای ملیحه!

r8g7l5bjoujqovm1etg.jpg

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...