رفتن به مطلب

چادر زوری؟؟؟!!!!!!!!!


ارسال های توصیه شده

نميدونم من پي دي افشو دارم :whistle:

 

 

اه من خیلی سالها پیش از توی کتابش خوندم و نوشتمش فقط چندجاشو سانسور کردم بعدش دیگه گیرم نیومد کتابه صاحبش گمش کرده بود.........

بعضی از شعرهاش واقعا دردو میگه.............

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 175
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

سلام به همه دوستان.

بعد از تولید چادر ملی برای اینکه از ورشکستگیه تولید کننده جلوگیری بشه اومدن رو مخ خانواده های سنتی راه رفتن و بحث کردن از حجاب و نوع پوشش و هزار تا مورد دیگه.

 

البته آنطور که از شواهد و قراین پیداست مسئله تنها به اینجا ختم نمیشه و قرار بلایی نیز به سر ما پسرها و مردها در بیارن.

 

اگر در آینده نزدیک شنیدید که چندتا زن به یه مرد تجاوز کردن و بعد نیز گناه را به گردن بی حجابی مرد انداختن هیچ نگران نشوید و تعجب نکنید.

 

برای اینکه ممکن در آیندهی نزدیک لباسی مثل روپوش همان مانتوی زنانه برای مردها تولید کردند و پوشیدنش رو برای همه اجباری کردن اونهم به بهانه تحریک آمیز بودن اندام مرد برای زنان جامعه.:ws3:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
برای اینکه ممکن در آیندهی نزدیک لباسی مثل روپوش همان مانتوی زنانه برای مردها تولید کردند و پوشیدنش رو برای همه اجباری کردن اونهم به بهانه تحریک آمیز بودن اندام مرد برای زنان جامعه.:ws3:

عبا که هست اونم چادر محسوب میشه برای آقایان

البته پوشیدنش سعادت می خواد که هر کسی نداره:w16:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد و یکی از این آیات ، آیه 59 سوره احزاب است که برخی مفسران از آن ، معنای پوشش در چادر را برداشت کرده اند.

 

 

 

 

یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و النساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما

ای پیامبر ، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند ، و خداوند بخشنده مهربان است

بعضی از مفسران ، جلباب را پوششی فراگیر معنا کرده اند که از بالای سر تا پایین را می پوشاند و چیزی در حد و اندازه چادر است

در سوره نور آیه 31 نیز مفسلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است

بر این اساس می توان گفت : قرآن از چادر یا چیزی مانند آنکه تمام بدن را بپوشاند سخن گفته است

علاوه بر مستندات شرع ، عقل نیز بر برتر بودن چادر حکم می کند چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ می ماند

به همین خاطر فقها به برتر بودن چادر برای حفظ حجاب حکم کرده اند ، نه اینکه حجاب منحصر در چادر باشد

 

پوشش کامل با مانتو و روسری نیز می تواند مورد استفاده قرار بگیرد ، ولی حجاب برتر نیست ، زیرا هر چند با مانتو و روسری پوشش صورت می گیرد ، ولی باز حجم بدن مشخص است . با مقایسه با چادر ، قطعا چادر برتری دارد

 

اتفاقا سال سوم دبیرستان تو کلاس مام یه دختری بود باچادر همه جا می رفت یه بار دبیر فیزیک مون صداش کرد پای تخته که مسئله حل کنه

یه دستش کتاب بود یه دستش گچ

از طرف دیگه هم چادرش هی لیز میخورد از سرش و اونم با نجابت تموم و از روی عفت ذاتی فوری میکشید رو سرش:ws37:

 

دبیرمون که اقا بود حسابی کفری شد اما نمی تونست چیزی بگه:shame:

 

یه بار ازش پرسیدیم چرا تو همش چادر سرت می کنی همین حرف شما رو زد و گفت اخه بدون چادر سرشونه هام معلوم میشه:w58::w58:

 

خلاصه خیلی عفیف بود اما نمیدونم چرا دو ماه بعدش تو فصل بهار و گل و بلبل و مستی با چن تا پسر از خودش عفیف تر با یه وضع خیلی افتضاح تو یه خونه ...... گرفتنش :icon_pf (34):

  • Like 12
لینک به دیدگاه
چند نوع چادر داریم مگه؟؟

 

چادر خالی داریم و چادر با پسوند ملی:ws3:

 

چادر خالی درز وسط داره که ممکنه نگاه های آلوده از لای اون سکاف داخل چادر رو مشاهده کنه ولی چادر ملی اومدم با یک حرکت انقلابی او درز رو بستن و امکان به گناه افتادن مرد رو به صفر رسونده:w16:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

یادت تاپیک مهرشاد افتادم طرح یه چادر داده بود باکلی سنسور و چشم مادون قرمز و با بدنه از جنس پولاد و پنکه داخل چادر جهت تهویه و خنک نگه داشتن بانوان بسیار عفیف و کلی چیز میز دیگه

اهان یادم اومد

مجهز به اژیر هشداردهنده نامحرم

  • Like 8
لینک به دیدگاه
یادت تاپیک مهرشاد افتادم طرح یه چادر داده بود باکلی سنسور و چشم مادون قرمز و با بدنه از جنس پولاد و پنکه داخل چادر جهت تهویه و خنک نگه داشتن بانوان بسیار عفیف و کلی چیز میز دیگه

اهان یادم اومد

مجهز به اژیر هشداردهنده نامحرم

اره یادش بخیر

اسمش بود گونی ملی!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شعر چادر از ایرج میرزا شاعر گرانقدر

 

بیا گویم برایت داستانی

كه تا تأثیر چادر را بدانی

 

در ایامی كه صاف و ساده بودم

دم كریاسِ در استاده بودم

 

زنی بگذشت از آنجا با خش و فش

مرا عرق النسا آمد به جنبش

 

ز زیر پیچه دیدم غبغبش را

كمی از چانه قدری از لبش را

 

چنان كز گوشه ابر سیه فام

كند یك قطعه از مّه عرض اندام

 

شدم نزد وی و كردم سلامی

كه دارم با تو از جایی پیامی

 

پری رو زین سخن قدری دو دل زیست

كه پیغام آور و پیغامده كیست

 

بدو گفتم كه اندر شارع عام

مناسب نیست شرح و بسط پیغام

 

تو دانی هر مقالی را مقامیست

برای هر پیامی احترامیست

 

قدم بگذار در دالان خانه

به رقص آر از شعف بنیان خانه

 

پریوش رفت تا گوید چه و چون

منش بستم زبان با مكر و افسون

 

سماجت كردم و اصرار كردم

بفرمایید را تكرار كردم

 

به دستاویز آن پیغام واهی

به دالان بردمش خواهی نخواهی

 

چو در دالان هم آمد شد فزون بود

اتاق جنب دالان بردمش زود

 

نشست آنجا به صد ناز و چم و خم

گرفته روی خود را سخت و محكم

 

شگفت افسانه ای آغاز كردم

در صحبت به رویش باز كردم

 

گهی از زن سخن كردم، گه از مرد

گهی كان زن به مرد خود چهها كرد

 

سخن را گه ز خسرو دادم آیین

گهی از بیوفاییهای شیرین

 

گه از آلمان بر او خواندم، گه از روم

ولی مطلب از اول بود معلوم

 

مرا دل در هوای جستن كام

پریرو در خیال شرح پیغام

 

به نرمی گفتمش كای یار دمساز

بیا این پیچه را از رخ برانداز

 

چرا باید تو رخ از من بپوشی

مگر من گربه می باشم تو موشی؟

 

من و تو هر دو انسانیم آخر

به خلقت هر دو یكسانیم آخر

 

بگو، بشنو، ببین، برخیز، بنشین

تو هم مثل منی ای جان شیرین

 

ترا كان روی زیبا آفریدند

برای دیدهی ما آفریدند

 

به باغ جان ریاحینند نسوان

به جای ورد و نسرینند نسوان

 

چه كم گردد ز لطف عارض گل

كه بر وی بنگرد بیچاره بلبل

 

كجا شیرینی از شكر شود دور

پرد گر دور او صد بار زنبور

 

چه بیش و كم شود از پرتو شمع

كه بر یك شخص تابد یا به یك جمع

 

اگر پروانهای بر گل نشیند

گل از پروانه آسیبی نبیند

 

پریرو زین سخن بی حد برآشفت

زجا برجست و با تندی به من گفت

 

كه من صورت به نامحرم كنم باز؟

برو این حرف ها را دور انداز

 

چه لوطی ها در این شهرند، واه واه

خدایا دور كن، الله الله

 

به من گوید كه چادر واكن از سر

چه پرروییست این، الله اكبر

 

جهنم شو مگر من .... باشم

كه پیش غیر بی روبنده باشم

 

از ین بازی همین بود آرزویت

كه روی من ببینی؟ تف به رویت

 

الهی من نبینم خیر شوهر

اگر رو واكنم بر غیر شوهر

 

برو گم شو عجب بیچشم و رویی

چه رو داری كه با من همچو گویی

 

برادر شوهر من آرزو داشت

كه رویم را ببیند، شوم نگذاشت

 

من از زنهای تهرانی نباشم

از آنهایی كه میدانی نباشم

 

برو این دام بر مرغ دگر نه

نصیحت را به مادر خواهرت ده

 

چو عنقا را بلند است آشیانه

قناعت كن به تخم مرغ خانه

 

كنی گر قطعه قطعه بندم از بند

نیفتد روی من بیرون ز روبند

 

چرا یك ذره در چشمت حیا نیست؟

به سختی مثل رویت سنگ پا نیست؟

 

چه میگویی مگر دیوانه هستی؟

گمان دارم عرق خوردی و مستی

 

عجب گیر خری افتادم امروز

به چنگ الپری افتادم امروز

 

عجب برگشته اوضاع زمانه

نمانده از مسلمانی نشانه

 

نمیدانی نظر بازی گناهست

ز ما تا قبر چار انگشت راه است؟

 

تو میگویی قیامت هم شلوغ است؟

تمام حرف ملاها دروغ است؟

 

تمام مجتهدها حرف مفتند؟

همه بیغیرت و گردن كلفتند؟

 

برو یك روز بنشین پای منبر

مسائل بشنو از ملای منبر

 

شب اول كه ماتحتت درآید

سر قبرت نكیر و منكر آید

 

چنان كوبد به مغزت توی مرقد

كه میرینی به سنگ روی مرقد

 

غرض، آنقدر گفت از دین و ایمان

كه از گُه خوردنم گشتم پشیمان

 

چو این دیدم لب از گفتار بستم

نشاندم باز و پهلویش نشستم

 

گشودم لب به عرض بیگناهی

نمودم از خطاها عذر خواهی

 

مكرر گفتمش با مد و تشدید

كه گه خوردم، غلط كردم، ببخشید

 

دو ظرف آجیل آوردم ز تالار

خوراندم یك دو بادامش به اصرار

 

دوباره آهنش را نرم كردم

سرش را رفته رفته گرم كردم

 

دگر اسم حجاب اصلاَ نبردم

ولی آهسته بازویش فشردم

 

یقینم بود كز رفتارم اینبار

بغرد همچو شیر ماده در غار

 

جهد بر روی و منكوبم نماید

به زیر خویش ........... نماید

 

گیرد سخت و پیچد ....... را

لب بام آورد همسایهام را

 

سر و كارم دگر با لنگه كفش است

تنم از لنگه كفش اینك بنفش است

 

ولی دیدم به عكس آن ماه رخسار

تحاشی میكند، اما نه بسیار

 

تغییر میكند اما به گرمی

تشدد میكند لیكن به نرمی

 

از آن جوش و تغییرها كه دیدم

به «عاقل باش» و «آدم شو» رسیدم

 

شد آن دشنامهای سخت و سنگین

مبدل بر « جوان آرام بنشین»

 

چو دیدم خیر، بند لیفه سست است

به دل گفتم كه كار ما درست است

 

گشادم دست بر آن یار زیبا

چو ملا بر پلو مومن به حلوا

 

چو گل افكندمش بر روی قالی

دویدم زی اسافل از اعالی

 

چنان از حول گشتم دستپاچه

كه دستم رفت از پاجین به پاچه

 

ازو جفتك زدن از من تپیدن

ازو پُر گفتن از من كم شنیدن

 

دو دست او همه بر پیچه اش بود

دو دست بنده در ماهیچه اش بود

 

بدو گفتم تو صورت را نكو گیر

كه من صورت دهم كار خود از زیر

 

به زحمت جوف لنگش جا نمودم

در رحمت بروی خود گشودم

 

.

 

.

 

.

 

 

.

 

 

حجاب زن كه نادان شد چنین است

زن مستوره ی محجوبه این است

 

.

 

بلی شرم و حیا در چشم باشد

چو بستی چشم باقی پشم باشد

 

اگر زن را بیاموزند ناموس

زند بیپرده بر بام فلك كوس

 

به مستوری اگر بیپرده باشد

همان بهتر كه خود بیپرده باشد

 

برون آیند و با مردان بجوشند

به تهذیب خصال خود بكوشند

 

چو زن تعلیم دید و دانش آموخت

رواق جان به نور بینش افروخت

 

به هیچ افسون ز عصمت برنگردد

به دریا گر بیفتد تر نگردد

 

چو خور بر عالمی پرتو فشاند

ولی خود از تعرض دور ماند

 

زن رفته « كولژ» دیده « فاكولته»

اگر آید به پیش تو « دكولته »

 

چو در وی عفت و آزرم بینی

تو هم در وی به چشم شرم بینی

 

تمنای غلط از وی محال است

خیال بد در او كردن خیال است

 

برو ای مرد فكر زندگی كن

نِه ای خر، ترك این خربندگی كن

 

برون كن از سر نحست خرافات

بجنب از جا، فی التأخیر آفات

 

گرفتم من كه این دنیا بهشت است

بهشتی حور در لفافه زشت است

 

اگر زن نیست عشق اندر میان نیست

جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست

 

به قربانت مگر سیری؟ پیازی؟

كه توی بقچه و چادر نمازی؟

 

تو مرآت جمال ذوالجلالی

چرا مانند شلغم در جوالی؟

 

سر و ته بسته چون در كوچه آیی

تو خانم جان نه، بادمجان مایی

 

بدان خوبی در این چادر كریهی

به هر چیزی بجز انسان شبیهی

 

كجا فرمود پیغمبر به قرآن

كه باید زن شود غول بیابان

 

كدامست آن حدیث و آن خبر كو

كه باید زن كند خود را چو لولو

 

تو باید زینت از مردان بپوشی

نه بر مردان كنی زینت فروشی

 

چنین كز پای تا سر در حریری

زنی آتش به جان، آتش نگیری

 

به پا پوتین و در سر چادر فاق

نمایی طاقت بیطاقتان تاق

 

بیندازی گل و گلزار بیرون

ز كیف و دستكش دل ها كنی خون

 

شود محشر كه خانم رو گرفته

تعالی الله از آن رو كو گرفته

 

پیمبر آنچه فرمودست آن كن

نه زینت فاش و نه صورت نهان كن

 

حجاب دست و صورت خود یقین است

كه ضد نص قرآن مبین است

 

به عصمت نیست مربوط این طریقه

چه ربطی گوز دارد با شقیقه

 

مگر نه در دهات و بین ایلات

همه روباز باشند این جمیلات

 

چرا بی عصمتی در كارشان نیست؟

رواج عشوه در بازارشان نیست؟

 

زنان در شهرها چادر نشینند

ولی چادر نشینان غیر اینند

 

در اقطار دگر زن یار مرد است

در این محنت سرا سربار مرد است

 

به هر جا زن بود هم پیشه با مرد

در اینجا مرد باید جان كند فرد

 

تو ای با مشك و گل همسنگ و همرنگ

نمیگردد در این چادر دلت تنگ؟

 

نه آخر غنچه در سیر تكامل

شود از پرده بیرون تا شود گل

 

تو هم دستی بزن این پرده بردار

كمال خود به عالم كن نمودار

 

تو هم این پرده از رخ دور میكن

در و دیوار را پر نور می كن

 

فدای آن سر و آن ..... باز

كه هم عصمت درو جمعست هم ناز

  • Like 11
لینک به دیدگاه

من انقدر از این چادر بدم میاد . :w74:

سر نکنیااا ، اولا خیلی چیز دست و پا گیریه ، بعدش تو خیابونم بهت گل میدن ، خونت حلال میشه به وسیله بقیه.

 

برای اینکه نپوشی هم ، کمی صجبت جواب میده و این صحبت باید با کسی باشه که به نسبت از قدرت بیشتری تو خونتون برخورداره . یعنی مخ اونی رو بزن که بگه نه کلا قضیه منتفیه .( مثلا باباس محترم )

خودتو درگیر خرده پاها نکن .:ws3:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
باز داداشای من کاری ندارن تازه داداش کوچیکم از چادر بدشم میاد، ولی مامانمو داشتم می پختم ولی این رفقای ناباب مخشو زدن که چرا مهناز چادر نمی پوشه. حالا مامان منم گیر داده عین .... پاچه می گیره.

خدا لعنت کنه اونو یکی نیست بگه جمع کن:thumbsdownsmiley: بابا بتوچه این فضولیا.:w74:

این جماعت فقط به عقاید گندیده خودشون چسبیدن .من دفعه قبل رفته بودم خونشون باهاش دعوا کردم:ubhuekdv133q83a7yy7

از نقاط ضعفشون وارد شو اگه دیدی خیلی گیر میدن توام نقطه ضعفاشونو به رخشون بکش من چند باز از این راه استفاده کردم جواب داده البته نه برای حجاب برای چیزای دیگه اما این راه کلا در هر مسئله ای جواب میده:ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
شعر چادر از ایرج میرزا شاعر گرانقدر

 

بیا گویم برایت داستانی

كه تا تأثیر چادر را بدانی

 

در ایامی كه صاف و ساده بودم

دم كریاسِ در استاده بودم

 

زنی بگذشت از آنجا با خش و فش

مرا عرق النسا آمد به جنبش

 

ز زیر پیچه دیدم غبغبش را

كمی از چانه قدری از لبش را

 

چنان كز گوشه ابر سیه فام

كند یك قطعه از مّه عرض اندام

 

شدم نزد وی و كردم سلامی

كه دارم با تو از جایی پیامی

 

پری رو زین سخن قدری دو دل زیست

كه پیغام آور و پیغامده كیست

 

بدو گفتم كه اندر شارع عام

مناسب نیست شرح و بسط پیغام

 

تو دانی هر مقالی را مقامیست

برای هر پیامی احترامیست

 

قدم بگذار در دالان خانه

به رقص آر از شعف بنیان خانه

 

پریوش رفت تا گوید چه و چون

منش بستم زبان با مكر و افسون

 

سماجت كردم و اصرار كردم

بفرمایید را تكرار كردم

 

به دستاویز آن پیغام واهی

به دالان بردمش خواهی نخواهی

 

چو در دالان هم آمد شد فزون بود

اتاق جنب دالان بردمش زود

 

نشست آنجا به صد ناز و چم و خم

گرفته روی خود را سخت و محكم

 

شگفت افسانه ای آغاز كردم

در صحبت به رویش باز كردم

 

گهی از زن سخن كردم، گه از مرد

گهی كان زن به مرد خود چهها كرد

 

سخن را گه ز خسرو دادم آیین

گهی از بیوفاییهای شیرین

 

گه از آلمان بر او خواندم، گه از روم

ولی مطلب از اول بود معلوم

 

مرا دل در هوای جستن كام

پریرو در خیال شرح پیغام

 

به نرمی گفتمش كای یار دمساز

بیا این پیچه را از رخ برانداز

 

چرا باید تو رخ از من بپوشی

مگر من گربه می باشم تو موشی؟

 

من و تو هر دو انسانیم آخر

به خلقت هر دو یكسانیم آخر

 

بگو، بشنو، ببین، برخیز، بنشین

تو هم مثل منی ای جان شیرین

 

ترا كان روی زیبا آفریدند

برای دیدهی ما آفریدند

 

به باغ جان ریاحینند نسوان

به جای ورد و نسرینند نسوان

 

چه كم گردد ز لطف عارض گل

كه بر وی بنگرد بیچاره بلبل

 

كجا شیرینی از شكر شود دور

پرد گر دور او صد بار زنبور

 

چه بیش و كم شود از پرتو شمع

كه بر یك شخص تابد یا به یك جمع

 

اگر پروانهای بر گل نشیند

گل از پروانه آسیبی نبیند

 

پریرو زین سخن بی حد برآشفت

زجا برجست و با تندی به من گفت

 

كه من صورت به نامحرم كنم باز؟

برو این حرف ها را دور انداز

 

چه لوطی ها در این شهرند، واه واه

خدایا دور كن، الله الله

 

به من گوید كه چادر واكن از سر

چه پرروییست این، الله اكبر

 

جهنم شو مگر من .... باشم

كه پیش غیر بی روبنده باشم

 

از ین بازی همین بود آرزویت

كه روی من ببینی؟ تف به رویت

 

الهی من نبینم خیر شوهر

اگر رو واكنم بر غیر شوهر

 

برو گم شو عجب بیچشم و رویی

چه رو داری كه با من همچو گویی

 

برادر شوهر من آرزو داشت

كه رویم را ببیند، شوم نگذاشت

 

من از زنهای تهرانی نباشم

از آنهایی كه میدانی نباشم

 

برو این دام بر مرغ دگر نه

نصیحت را به مادر خواهرت ده

 

چو عنقا را بلند است آشیانه

قناعت كن به تخم مرغ خانه

 

كنی گر قطعه قطعه بندم از بند

نیفتد روی من بیرون ز روبند

 

چرا یك ذره در چشمت حیا نیست؟

به سختی مثل رویت سنگ پا نیست؟

 

چه میگویی مگر دیوانه هستی؟

گمان دارم عرق خوردی و مستی

 

عجب گیر خری افتادم امروز

به چنگ الپری افتادم امروز

 

عجب برگشته اوضاع زمانه

نمانده از مسلمانی نشانه

 

نمیدانی نظر بازی گناهست

ز ما تا قبر چار انگشت راه است؟

 

تو میگویی قیامت هم شلوغ است؟

تمام حرف ملاها دروغ است؟

 

تمام مجتهدها حرف مفتند؟

همه بیغیرت و گردن كلفتند؟

 

برو یك روز بنشین پای منبر

مسائل بشنو از ملای منبر

 

شب اول كه ماتحتت درآید

سر قبرت نكیر و منكر آید

 

چنان كوبد به مغزت توی مرقد

كه میرینی به سنگ روی مرقد

 

غرض، آنقدر گفت از دین و ایمان

كه از گُه خوردنم گشتم پشیمان

 

چو این دیدم لب از گفتار بستم

نشاندم باز و پهلویش نشستم

 

گشودم لب به عرض بیگناهی

نمودم از خطاها عذر خواهی

 

مكرر گفتمش با مد و تشدید

كه گه خوردم، غلط كردم، ببخشید

 

دو ظرف آجیل آوردم ز تالار

خوراندم یك دو بادامش به اصرار

 

دوباره آهنش را نرم كردم

سرش را رفته رفته گرم كردم

 

دگر اسم حجاب اصلاَ نبردم

ولی آهسته بازویش فشردم

 

یقینم بود كز رفتارم اینبار

بغرد همچو شیر ماده در غار

 

جهد بر روی و منكوبم نماید

به زیر خویش ........... نماید

 

گیرد سخت و پیچد ....... را

لب بام آورد همسایهام را

 

سر و كارم دگر با لنگه كفش است

تنم از لنگه كفش اینك بنفش است

 

ولی دیدم به عكس آن ماه رخسار

تحاشی میكند، اما نه بسیار

 

تغییر میكند اما به گرمی

تشدد میكند لیكن به نرمی

 

از آن جوش و تغییرها كه دیدم

به «عاقل باش» و «آدم شو» رسیدم

 

شد آن دشنامهای سخت و سنگین

مبدل بر « جوان آرام بنشین»

 

چو دیدم خیر، بند لیفه سست است

به دل گفتم كه كار ما درست است

 

گشادم دست بر آن یار زیبا

چو ملا بر پلو مومن به حلوا

 

چو گل افكندمش بر روی قالی

دویدم زی اسافل از اعالی

 

چنان از حول گشتم دستپاچه

كه دستم رفت از پاجین به پاچه

 

ازو جفتك زدن از من تپیدن

ازو پُر گفتن از من كم شنیدن

 

دو دست او همه بر پیچه اش بود

دو دست بنده در ماهیچه اش بود

 

بدو گفتم تو صورت را نكو گیر

كه من صورت دهم كار خود از زیر

 

به زحمت جوف لنگش جا نمودم

در رحمت بروی خود گشودم

 

.

 

.

 

.

 

 

.

 

 

حجاب زن كه نادان شد چنین است

زن مستوره ی محجوبه این است

 

.

 

بلی شرم و حیا در چشم باشد

چو بستی چشم باقی پشم باشد

 

اگر زن را بیاموزند ناموس

زند بیپرده بر بام فلك كوس

 

به مستوری اگر بیپرده باشد

همان بهتر كه خود بیپرده باشد

 

برون آیند و با مردان بجوشند

به تهذیب خصال خود بكوشند

 

چو زن تعلیم دید و دانش آموخت

رواق جان به نور بینش افروخت

 

به هیچ افسون ز عصمت برنگردد

به دریا گر بیفتد تر نگردد

 

چو خور بر عالمی پرتو فشاند

ولی خود از تعرض دور ماند

 

زن رفته « كولژ» دیده « فاكولته»

اگر آید به پیش تو « دكولته »

 

چو در وی عفت و آزرم بینی

تو هم در وی به چشم شرم بینی

 

تمنای غلط از وی محال است

خیال بد در او كردن خیال است

 

برو ای مرد فكر زندگی كن

نِه ای خر، ترك این خربندگی كن

 

برون كن از سر نحست خرافات

بجنب از جا، فی التأخیر آفات

 

گرفتم من كه این دنیا بهشت است

بهشتی حور در لفافه زشت است

 

اگر زن نیست عشق اندر میان نیست

جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست

 

به قربانت مگر سیری؟ پیازی؟

كه توی بقچه و چادر نمازی؟

 

تو مرآت جمال ذوالجلالی

چرا مانند شلغم در جوالی؟

 

سر و ته بسته چون در كوچه آیی

تو خانم جان نه، بادمجان مایی

 

بدان خوبی در این چادر كریهی

به هر چیزی بجز انسان شبیهی

 

كجا فرمود پیغمبر به قرآن

كه باید زن شود غول بیابان

 

كدامست آن حدیث و آن خبر كو

كه باید زن كند خود را چو لولو

 

تو باید زینت از مردان بپوشی

نه بر مردان كنی زینت فروشی

 

چنین كز پای تا سر در حریری

زنی آتش به جان، آتش نگیری

 

به پا پوتین و در سر چادر فاق

نمایی طاقت بیطاقتان تاق

 

بیندازی گل و گلزار بیرون

ز كیف و دستكش دل ها كنی خون

 

شود محشر كه خانم رو گرفته

تعالی الله از آن رو كو گرفته

 

پیمبر آنچه فرمودست آن كن

نه زینت فاش و نه صورت نهان كن

 

حجاب دست و صورت خود یقین است

كه ضد نص قرآن مبین است

 

به عصمت نیست مربوط این طریقه

چه ربطی گوز دارد با شقیقه

 

مگر نه در دهات و بین ایلات

همه روباز باشند این جمیلات

 

چرا بی عصمتی در كارشان نیست؟

رواج عشوه در بازارشان نیست؟

 

زنان در شهرها چادر نشینند

ولی چادر نشینان غیر اینند

 

در اقطار دگر زن یار مرد است

در این محنت سرا سربار مرد است

 

به هر جا زن بود هم پیشه با مرد

در اینجا مرد باید جان كند فرد

 

تو ای با مشك و گل همسنگ و همرنگ

نمیگردد در این چادر دلت تنگ؟

 

نه آخر غنچه در سیر تكامل

شود از پرده بیرون تا شود گل

 

تو هم دستی بزن این پرده بردار

كمال خود به عالم كن نمودار

 

تو هم این پرده از رخ دور میكن

در و دیوار را پر نور می كن

 

فدای آن سر و آن ..... باز

كه هم عصمت درو جمعست هم ناز

 

 

 

بسیار عالی

احسنت

great

 

بابا کل حرف مام همین بود دیگه :Ghelyon:

 

زمونی که سرکار می رفتم یه دختر خانوم چادری خیلی چادری بود که با سه تا از..... و خود رئیس رابطه بسیار گرم و تنگاتنگی داشت :w58:

ایشون هم کلی حجاب داشتن

 

اون موقع یادمه برای این خانوم یه شعر ترکی ساخته بودن به این مضمون

 

بیزیم خانوم بیزدن قاچار

اوزون اورتووووووووب

*********آچار

 

یعنی خانوم ازما فرار میکنه

روشو میگیره

****شو وا میکنه

 

حکایت این شعراقامیرزا خان شد پس:JC_thinking:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
برای اینکه در جامعه اسلامی مزین بر ارزش های اسلام عزیز، اساس مرد است.

 

الله تبارک و تعالی از 124000 پیامبر مورد باور پیروانش،حتی یک پیامبر زن هم مبعوث نفرموده است.

 

 

یعنی طبق آیه شریفه قرآن کریم: (سوره نساء آیه 34)

 

 

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ

 

 

مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مى‏كنند پس زنان درستكار فرمانبردارند .

 

 

 

مردان حق دارند،پوشش و احکام شرعی مربوط به زنان را وضع کنند و چون آستانه تحریک مومنین پایین است،جز پوشش چادر و روبنده و... چیزی نمیتواند مومنین واقعی را از گناه باز دارد.

 

 

پس خانمی که سعادت دنیا و کنیزی علمای بزرگ دین را در آخرت میخواهد باید چادر بر سر کند.

 

همینی که هست،اعتراض داری، ون گشت ارشاد آماده سر خیابان ایستاده.....

 

در کنیزی علمای صدر اسلام که باید آرزویت باشد که خاک در خانه آنها را هم بدهند جارو کنی. :zadan:

 

ملت تو این دنیا سینه خیز تا ضریحشون میروند،در آخرت کنیز و غلامشان نشوند !!!!

 

ببینید،الان عمر کلاغ از همه پرنده ها بیشتر است.

 

چرا چون خودش را بر سایرین عرضه نمیکند و توسط هیچکس هم شکار نمیشود.

 

اما قناری و کبوتر و.... که برای همه دلبری میکنند،مدام در قفس هستند و حبس میشوند. :sigh:

 

 

کلاغ باشید،امنیت جاودانه داشته باشید. :w16:

 

يعني كسي كه چادر سر كنه كلاغه؟

چادري بودن يعني نفهميدن و احمق بودن؟؟

واسه كنيزي علما چادر سر مي كنن؟؟؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه
يعني كسي كه چادر سر كنه كلاغه؟

چادري بودن يعني نفهميدن و احمق بودن؟؟

واسه كنيزي علما چادر سر مي كنن؟؟؟

 

قبل از اینکه جوابت را بدم،شما دلایل اینکه خودت چادر را انتخاب کردی بگو،تا بهت بگم بر چه اساسی این حرف را زده ام.....

 

منظورم این بود سیاهپوش شدن با چادر ، آدم را شبیه کلاغ میکند،نه اینکه کلاغ میشه و قار قار میکنه.

 

همانطور که به کسی که زیاد غذا میخوره،میگن مثل خرس شدی.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
قبل از اینکه جوابت را بدم،شما دلایل اینکه خودت چادر را انتخاب کردی بگو،تا بهت بگم بر چه اساسی این حرف را زده ام.....

 

منظورم این بود سیاهپوش شدن با چادر ، آدم را شبیه کلاغ میکند،نه اینکه کلاغ میشه و قار قار میکنه.

 

همانطور که به کسی که زیاد غذا میخوره،میگن مثل خرس شدی.

خود چادر آدمو شبيه كلاغ نمي كنه!

اگه زيرش مشكي بپوشي آره...ولي اونايي كه من ميشناسم همشون زير چادر رنگي ميپوشن...حتي تو سن بالا!

 

من خودم تا دبيرستان چادري نبودم...حتي تو دوران راهنمايي ميشه گفت كاملا بي حجاب بودم

ولي خب كم كم به اين نتيجه رسيدم كه حجاب لازمه...محافظت مي كنه از آدم

با چادر ديگه همه بهت گير نميدن...مجبور نيستي همه رو تحمل كني

فقط با اونايي كه خودت دلت ميخواد صميمي ميشي...يه جورايي حد و حدود خودتو مشخص مي كنه

من صرفا واسه پوشوندن اعضاي بدنم چادر سر نمي كنم...همونجور كه خودتم ديدي چادرم خيلي سفت و سخت نيست!

البته جلوي اونايي كه باهاشون صميمي نيستم يا از رفتاراشون خوشم نمياد و حس مي كنم رفتار و روابطشون عادي نيست سنگين برخورد مي كنم!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خود چادر آدمو شبيه كلاغ نمي كنه!

اگه زيرش مشكي بپوشي آره...ولي اونايي كه من ميشناسم همشون زير چادر رنگي ميپوشن...حتي تو سن بالا!

ببینید،من چند روز پیش یک بچه 7 ساله دیدم خودش و مادرش از این چادر اسلامی ها تن کرده بودند.

از پشت که مادر و بچه راه میرفتند،دقیقا عین پنگوئن بچه پنگوئن بودند،خوب این کجاش قشنگه !!!

 

 

ولي خب كم كم به اين نتيجه رسيدم كه حجاب لازمه...محافظت مي كنه از آدم

با چادر ديگه همه بهت گير نميدن...مجبور نيستي همه رو تحمل كني

فقط با اونايي كه خودت دلت ميخواد صميمي ميشي...يه جورايي حد و حدود خودتو مشخص مي كنه

من صرفا واسه پوشوندن اعضاي بدنم چادر سر نمي كنم...همونجور كه خودتم ديدي چادرم خيلي سفت و سخت نيست!

البته جلوي اونايي كه باهاشون صميمي نيستم يا از رفتاراشون خوشم نمياد و حس مي كنم رفتار و روابطشون عادي نيست سنگين برخورد مي كنم!

 

از نظر من هم حجاب لازمه،اما هر چیزی باید حد و حدودی داشته باشه.

 

کسی بگه من میخوام برم تو گونی و فقط دو تا چشمام معلوم باشه،چون دوست دارم.

 

از طرفی کسی بگه من میخوام لخت مادر زاد بیام بیرون.

 

هر دو نوع این پوشش ها، پوشش زیادی و پوشش کم،سبب آسیب جامعه میشه،هردو به نوعی تحجر را تقویت میکنند......

 

شما ناخودآگاه سبب میشی مرد حریص تر بشه و فکر کنه پشت چادر چه خبره !!!!

 

در حالیکه اگه تو کشور خارج با تی شرت و شلوار راه بری کسی نگاهت نمیکنه،اما اینجا مویت از چادر بزنه بیرون همه روت زوم میکنند.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...