SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 تازه [/url]برا من یه دهن هایده خوند حمید چه کیفیتی انگار خودش زنده شده بود داشت واسم میخوند ینی خفت میکنم حمیداااااااااااااااااااا من هایده دوست دارم :smiley (18): شیخ ماهی آخ نمدونین چه حالی میداد ...... میشد،ولی گفتم که من فکر همه جارو کرده بود،برای خودمو و حمید کدپلاس و شیخ و میلاد که چای خور بودیم یکی یه لیوان از فلاسک یا فلاکس خودم آخ چسبیداااااااااااا منو حمید میخواستیم بزنیم به آب بریم از ماشین چایی بیاریم که تو یهو معجزه کردی :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v 7
SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 تازه [/url]گفت آبلیمو هست اگر چایی مایی خوردین بگینخودشم که دوغ لازم بود نافرم :ws28: 4
SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 آقایون بگووووووووش خانوما به گوشششششش همه همه به هوووووووووووش زین پس بجای واژه حمید سی اف دی (همون حمید عدد داره سابق ) بگویین : حمید هایده 10
HaMiD.CFD 20379 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2011 ینی خفت میکنم حمیداااااااااااااااااااا من هایده دوست دارم :smiley (18): آخ نمدونین چه حالی میداد ...... آخ چسبیداااااااااااا منو حمید میخواستیم بزنیم به آب بریم از ماشین چایی بیاریم که تو یهو معجزه کردی :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v قابلتونو نداشتچاییش خیلی داغ مبود ولی قابل تحمل بود دیگه اون ماجرا فِندی(تلفظ شیخی)و روشن کردنش هم خاطره شد هامیخواستیم شمعها رو روشن کنیم یادته که شیخ؟ آقایون بگووووووووش خانوما به گوشششششش همه همه به هوووووووووووش زین پس بجای واژه حمید سی اف دی (همون حمید عدد داره سابق ) بگویین : حمید هایده خدا بگم چیکارت کنه کج فکر :ws28: 5
SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 خدایی چایی عالییییییی بود. انقده چسبید :aghosh: اون [/url]ماجرا فِندی(تلفظ شیخی)و روشن کردنش هم خاطره شد هامیخواستیم شمعها رو روشن کنیم یادته که شیخ؟ آخ آخ نگو نگو اووووووووف حالی داداااااااااا اصن نمیدونی که توی اون حالت چقده مچسبه :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v حالا من برات باید کلاس آموزشی بذارم برای روشن کردن فِندِی 6
HaMiD.CFD 20379 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2011 خدایی چایی عالییییییی بود. انقده چسبید :aghosh: آخ آخ نگو نگو اووووووووف حالی داداااااااااا اصن نمیدونی که توی اون حالت چقده مچسبه :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v حالا من برات باید کلاس آموزشی بذارم برای روشن کردن فِندِی نوش جان:aghosh: البته شمعه هم نوش جان به من میگه اینجوری نمیشه باید کام بگیری ازش،نامرد 6
اندیشه 2345 ارسال شده در 16 مهر، 2011 چقد سخت حرف میزنید وقتی میخوام نوشته هاتونو بخونم زبونم ب 7 مدل مختلف میچرخه 3
SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 حمید هایده همه چیو گفتی بجر تونل هارو:4chsmu1: میخواین از روابط منو شوهرم(عابدی) بگین خب بگین 6
SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 به [/url]من میگه اینجوری نمیشه باید کام بگیری ازش،نامرد گروه اغفال کننده نواندیشان 4
اندیشه 2345 ارسال شده در 16 مهر، 2011 خلاصه ای از سفر یک روزه اعجاب آنگیز تنگه واشی صبح ساعت 5 بیدار شدیم همراه با برادر روبیک و برادر کدل پلاس ( چه اسمائی عقل جن بهش نمیرسه خدا شفای عاجل بفرما :w410: اینو داداشا نخونن لطفا ) و عصر نزدیکای ساعت x رسیدیم منزل دوستانی دیدیم و آشنا شدیم و از این حرفا ...... 12
HaMiD.CFD 20379 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2011 حمید هایده همه چیو گفتی بجر تونل هارو:4chsmu1: ستی اونو نمیشه بگیم،سایت هیتلر میشهمخصوصا شیخ و محمد مهدی که کولاک کردن تو اون شرایط میخواین از روابط منو شوهرم(عابدی) بگین خب بگین :icon_pf (34): 5
SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 آقایون خانوما ...... چراغاااااااا پرده هاااااااااااا متین گیمر من عاشق این موهات شدماااااااااااا :aghosh:حیف که دور از آب نسشته بودی وگرنه نقشه های شومی برات داشتم این ستی زودتر نگفت گوشی میلاد دشتشه که و گرنه میلاد رو باید با گیره آویزون میکردیم وسط اتوبوس که خشک بشه تا تهران البته حمید هایده هم نزدیک بود. میگفت لباس نداره(هرچند خالی بسته بود) اما خب مهم نبود که فقط من حس نداشتم اون نیم مترو برم جلو بکشمش تو آب 9
HaMiD.CFD 20379 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2011 آقایون خانوما ......چراغاااااااا پرده هاااااااااااا متین گیمر من عاشق این موهات شدماااااااااااا :aghosh:حیف که دور از آب نسشته بودی وگرنه نقشه های شومی برات داشتم این ستی زودتر نگفت گوشی میلاد دشتشه که و گرنه میلاد رو باید با گیره آویزون میکردیم وسط اتوبوس که خشک بشه تا تهران البته حمید هایده هم نزدیک بود. میگفت لباس نداره(هرچند خالی بسته بود) اما خب مهم نبود که فقط من حس نداشتم اون نیم مترو برم جلو بکشمش تو آب اتفاقا من همش میترسیدم تو اون موقع روشن کردن شمعها بالاخره کار خودتو بکنی و بکشیمون تو آب آخرشم تیکه رو به من انداختیا تخم کفتر یادته شیخ؟ 5
Sepideh.mt 17530 ارسال شده در 16 مهر، 2011 ديگه باباي منو سرپرست نكنين ساعت 6 منو برد صادقيه تا 7 داشتيم غيبت ميكرديم كله سحر تا بقيه بيان حداقل 6:30 اون حميد فاصله داره كووووووو؟:3384s: 7
SH E I KH 18713 ارسال شده در 16 مهر، 2011 در شان من به دُرد کشی ظن بد مبر / کالوده گشت خرقه ولی پاک دامنم لوازم ضروری برای عبور از ایست بازرسی تنگه واشی آبلیمو به وفور دوغ اندکی ریش مصنوعی از نوع انبوه چراغااااااا خاموش اون یکی چراغا روشن پرده ها باز شود خانوما دیگه مقدم نیستن برن عقب که پسرا حالشو ببرن جلو تماس فیزیکی ممنوع حتی همجنسان چون طبق بررسیهای به عمل آمده در سفر 24هم کاشف به عمل اومد که فقط دو گروه جنسی نداریم اصن یکی نیست بگه چه کاریه خووووووو والا بزرگترین مزیتی که اتفاقات سفر برامون رقم زد این بود که آزادیمون مطلق شد. :vi7qxn1yjxc2bnqyf8v 10
setiya 12665 ارسال شده در 16 مهر، 2011 میخواین از روابط منو شوهرم(عابدی) بگین خب بگین ما تو اون تاریکی ندیدم چ اتفاقاتی بین شوما 2تا افتاد 6
Sepideh.mt 17530 ارسال شده در 16 مهر، 2011 تماس فیزیکی ممنوع حتی همجنسان از ديشبش N بار به من اينو تاكيد كرد كه كسيو نزنم:viannen_38: 6
ارسال های توصیه شده