آرتاش 33340 ارسال شده در 28 بهمن، 2016 شال و کلاه بذاری دست تو جیب بدون اینکه کسی بشناستت یا مزاحمت بشن مسیر طولانی رو برا تصمیمات مهم قدم بزنی واقعا با وجود بستنی این بزم به اوج لذت خودش رسید. 11
sarevan 9753 ارسال شده در 29 بهمن، 2016 لذت مشابه کاربر قاصدک؛ وقتی داشتم کتاب قیدار میخوندم. بوی عطر غذای "مامان"... 6
سارا-افشار 36437 ارسال شده در 29 بهمن، 2016 بيرون رفتن با مامان :hapydancsmil: خريد كردن :hapydancsmil: ناهار رو با مامان رستوران خوردن :hapydancsmil: الانم سرمو گذاشتم رو بالشتش بوس ماچ نازش ميكنم و بازم اون بوي هميشگي بغل مامانم كه از تو قنداقم تا الان باهاش اشنام امشب بعد مدتها بازم مثل شباي طولاني زمستون كنار هم نشستيم و مامان موهامو بافت خدارو شكر الان احساس خيلي خيلي خوبي دارم حس عميق رضايت 6
wheeler 8640 ارسال شده در 29 بهمن، 2016 خیلی وقته دیگه هیچی لذت زیاد نداره اما برای سرگرمی هم شده حال میده بازرس صنایع (مثلا شده صنعت و معدن و دودره بازی یا همون تجارت ) بیاد عباس آباد پرتش کنی بیرون راش ندی تو کارخونه یا سگه رو باز بذاری تا میاد تو خفتش کنه دیوار راستو بره بالا یا بیاد تو دستشو بگیری کلید کنی باید بازرسی کنی و غذا هم سفارش بدی و نذاری بره بعدش یکم دود آرسنیک یا گاز سیانور هوا کنی فقط در حد فقط مسمومیت :| نه مرگو میر ، بره چند روز چار چرخش بره هوا بعدشم دیگه جرات نکنن بیان کلا شما رو ایگنور کنن برگه سهمیه رو جا گذاشته نمیاد ببره :| میگه هر وقت یکی اومد ساختمون صنایع برام بیاره فکسم نمیشد اصلش لازم بود از همون دور تائید کرده میگه برو بورس ندیده قبوله بازرسی لازم نیست مملکته داریم ؟ یا دارایی رو دور بزنی که هیچ وقت نتونه تشخیص بده بالاخره فعالیت رسمی چیه و خلاصه کی به کیه اون تو 4
ایلین1366 5544 ارسال شده در 30 بهمن، 2016 باخواهرم ساعتها حرف بزنم وهی حرف بزنیم خیلی خوبه خدا همه خواهرا رو حفظ کنه 6
ایلین1366 5544 ارسال شده در 3 اسفند، 2016 برای بابام شعر بخونم وقربون صدقه اش برم واما بابام محل نده یه بابا دارم شاه نداره تو خوشی تا نداره بعدشم سرشو ببوسم خیلی لذت بزرگیه میگن دختر باباییه واقعا درسته 3
sam arch 55879 ارسال شده در 4 اسفند، 2016 پیدا کردن یک لذت قدیمی...آتاری دستی! . . . تو خِنزر و پِنزرهام یک دفعه آتاریِ دستی که دورانِ ابتدایی پدرم جایزه معدل برام خریده بودن رو پیدا کردم.... یعنی اون موقعه ملت آتاری سگا داشتن...اینقد لذت نمی بردن که من همه جا تو دستم این آتاری دستی بود و می بردم... اون ماشین بازی تو جاده اش وقتی لوِلش می رفت بالای 10 و سرعت نور می شد خیلی خوب بود....یادش خیر... . . . لذت یاداوری خاطره ی یک لذت قدیمی.... 12
atefehkhanom 2893 ارسال شده در 5 اسفند، 2016 قدیما که اینجا بودیم....:ws37: یادش بخیر ...:sad0: الان ماهیانه فرصت سر زدن نداریم.....:4564: 8
- Nahal - 47858 ارسال شده در 5 اسفند، 2016 سر زدن به اینجا بعد از چندین ماه و فهمیدن اینکه چقدر بزرگ شدم... 8
S-A-E-I-D 220 ارسال شده در 6 اسفند، 2016 صبح رفتم از سر محلمون سنگگ بگیرم موقع برگشتن چندتا دختر کوچولو دیدم داشتن به مدرسه میرفتن،یک لحظه لذت عجیبی مرا برد به روزهای مدرسه در گذشته،یادش بخیر، ایکاش همیشه روحیه دوران بچگی رو داشتم... 6
sama-sh 6913 ارسال شده در 9 اسفند، 2016 صب زود بیدار شده بودم امروز ،رفتیم همایش دارو ساعت پنج برگشتم خونه ،خیلییی خسته بودم بعد اینکه کلییییی با ذوق و شوق تعریف کردم که چقد خوش گذشت و شاد بود برنامشون سرمو گذاشتم رو پای مامانم خوابم برده بود خیلیییییییییی شیرین بود بعد مدتها رو پای مامانم خوابم ببره...لذت بزرگیه 7
ایلین1366 5544 ارسال شده در 10 اسفند، 2016 از لذتهای زندگیم بدون ضابطه بخوابم ،هفت وهشت تا بالشت دورم بچینم وبرعکس بخوابم ،هر چنددقیقه هم بالشتمو عوض کنم 5
Eng.KouRosH 9176 ارسال شده در 10 اسفند، 2016 یه گوشه تنها بشینم پشت میز کارم با میکروکنترلرها کارکنم اصن عاشق دنیای برق و الکترونیکم 7
ارسال های توصیه شده