رفتن به مطلب

ازلذتهای کوچک زندگیت بگو........


ارسال های توصیه شده

چیزی که من بی نهایت شاد میکنه و دروغ چرا یه اشکی هم به چشام میاره کمک به هم نوع هست

 

یبار یه دختر بچه توی پاساژ پایتخت بود که دست فروش بود .ازم پرسید ساعت چنده؟گفتم 7 .گفت یعنی تا 10 چند ساعت مونده؟ گفتم سه ساعت .پاشو زد زمین که خسته شدم اخه کی میان دنبالم.من گفتم می خوای برات چیزی بگیرم بخوری؟گفت نه نمی خوام .گفتم بگو هرچی می خوای برات میگیرم .گفت ازون چیسب ها چسبناک می خوام .گفتم چی ؟گفت چیسب چسبناک که به دست ادم میماله .گفتم چیپس و پنیر یعنی گفت اره .براشم گرفتم و اخرش بهم گفت عمو جون دستت درد نکنه خیلی گرسنم بود

 

اون عمو رو که گفت دنیا رو زدن توی سرم . کار کوچیکی بود ولی لااقل یک شب تونستم دخترک کبریت فروش رو گرمش کنم .اینقدر هم نوع خواه نیستم که بتونم خونمو بفروشم بدم به اون ها یا ماشین نداشته باشم ولی اینقدر هستم که هر بار یکی از این ها رو میبینم با گفتن هر خوراکی که می خوای بخوری هرچی دلت می خواد شادش می کنم

 

لبخندی که اون شب اون دختر داشت تا اخر عمرم فراموشم نمیشه .,و روی فکر اندیشه و مسیر زندگیم تاثیر گزار بود جدا

  • Like 9
لینک به دیدگاه
چیزی که من بی نهایت شاد میکنه و دروغ چرا یه اشکی هم به چشام میاره کمک به هم نوع هست

 

یبار یه دختر بچه توی پاساژ پایتخت بود که دست فروش بود .ازم پرسید ساعت چنده؟گفتم 7 .گفت یعنی تا 10 چند ساعت مونده؟ گفتم سه ساعت .پاشو زد زمین که خسته شدم اخه کی میان دنبالم.من گفتم می خوای برات چیزی بگیرم بخوری؟گفت نه نمی خوام .گفتم بگو هرچی می خوای برات میگیرم .گفت ازون چیسب ها چسبناک می خوام .گفتم چی ؟گفت چیسب چسبناک که به دست ادم میماله .گفتم چیپس و پنیر یعنی گفت اره .براشم گرفتم و اخرش بهم گفت عمو جون دستت درد نکنه خیلی گرسنم بود

 

اون عمو رو که گفت دنیا رو زدن توی سرم . کار کوچیکی بود ولی لااقل یک شب تونستم دخترک کبریت فروش رو گرمش کنم .اینقدر هم نوع خواه نیستم که بتونم خونمو بفروشم بدم به اون ها یا ماشین نداشته باشم ولی اینقدر هستم که هر بار یکی از این ها رو میبینم با گفتن هر خوراکی که می خوای بخوری هرچی دلت می خواد شادش می کنم

 

لبخندی که اون شب اون دختر داشت تا اخر عمرم فراموشم نمیشه .,و روی فکر اندیشه و مسیر زندگیم تاثیر گزار بود جدا

:icon_gol:درود جهاندار بر شما

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اینکه استاد بیاد سر کلاس وما سوالای بیخود ازش بپرسیم واونم ذوق کنه که از ما بیشتر بلده

به جان خودم یکی از استادامون اینطوریه:ws3:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

من تازه این تاپیکو دیدم. نشستم خیلی از صفحاتش رو خوندم و خیلی از مطالبی که دوستان ارسال کردند لذت های خودم هم بودند ...بعد که یه کم صفحات رو رفتم جلو , دیدم خوندن همین تاپیک هم خودش یه لذتی داره :icon_gol:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

وقتی مامانه به بچهه می گه نه!! یه بررسی کوچولو می کنم اگه اشکالی نداره و از رودرواسی می گه!! می رم دستشو می گیرم هر چی می خوادو باهاش می کنم یا بهش می دم! و یا بهش راه حل می دم! دیدن برق چشاش لذته کوچیک دنیای منه!

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...