sam arch 55879 ارسال شده در 2 دی، 2016 شنیدن جوابِ سلام با لبخند...(امروز یکی نصیبم شد) . . . اصن تو این روزا نگیم نایاب شده باید بگیم کمیاب شده! من همیشه سلام می کنم نیشم تا بناگوشم بازه! ولی کم پیدا می شه که با لبخند جواب بگیرم.. کسانی که باهاشون در ارتباطم در زمان های زیر اینگونه عمل می کنن: صبح ها: اینقد لولِ خوابن که فقط یک صدای نامفهوم میون خمیازه کشیدن و مالیدن چشم هاشون از خودشون خارج می کنن که باید اون رو در نقش سلام بدونیم..:yawn: ظهرها: هر چی به ظهر نزدیک می شیم افرادی که می بینیم...اینقد عجله دارن برای وقت ناهار که یا دارن با دهن پُر جواب می دن یا اینکه دارن می دوَن...و در حال دو می گن سلام! عصرهای و غروب ها: عصر ها هم که دوستان اینقد خسته ان..که غالبا نای اینکه سلام رو جواب بدن ندارن و با علامت سر جواب میدن...:putertired: . . . با این توضیحات منم چه آرزویی دارم والا!... 11
آرتاش 33340 ارسال شده در 3 دی، 2016 دیروز موقع برگشتن به خونه برای چند دقیقه با یه زوج پیر همراه شدم واقعا کل خستگی روز از تنم در رفت نوع و لحن حرف زدنشون لذت بخش بود حاج خانوم زیبا رو که گوله نمک بود با یه لحن کاملا طنز یه پسر که تقریبا 30 سالش بود گفت مادر از مدرسه موشا میای با اون کوله ات؟ بیشتر از جوونا سر حال بودن واقعا لذت بخش بود 6
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 3 دی، 2016 یکی که هی حرصت و درمیاره حالا یا خواسته یا ناخواسته ازش ناراحت بشی و بهش یجورهایی بفهمونی تقریبا بطور مستقیم (تازه اونم نصفه و نیمه فهمیده وای به حال اینکه بخوای با گوشه و کنایه بگی بهش) بعد ببینی پیام داده و شاید در حد یه جمله ولی همین که ببینم خیلی هم بی تفاوت نبوده و بقول معروف آب در هاون کوبیدن نبوده لذت داره. پ.ن : فعلا اگه بشه میخوام در جوابش چیزی نگم ببینم بازم چیزی میگه تا بحث کنم یکم باهاش بفهمه ناراحتم بلدم بشم و بلدم نباشم همونطوری که همیشه هستم. 5
Tamana73 28835 ارسال شده در 5 دی، 2016 وقتی دلم میخواس حرم امام رضا بودم....نشد...یه اسکیس از گنبد میزنم...حس خوب بعد تموم شدن اسکیس....دلتنگیم کمتر کرد...دلتنگ حرم... 4
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 6 دی، 2016 بری سر کلاس و وسط مبحث از استاد مربوطه حرفهای بشنوی که حرف دلت هست و از معضلهای جامعه ات و مردم و توی این چند سال اخیر فهمیدم طرز فکرهای شبیه بمنم کم نیستند البته در کنار باقی طرز فکرهای مخالف ناچیز حساب می شوند ولی هستند و در حد و مقامهای نسبتا بالایی هم هستند تو جای خاصی 2
maryam39 8211 ارسال شده در 6 دی، 2016 این که هر روز یه فرصتی پیش بیاد که بتونم به یکی کمک کنم. امروز یه آقای نابینا رو از خیابون رد کردم:) تا ببینم فردا خدا چه فرصتی پیش روم میذاره... 6
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 7 دی، 2016 وقتی یکاری به صلاح کسی هست و بهش میگم به حرفم گوش میده و حال و هوای خودشم بهتر میشه چه بهتر و قشنگتر که اون شخص مامانم باشه وقتی حاضر نیست غذا بخوره و من با چند تا حرف راضیش میکنم بخوره و یجورهایی به حرفم ایمان داره حس جالبیه 8
Tamana73 28835 ارسال شده در 8 دی، 2016 خونه تکونی... پیدا کردن چیزایی که مدتهاست گمشون کردی دفتر املاء کلاس اولم:hapydancsmil: 9
sarevan 9753 ارسال شده در 10 دی، 2016 پا بذارم رو ترسم و بعد برام عادی بشه... این عادی شدنه...( : غذا بذاریم و هی چک کنیم که خوردن ...یا نه...یاکریم های خونه... گلدون م و آب دادنش... روزهای غریب پاییز... 8
sarevan 9753 ارسال شده در 16 دی، 2016 عطسه ی موقع سرماخوردگی وقتی بینی خیلی میخاره ... ( : دیدن ِ مامان وقتی کل ِ وجودش رو شوق ِ یک موضوعی دربر گرفته... ( : کانالم marboob@ 6
Tamana73 28835 ارسال شده در 16 دی، 2016 کنار شومینه و هزار فکر.... تهش این شکلی به هیچ نتیجه ایی نمیرسم خب 7
helma.b 3345 ارسال شده در 17 دی، 2016 لذت درست کردنه یه غذای خوشمزه ....:pot: وقتی همه ازت تعریف میکنند ... 6
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 18 دی، 2016 برگشت دوباره به انجمن بعد یه مدت طولانی و دیدن دوستای قدیمی 11
ارسال های توصیه شده