Sophist 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ چیزی که من بی نهایت شاد میکنه و دروغ چرا یه اشکی هم به چشام میاره کمک به هم نوع هست یبار یه دختر بچه توی پاساژ پایتخت بود که دست فروش بود .ازم پرسید ساعت چنده؟گفتم 7 .گفت یعنی تا 10 چند ساعت مونده؟ گفتم سه ساعت .پاشو زد زمین که خسته شدم اخه کی میان دنبالم.من گفتم می خوای برات چیزی بگیرم بخوری؟گفت نه نمی خوام .گفتم بگو هرچی می خوای برات میگیرم .گفت ازون چیسب ها چسبناک می خوام .گفتم چی ؟گفت چیسب چسبناک که به دست ادم میماله .گفتم چیپس و پنیر یعنی گفت اره .براشم گرفتم و اخرش بهم گفت عمو جون دستت درد نکنه خیلی گرسنم بود اون عمو رو که گفت دنیا رو زدن توی سرم . کار کوچیکی بود ولی لااقل یک شب تونستم دخترک کبریت فروش رو گرمش کنم .اینقدر هم نوع خواه نیستم که بتونم خونمو بفروشم بدم به اون ها یا ماشین نداشته باشم ولی اینقدر هستم که هر بار یکی از این ها رو میبینم با گفتن هر خوراکی که می خوای بخوری هرچی دلت می خواد شادش می کنم لبخندی که اون شب اون دختر داشت تا اخر عمرم فراموشم نمیشه .,و روی فکر اندیشه و مسیر زندگیم تاثیر گزار بود جدا 9 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ یه همایش عالی چند ساعته که حتی گرمای شدید سالن نتونست منو از روی اون صندلی بلند کنه 6 لینک به دیدگاه
...Neda... 2026 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ خیره شدن به قاب عکس مادربزرگم 10 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ دیدن فامیل های دور که از یک شهر دیگه اومدن / مخصوصا اگه آدمای خوش معاشرت و شیرین زبون باشند خیلی لذت بخشه ... 4 لینک به دیدگاه
alborzz 257 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ چیزی که من بی نهایت شاد میکنه و دروغ چرا یه اشکی هم به چشام میاره کمک به هم نوع هست یبار یه دختر بچه توی پاساژ پایتخت بود که دست فروش بود .ازم پرسید ساعت چنده؟گفتم 7 .گفت یعنی تا 10 چند ساعت مونده؟ گفتم سه ساعت .پاشو زد زمین که خسته شدم اخه کی میان دنبالم.من گفتم می خوای برات چیزی بگیرم بخوری؟گفت نه نمی خوام .گفتم بگو هرچی می خوای برات میگیرم .گفت ازون چیسب ها چسبناک می خوام .گفتم چی ؟گفت چیسب چسبناک که به دست ادم میماله .گفتم چیپس و پنیر یعنی گفت اره .براشم گرفتم و اخرش بهم گفت عمو جون دستت درد نکنه خیلی گرسنم بود اون عمو رو که گفت دنیا رو زدن توی سرم . کار کوچیکی بود ولی لااقل یک شب تونستم دخترک کبریت فروش رو گرمش کنم .اینقدر هم نوع خواه نیستم که بتونم خونمو بفروشم بدم به اون ها یا ماشین نداشته باشم ولی اینقدر هستم که هر بار یکی از این ها رو میبینم با گفتن هر خوراکی که می خوای بخوری هرچی دلت می خواد شادش می کنم لبخندی که اون شب اون دختر داشت تا اخر عمرم فراموشم نمیشه .,و روی فکر اندیشه و مسیر زندگیم تاثیر گزار بود جدا درود جهاندار بر شما 4 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ این لحظه.. گوش دادن به موسیقی ِ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ بوی چمن های تازه آب پاشی شده تو پارک های اصفهان 4 لینک به دیدگاه
..وارش.. 165 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ صدای چنددقیقه ای وارش ( باران ) که همین دو ساعت پیش بارید خیلی آرامش بخش بود . 9 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ اینکه استاد بیاد سر کلاس وما سوالای بیخود ازش بپرسیم واونم ذوق کنه که از ما بیشتر بلده به جان خودم یکی از استادامون اینطوریه 9 لینک به دیدگاه
..وارش.. 165 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۲ من تازه این تاپیکو دیدم. نشستم خیلی از صفحاتش رو خوندم و خیلی از مطالبی که دوستان ارسال کردند لذت های خودم هم بودند ...بعد که یه کم صفحات رو رفتم جلو , دیدم خوندن همین تاپیک هم خودش یه لذتی داره 11 لینک به دیدگاه
..!Alfa!.. 2854 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۲ وقتی مامانه به بچهه می گه نه!! یه بررسی کوچولو می کنم اگه اشکالی نداره و از رودرواسی می گه!! می رم دستشو می گیرم هر چی می خوادو باهاش می کنم یا بهش می دم! و یا بهش راه حل می دم! دیدن برق چشاش لذته کوچیک دنیای منه! 6 لینک به دیدگاه
..!Alfa!.. 2854 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۲ ب همه منبر می دم حرف بزنن! لذتش به اینه که متناوباً گوشهام و ذهنم استراحت می کنن و لذتش قابل وصف نیس!! 4 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۲ غروب ها وقتی کنار زمین یونجه ها بشینی و یک نسیم ملایم بوی یونجه بده ... خدایش خیلی لذت بخشه !! لامصب آدم حس چریدن بهش دست میده 8 لینک به دیدگاه
ICE-G 520 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۲ وقتى مياي ميبينى چراغش روشن ميشه.... 8 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۲ امروز دخترم چادر سفید عروسیمو سرش کرد خیلی براش بلند بود اما دیدم بزرگ شده 7 لینک به دیدگاه
..!Alfa!.. 2854 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۲ وقتی پسری نمی دونه طرف مقابلش مجرده یا متاهل!! نمی دونم چرا ولی دیدنش لذت بخشه دیگه!!! 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده