Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۰ من تعجب می کنم چطور روز روشن دو ئیدروژن با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند وآب ازآب تکان نمی خورد 14 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۰ تعطيلات نوروز به كجا برويم؟ پدر از بيپولي گفت و قسطهاي عقب مانده مادر از سختيهاي راه و از بيخوابي و ملافه و حمام ساعت شد 12 نصف شب گفتم برويم سر اصل مطلب يكي گفت برويم شيراز ديگري گفت نخير، مشهد ساعت شد 5 صبح مادر گفت بالاخره كجا برويم؟ پدر گفت؛ برويم بخوانيم 12 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۰ گلها، آپارتمانرا سبز ميكنند آپارتمان، گلها را زرد گلهاي چيني اما، زرد نميشوند عجب !! راستي رزهاي محترم ! من سرخك گرفتهام شما چطور؟ 14 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۰ پدر وقتي مرد ما در تمام كاغذ پارهها كتاب و مجلات و روزنامهها را توي يك گوني كرد و داد سپور محله روزنامههاي آن روز نوشتند: من پسر همان سپوري هستم كه، اين كاغذ پارهها به دستش افتاد. حالا من ماندهام و اين معما: پدرم شاعر بود يا سپور؟ 10 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، ۱۳۹۰ هشدار! آبهای جهان بوی نفت میدهند. نفت بوی دلار دلار بوی خون خون بوی ایدز ایدز بوی حقارت انسانهای یکبار مصرف بچه ها! تورو بخدا مواظب باشید! بنی آدم اعضای خود را می فروشند... 14 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ من تعجب می کنم چطور روز روشن دو ئیدروژن با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند وآب ازآب تکان نمی خورد اگه اشتباه نكنم اين شعر از حسين پناهي هستش والبته خيلي لز شعر هاي ديگه هم كه گفته شده مشابه شعر هاي حسين پناهي هست 3 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ اگه اشتباه نكنم اين شعر از حسين پناهي هستش والبته خيلي لز شعر هاي ديگه هم كه گفته شده مشابه شعر هاي حسين پناهي هست نه اتفاقا ایراد اینجاست که همه فکر میکنند که این اشعار حسین پناهی است. در صورتی که برای اکبر اکسیره. به خاطر همین هم من این تاپیک رو زدم. من از طرفدارهای استاد هستم. نمیدونم چطور اون ایمیل کذایی به سرعت بین همه پخش شد! 7 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ نه اتفاقا ایراد اینجاست که همه فکر میکنند که این اشعار حسین پناهی است. در صورتی که برای اکبر اکسیره. به خاطر همین هم من این تاپیک رو زدم. من از طرفدارهای استاد هستم.نمیدونم چطور اون ایمیل کذایی به سرعت بین همه پخش شد! و جالبش این جاس من تو یه مجله ای یادم نیست چه مجله ای بود خوندم که زده بود اشعار حسین پناهی و همه اش شعرهای اکسیر بود... و واقعا سبکشون هم ربطی به هم نداره... 2 لینک به دیدگاه
Secret: 2286 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ ازآجيل سفره عيد چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند؛خورده شدند آنها که لال مانده اند ؛مي شکنند دندانساز راست مي گفت: پسته لال ؛سکوت دندان شکن است ! من تعجب مي کنم چطور روز روشن دو ئيدروژن با يک اکسيژن؛ ترکيب مي شوند وآب ازآب تکان نمي خورد! بهزيستي نوشته بود: شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد پدر يک گاو خريد و من بزرگ شدم اما هيچ کس حقيقت مرا نشناخت جز معلم عزيز رياضي ام که هميشه ميگفت: گوساله ، بتمرگ! با اجازه محيط زيست دريا، دريا دکل ميکاريم ماهيها به جهنم! کندوها پر از قير شدهاند زنبورهاي کارگر به عسلويه رفتهاند تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند چه سعادتي! داريوش به پارس مينازيد ما به پارس جنوبي! رخش،گاري کشي مي کند رستم ،کنار پياده رو سيگار مي فروشد سهراب ،ته جوب به خود پيچيد گردآفريد،از خانه زده بيرون مردان خياباني براي تهمينه بوق مي زنند ابوالقاسم براي شبکه سه ،سريال جنگي مي سازد واي... موريانه ها به آخر شاهنامه رسيده اند!! صفر را بستند تا ما به بيرون زنگ نزنيم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زديم! 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هیچ چیز را چشم بسته قبول نکنید "حتی سخنان بزرگان را" بزرگمهر که می گفت سحرخیز باش تا کامروا شوی دروغ می گفت، باور نکنید در فامیل ما، سحر خیز ها یا کله پز شدند یا نانوا ! 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 تیر، ۱۳۹۱ «نمونه» باور كنید من نمونهام دوست و دشمن اقرار میكنند من نمونهام ملیحه هم تأیید میكند من نمونهام اول باور نمیكردم من نمونهام حالا باور میكنم من نمونهام لطفا قبل از ساعت هشت مرا به آزمایشگاه تحویل دهید 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 تیر، ۱۳۹۱ شب عید مرغ داشتیم ران به عرفان رسید سینه به ایثار دل و جگر به ملیحه گردن و دنده و بال و ستون فقرات به من آنجا بود که فهمیدم چرا پدرها اخلاق سگ دارند! 9 لینک به دیدگاه
spow 44198 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۱ ﺩﺭ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﭘﺪﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ،ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﻨﺪ... ﺩﮐﺘﺮ! ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺪﺭ...؟! بعله "ﭘﺎﺭﺍﺩوﮐﺲ - ﺍﮐﺒﺮ ﺍﮐﺴﯿﺮ" 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ سربازی نشسته بودیم مادر، نصیحتم می کرد: - عجله نکن، چشم!! همین حین، دو گنجشک لات بی چشم و رو آمدند و درست جلوی چشم ما... مادر سرخ سرخ شد در دل گفتم: خوش به حال گنجشک ها که مشکل سربازی ندارند! 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ شاخدار شكني همۀ گاوها گوساله به دنیا می آیند من گوساله گاو به دنیا آمدم شیرم را دوشیدند شاخم را شکستند از دباغخانه که برگشتم عزیز شدم حالا نشسته ام پشت ویترین گالری کفش سایز 37 درست اندازۀ پای ملیحه! 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده