رفتن به مطلب

دریایی نامه یک پری


ارسال های توصیه شده

چه فرقي دارد؟

چشمي كه از سر يك غم ببارد

با چشمي كه از ذوق ببارد

 

چه تفاوت دارد اشكي كه از درد بچكد

با اشكي كه از شادي بر روي گونه هايت ببارد

 

هر دو از بطن دل مي آيند

با يك سرچشمه و فقط يك تفاوت

تفاوتي در هيجان و در طپش قلب

 

و من مي خواهم تنها هيجان دنيا هر چه مي خواهد باشد جز غم...

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 46
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

حسادت ...

 

هیجانی که به ندرت تجربه می کردمش...

 

اما این روزا خیلی زیاد میاد سراغم

و من معنای حسودی رو وقتی حس می کنم که به آدمای دور و برت به اونایی که همیشه دارنت نگاه می کنم...

 

وقتی حس می کنم نمی تونم از این دریا بیام و رو خشکی ای که می خوام قدم بزنم...

 

وقتی مجبورم از پشت یه تُنگ به دنیا نگاه کنم...

 

وقتی می دونم هیچ کسی مثل من نیست و با همه این وجود فقط می تونم حسرت داشتنش رو بخورم

 

تازه می فهمم حس بچه هایی رو که از پشت شیشه رستوران به بشقاب من نگاه می کنن و من فقط نگاهشون می کنم...

 

به همه آدمای آزاد حسادت می کنم

 

از همه بیشتر به اونایی که بیشتر از من تورا خواهند داشت حسادت می کنم...

 

لینک به دیدگاه

سکوت...

 

چه واژه عجیبیه ...

 

گاهی اونقدر ازش متنفرم که دلم می خواد به هر نحوی که شده اونو بشکنم

 

و گاهی هم دوسش دارم

 

وقتایی که تنهام و دلم یه تکیه گاه می خواد

اون وقت به جاش فقط سکوت سهم من می شه دلم می خواد با هر چیزی اونو بکشنم حتی با صدای گریه هام...

 

اما وقتی در مقابل دو رویی قرار می گیرم فقط سکوت می کنم!

شاید هیچ وقت نمی فهمن که چقدر راحت می دونم اون لبخند فقط ظاهر ماجراست و باطنش اون نفرتیه که تو نگاهش داره موج می زنه!!

اما بجاش فقط سکوت می کنم...

دو رویی...

نفرت عجیبی نسبت بهش دارم

و فقط سکوت می کنم در برابر تمام این دو رویی هایی که نصیبم می شود...

 

اما آن سکوت تنهایی را چه کنم؟

آهان یادم آمد:

هق ... هق...

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

روی این عکس که حرف دل من بود کلیکی بکنید...

حرفهای تکراری ما را باز، گوشی بکنید...

لینک به دیدگاه

ترس...

غرور...

گریز...

 

ترس از شکستن غرور تو را وا می دارد تا از هر تلاشی بگریزی...!!

 

دیروز بعد از مدتها دوباره ترسهامو شکستم رفتم سراغ سی دی آهنگی که یه زمانی همه شو به یه دلیلی انتخاب کرده بودم اما بعد از شکست تلخم از گوش دادن بهش می ترسیدم...

سی دی رو که گذاشتم پر شدم از هیجان!

بر خلاف تصورم نه غم بود نه غصه! بلکه شادی بود!!!

شادی محض ، فریاد و فریاد و فریاد...

چقدر خوشحال بودم که از تک تک ثانیه هام لذت بردم

چقدر خوشحال بودم که غرور برام معنایی نداشت و تا جایی که می تونستم ایستادم و جنگیدم

چقدر خوشحالم که جایی برای پیشمانی نذاشتم

 

حرکت مستقل از نتیجه! بی ترس از نتیجه شکست و با له کردن چیزی به نام غرور کاذب...

 

چقدر خوشحالم که هنوز می گم...

تا ثانیه هایی که هستم باز هم می گم

لذت بودنم و اغراق هایم بیشتر از لذت نشکستن یک غرور است و می رسم به اون آهنگی که همیشه ازش در می رفتم...

 

سردی این نگاهو بشکن ...

فاصله سزای ما نیست

تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست...!!

لینک به دیدگاه

گفت بنویسگفت: بنویس ...

گفت: از خرس قطبی گنده‌ای بنویس که عاشق پری دریایی کوچکی شده بود، با این فرق که این دفعه،

خرس قطبی قصه‌ی ما، سیاهِ سیاهِ سیاهِ ...

خندیدم ...گفتم: حالا که تو نیستی من تنهایی قصه‌ی خرس قطبی سیاه‌رو برات تعریف می‌کنم ...

پری گفت: گمونم تو اصلاً منو دوست نداری وگرنه حرفمو گوش می‌کردی

خرس قطبی سیاه گفت: هیچکس به قاعده‌ای که من شما رو دوست دارم کسی‌رو دوست نداشته ...

پری گفت: قاعده چیه؟ ...

بعد کمی مکث کرد و گفت: آها، گمونم فهمیدم، قاعده یعنی روش، مثلاً الآن یکی داره به یه قاعده‌ای مقدمه می‌نویسه.

خرس گفت: نه، این قاعده با اون قاعده فرق می‌کنه، منظور من از قاعده، مقدار بود، یعنی اون مقداری که من تو رو دوست دارم ... ولی اینی که تو می‌گی یعنی روش، قاعده داریم تا قاعده ...

 

پری گفت: کدومش مهم‌تره، این قاعده یا اون ...

خرس گفت: گاهی می‌شه به‌خاطر قاعده‌ی اول از یه سری قاعده‌های دوم گذشت ولی گاهی قاعده‌های دوم اونقدر ارزش دارن که به‌خاطر هیچی نمی‌شه ازشون گذشت ... به‌خاطر هیچی ...

 

پری گفت: واسه همینه که تو به حرف‌های من گوش نمی‌دی، چون به قدر کافی دوستم نداری، اگر داشتی میومدی به‌خاطر من با کوتوله‌های دریایی دوست می‌شدی.

خرس گفت: این خواسته‌ی تو از قاعده‌ خارجه ... از قاعده‌ی دوم خارجه ... دوستی با کوتوله‌ها، یه چیزهایی رو زیر سؤال می‌بره که از هر چیز دیگه‌ای مهم‌ترن ...

پری گفت: پس من برم؟ گمونم دلت با من نیست...

 

خرس قطبی سیاه به پری گفت: هر کس به دنبال قاعده‌هاشه، تو کوتوله‌های دریایی رو به قاعده‌ای دوست داری که به‌خاطرشون حاضری از تمام قاعده‌هات دست بکشی و من یه سری از قاعده‌هامو اونقدر دوست دارم که به‌خاطرش از تو می‌گذرم اما یه چیز رو هرگز فراموش نکن، ارزش هر کسی به پایبندی به قاعده‌هاشه ...

گاهی برای حفظ اون‌ها باید خیلی سختی بکشی و از خیلی‌ چیزها بگذری ولی در عوض وجود تو حفظ کردی ... خودتی ... عوض نشدی ...

یادت باشه بزرگ‌ترین سرمایه‌ی هر موجودی، عمرشه و مهم‌ترین نقش هر موجودی تو این کره‌ی خاکی، اینه که قدر لحظه لحظه‌های عمرش رو بدونه و از اون‌ها درست استفاده کنه اما یه چیزی وجود داره که می‌شه تموم این سرمایه رو هم به پاش فدا کرد ... قاعده‌ها ...

لینک به دیدگاه

ايستاده ام...

تمام حرف هام را معنا مي كنم در نگاهم...

جواب نمي گيرم ...

دستانم سر و خيس اند...

نه از سرما كه از ...!

دوباره نگاه مي كنم اين بار كمي تار تر مي بينم...

گويا چشمانم تر شده اند...

بي آنكه چيزي بگويم سرم را به سوي آسمان بلند مي كنم ...

در بيكران دو چيز افسونم مي كند؛

آبي آسمان و خدا...

آنرا مي بينم و مي دانم كه نيست!

او را نمي بينم و مي دانم كه هست...!!

لینک به دیدگاه

سراب...

دور نماي آرزويي ديرينه

براي تشنه لبي چون تو ...

همچون چشمه اب پر جوش و خروش است

چشمان تو حقيقت را نمي بيند يا حقيقت چيزي جز دروغ نيست؟

 

تا به كي مي توانم در برابر سراب ها مقاوم باشم

تا به كي مي توانم به دويدن به خيال رسيدن به چشمه به دنبالشان همچو آهويي تشنه بدوم؟!

 

تا به كي مي توان سرابها را حقيقي پنداشت؟

من چشمه آبي مي خواهم.....!!!

لینک به دیدگاه

آناستازيا...

 

 

 

به ياد رويايي شيرين ... حافظه اي از دست رفته...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

برف می بارد

ذره ذره هایش را کنار هم می گذارم

دستانم یخ می زند

تا بلاخره درستش کنم

با شوری عاشقانه برایش با یک برش سیب یک لبخند روی صورتش می گذارم!

شالگردنت را دور گردنش می اندازم تا سردش نشود!!!

و او می شود آدم برفی من!!

چند روز بعد روزگار او را از من می گیرد!

خیسی زمین نشان از آب شدنش دارد

اما هنوز یه چیز باقی است!

هنوز آن تکه سیب و شال گردنم روی زمین است...!

حتی اگر نشانی هم از تو نباشد ...

 

 

 

آدم برفی من برف که ببارد دوباره می سازمت

حتی اگر بازهم تنهایم بگذاری و بروی

دوباره برایت لبخندی می سازم...!

لینک به دیدگاه

آنهایی که با من و تو راه نمی آیند

برای دیگران می دوند!!!

 

اصرار برای همراه کردن بعضی آدم ها بی فایده که نیست حتی ضرر هم داره!

ضررش خطر آسیبیه که بهت وارد می کنن

وقتی کسی بارها و بارها یه چیز رو نفهمید مطئن باش در صف مخالفانت خیلی چیز ها را می فهمد!!!!

لینک به دیدگاه

[TABLE=width: 518]

[TR]

[TD]

‫میدانــی ؟!

بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !

بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !

بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !

دیده ای ؟!

... شنیده ای ؟!

بعضـــی ها بی نهایتــــــند !‬

 

در بینهایت ، تری وجود ندارد که با دیگری مقایسه اش کنی

در بینهایت تنها می توان گم شد!

می توان غرق شد

بسان ضرب دو بینهایت می خواهم در آن غرق شوم...

 

می خواهم آینه ای در برابر آینه ات بگذارم تا از تو ابدیتی بسازم!!!!!!

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

لینک به دیدگاه

گاهی وقتها هست که حرفهایی بی آنکه بدانی از کجا به قلبت می آیند...

 

مهم نیست باور کردنی باشد یا نه

 

مهم این است که تو را حتی برای دقایقی هم که شده آرام می کند

 

ندای درونی قلبم را تمام دنیا هم که باور نکند من باورش دارم که

 

‫از انسانها غمی به دل نگیر، زیرا خود غمگینند. با آنکه تنهایند از خود میگریزند زیرا به خود و عشق خود و به حقیقت خود شک دارند، پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!!

لینک به دیدگاه

ابر جادویی رو تا حالا استفاده کردی؟

اگه به کار خانوما دقت کنی می بینی همشون ابر جادویی رو خیلی دوست دارن

یه تیکه ابر سفیده که فقط بهش آب می زنن و هر لکه ای رو پاک می کنه بدون هیچ ماده شوینده ای!

اگه باورت نمیشه یه کتونی سفیدت رو بردار بعد ابر جادویی رو خیس کن و باهاش کتونی رو پاک کن

انگار همین دیروز خریدیش

بی هیچ لکه ای !!

تعجب کردی نه؟ لازم بود این توضیحات رو بدم

-------------> :

نه این دفعه با تو کاری ندارم

اومدم حال یکی دیگه رو بپرسم

حال دلت رو

این بار واسه تو چیزی نیاوردم

برای دلت می گم

دلم می خواد مثل همون ابره باشم : ابر جادویی!!

نه مثل همیشه که ابر بهارم و می بارم 701119_127fs2692074.gif

این بار یه ابر جادویی

یه ابر برای وقتایی که دلت خیلی تاریکه و نا امید و پر از گرد و غباره و نمی تونی پیداش کنی

که برش داری با با همون چشمه آبی که از چشم همون ابر بهاره می باره !! یکم خیسش کنی و بکشی به شیشه های نازک دلت!

ببینی چقدر خوب تمیز می شن تا بذاری یکم نور

یکم نور امید به دلت بتابه 45219_sun.gif

آره ابر جادویی می تونه....!!:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

پازل!

پازل درست کردن رو خیلی دوست دارم همیشه سر یه هفته نشده هزارتاییش رو تموم می کردم عاشق جور کردن تیکه ها کنار هم دیگه بودم...

قبل از اینکه پازلت رو انتخاب کنی می گردی دنبال یه تصویر زیبا!

زیبا ترینش رو انتخاب می کنی!

وقتی پازل رو بر اساس تصویر درست می کنی... از پیدا کردن تک تک تیکه ها کنار همدیگه شوق وصف ناپذیری بهت دست میده!

تکه های پازل کنار هم قفل می شن و تصویرت کامل تر میشه!

از هر فرصتی استفاده می کنی برای کامل کردن پازلت! هر چی بیشتر پیش می ری بیشتر ذوق می کنی و به خودت افتخار!

یه وقتایی یه تکه هایی رو هم پیدا نمی کنی ساعت ها می گردی تا بتونی اون قطعه گم شده رو بذاری سر جاش، وقتی پیداش کردی به خودت می گی: اه لعنتی بلاخره گیرت آوردم!

و پازل رو تموم می کنی ... قابش می کنی و می زنی به دیوار!

مدتها برای تموم کردن اون تصویر تلاش کردی ولی آیا هدف همون کامل شدن تصویر بود؟!!

بعد یه مدتی می بینی لذتی که موقع درست کردن پازل داشتی از لذت تموم شدن و نگاه کردن به تصویر کاملش خیلی بیشتر بوده!

دلت هوس یه پازل دیگه می کنه و...

 

 

آرزوهای ما هم همینن! خیلی وقتا داشتن یه آرزو و تلاش برای رسیدن به اون خیلی شیرین تر از حقیقت تلخ بر آورده شدنش که برابر با نابودیشه هست!

فقط به چشم رسیدن به آرزوهات به اونا نگاه نکن!

لذتی که در داشتن اون آرزو هست و تلاشی که برای رسیدن بهش می کنی از برآورده شدنش هزاران بار بیشتر است!!

 

تمام تکه های پازلم را با عشق کنار هم میچینم هر دانه اش خاطره ایست ارزشمند...!

قدرش را می دانم...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

خیال....

 

چه شیشه نازکی دارد!

 

و حقیقت عجب سنگ سختی است!

و چه دردی دارد وقتی سنگ سخت حقیقت شیشه نازک خیالت را می شکند!

وقتی واقعیت پتکی است که از نیروی عینیت استفاده می کند و می کوبد بر این شیشه نازک خیال...

 

خیال که می شکند من هم همراهش هزار تکه می شوم...

و حقیقت تنها یک چیز است

تنها ماندن من در این دریای طوفانی...!

لینک به دیدگاه

یک سکوت ممتد و چند نقطه چین...

به علامت همه جواب هایی که هرگز ندادی!

و یک دقیقه سکوت

به احترام تمامی لحظه هایی که در انتظار پاسخ تو مردند!!

 

عجب دنیایی دارد این سکوت

از آن مرداب هایی است که هر چه بشتری دست و پا می زنی بیشتر در آن غرق میشوی...

 

اما من اینبار آمده ام بگویم

گاهی هست که از هیاهوی سرسام آور کلمات به مرز جنون ِ نمی دانم هایت می رسی...!

گاهی در تمنای یک لحظه آرامش دنیا را و تمام آرزوهایت را کنار می گذاری

تا خود سکوت را زمزمه کنی

 

کاش می شد گاهی سکوت مطلق شد!

کاش می شد گاه محو سکوتی شد که با تو عجین است

سکوتی خالی از ذغذغه...

سکوت محض...!!

لینک به دیدگاه

شب را دوست دارم! چون دیگر رهگذری از كوچه پس كو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی مرا ببیند . چون انتها را نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیاقی نداشته باشم شب را دوست دارم چون دیگر هیچ عابری از دور اشك های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان بی فروغم نمی بیند شب را دوست دارم : چرا كه اولین بار تو را در شب یافتم از شب می ترسم : تو را در شب از دست دادم. از شب متنفرم ، با آفتاب قهرم

کاش ...

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

روی صندلی عقب ماشین سرش را به پنجره چسبانده بود و غرق در افکار خودش بود که صدایش زدند:

- بیا تو بشین پشت فرمون

- من؟ چرا من؟

- بیا بشین دیگه، یکمی هم ما استراحت کنیم و لذت ببریم توام ببین با ماشین من فرقی می کنه یا نه...؟

راهی برای فرار نداشت در عقب باز شد و با اکراه پشت فرمان نشست.

نگاهی به انبوهی از کلید های روی فرمان انداخت ، آهی کشید و در دلش گفت:

یعنی این کلیدا چی رو راحت تر می کنن؟

شروع به حرکت کرد... نگاه مردم حالش را بدتر می کرد، نگاه مردمانی که با چشم او و ماشین گرانقیمتی که شاید تا آخر عمر فقط آرزوی داشتنش را می توانند داشته باشند حالش را خیلی بدتر کرد...

-یکم بیشتر گاز بده ببین چه حالی می ده...!! می بینی چقدر باحاله

- پایش را روی پدال گاز گذاشت... اما تنها حسی که داشت عصبانیت بود!

پشت چراغ قرمز ایستاد ، دخترک فال فروشی به شیشه پنجره زد، قلبش از جا کنده شد، نگاهی به چشمان دختر معصوم انداخت در دلش گفت:

توروخدا اینجوری نگام نکن من نمی خواستم پشت این ماشین باشم، نمی خواستم به خدا نمی خواستم...!! اشک در چشمانش حلقه زد

دختر فال فروش رفت... دختر با خودش گفت: پس فهمیدی چقدر من از تو بد بخت ترم...

تمام طول راه را گریه کرد ... تمام مدت یاد آن خانه 50 متری کوچک بود، آن کاناپه قدیمی، آن همه نوازشهای عاشقانه و پر از شادی و عشق کجا...

و این حالی که هر چه را که عشقی برای یک خوشبختی کوچک می خواست یک جا زیر پایش بود کجاست؟

 

یاد چشمان معصوم پسر 1.5 ساله امید که عکسش پشت گوشی اش بود دیوانه اش می کرد!

صدای ضبط را هر چقدر بلند تر می کرد از صدای قلبش که دیوانه وار به قفسه سینه اش می کوبید کمتر بود...

هر چه بیشتر پایش را روی پدال گاز فشار می داد بیشتر از زندگی متنفر می شد

- نه من نمی خواهم ...

تا انتها پدال ترمز را فشار داد

ماشین با صدای بلندی ایستاد

در را باز کرد به کنار خیابان رفت و گفت:

دنیا وایسا... من دارم عق می زنم...!!!

و همه چیز را بالا آورد

آن ماشین و ثروت لعنتی

آن عشق ممنوعه

آن نگاه دختر فال فروش

آن خانه 50 متری بی وسیله

آن عکس معصومانه پسر دوس داشتنی امید

آن تمناهای عاجزانه...

 

دنیا وایسا من دارم عق می زنم...!

 

 

افسوس که دنیا هرگز منتظر نمی ماند....:sigh:

لینک به دیدگاه

جلوم نشسته بود و داشت براندازم می کرد

 

دیگه حتی طاقت نگاه هاشو هم نداشتم خوشبختانه تلویزیون روشن بود تا بهونه ای واسه توجه نکردن بهش داشته باشم...

 

داشت ادامه می داد، مثل همیشه از موضع قدرت حقانیت حقیقت دانشمندیش می گفت!

 

دندونامو محکمتر روی هم فشار دادم تا مانع ریختن اشکهام بشن... نه نباید اشکامو می دیدن

 

درد مثل موریانه ای تک تک نورونهای مغزم رو می خورد... دستم رو گذاشتم روی قلبم، تو جات امن بود! نه، من نمی ذارم دست کسی به تو برسه...

 

گذاشتم تا به شعارهاش ادامه بده، دیگه حتی طاقت کل کل هم نداشتم حرفاش که تموم شد یه پوزخند زدمو گفتم :

خوشبختی تو به همین شعارا بنده اینا رو نگی حس خوشبختی نداری!

اصلا این حس رو داری؟

 

مات موند...

 

ولی من داشتم به این فکر می کردم که چقدر خوشبختم که مثل اون نیستم چون اگه بودم تو توی دلم جایی نداشتی!!

 

خدا..................:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...