شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ اگـه یه چیزایی رو تو زنـدگیتون نمی تونیـن پـــــــاک کنین ، حداقل خط خطیش کنــین .. 4 لینک به دیدگاه
afra68 174 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۱ این منم! که نفس های آخرم را میکش.... نه! میچشم! مزه مزه میکنم.... با نوک زبانم! این نفس های آخر چه قدر تلخ است... کمی به شوری میزند.... تهش می توانم ترشی اش را حس کنم اما... شیرین نیست! ...... .. . . همین! 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ بغض کنید گریه کنید درد بکشید گاهی در بغض و گریه و درد سیگار بکشید ولی با آدما درد دل نکنین ...! 8 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ از یه جایی به بعد دیگه نه دست و پا می زنیم نه بال بال نه دل دل می کنیم نه داد و بیداد نه گریه نه مشتمونو می کوبیم به دیوار نه سرمونو از یه جایی به بعد... فقط سکوت می کنیم. 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ آدمــــــــا گاهی اوقات گریه می کنن نه بخاطر اینکه ضعیفـــــــ هستند بلکه به این خاطر، که برای مدت طولانی قــــــــــوی بوده انـد ...! 11 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ راحَت بِگمْ نِوشتِه هاْی مَن مُخاطَب نَدارِه، مُخاطَب نوِشْته هایَم بِه سادِگی یْک لَبخَند رَهایَم کردْ.. 4 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ اتوبوسی آمده از تهران یکی از صندلی هایش خالی است قطاری می رود از تبریز یکی از کوپه هایش خالی است سینماهای شیراز پر از تماشاچی است ... ...که حتما ردیفی از آن خالی است انگار یک نفر هست که اصلا نیست انگار عده ای هستند که نمی آیند شاید،کسی در چشم من است که رفته از چشمم نمی دانم بیژن نجدی 11 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۱ خـــــــــــــــــــــــدایــــــــــا..... کـــاری کــنـــ اونـــاییـــ کهــــ تـــو زنــدگیمــونــــ نیستنــــ , تــوخـوابمونمــــ نبـاشنــــ !!! 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۱ عجب احساسی دارم امروز .... شبیه بچگیهام شدم ... دوست دارم از دور خیز بگیرم لنگون لنگون در حال خنده بپرم بغل مامانم .... بچگی کجایی ... دلم برات تنگ شده ... 4 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ وقتی که بچه بودم، خدایی همیشه مرا از شر تازیانه ها و داد و فریادهای انسانها رهایی میداد؛ و به همین جهت، بدون هراس، با گلهای وحشی صحرایی بازی میکردم، و نسیم آسمانی هم با من بازی میکرد. همچنان که تو قلب گیاهان را؛ وقتی که بازوان ظریفشان را به طرف تو میگشایند، از شادی و شعف لبریز میکنی، قلب مرا هم از شادی و شعف سرشار میسازی 1 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ افکارم به قلم نمیآید، حتا الان که به قلم میاندیشم، حتا الان که تمام وجودم، نگرانی برای آرامترین آرام است.خواب ِ لعنتی، در بین ِ تمام ِ خوابهای شیرینم، سراسر وجودم را نگرانی کردی! سربازی ِ لعنتی، و شهری بدتر از خود ِ خدمت، شهری همآغوش ِ مرگ!هیچ امکانی برای دسترسی به تو نمیدهد اینجا، شب و روز را با نگرانی سپری میکنم، میدانم خوبی و همهی اینها فقط یک خواب بود، همین و بس.فردا، شنبه، اولین روز ماه رمضان است، میدانم امروز نیز روزه هستی، خوشحالم الان از جای ِ من خبر نداری، روزی برایت تعریف خواهم کرد.نذر کردهام، حتا در این شرایط و در اینجا، به دنبال ِ تو میگردم. نگران ِ من نباش، فقط الان، به من آرامش بده ...گرم است، ولی نه به کرمی اشتیاق نت برای رسیدن. گاه بیسحر روزه را افطار میکنم، خبری نیست جز ماه و باد و خاک و ...این روزها را پایانیست، خوب میدانم، آنقدر شوق ِ رسیدن دارم، که هیچ چیز مانع نمیشود.آنقدر نزدیکم که فاصله را احساس نمیکنم، فکر میکنی دیوانهام، شاید !بگذریم، تو از خود بگو، تا من از رسیدن بشنوم، تا به پایان انتظار و آغاز ِ راه برسیم.بگو و این سکوت را بشکن . 6 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ همه هستی من ایه تاریکیست که تو را در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد من درین ایه تو را اه کشیدم اه من درین ایه تو را به درخت و اب و اتش پیوند زدم 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ دستمال خیس آرزوهایم رافشردم همین سه قطره چکید: با من بمان...! 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۱ شما جای من ! چگونه به کس دیگری فکر کنم وقتی تمام فکرم پیش کسی ست که به من فکر نمی کند ...! 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ شايد نشود به گذشته بازگشت و يک آغاز زيبا ساخت ولي ميشود هم اکنون آغاز کرد و يک پايان زيبا ساخت. 9 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ این روزهــــــــا میگذرد؛ اما «مــــن» از این روزهـــــــا نمیگــــذرم!! 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ ازم پرسید سیگارو ترک نکردی؟! گفتم نه کبریت رو ترک کردم سیگارو با سیگار روشن میکنم...! 5 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۱ برایت مکتوبی می نویسم می نویسم،می نویسم خط میزنم،خط میزنم سطرها سیاه حرفی برای خواندن نمانده ساعت گریه نرسیده هنوز زمان خط خوردن است می نویسم و آری می خواهم ، از تو می نویسم قلم و کاغذم نیست تو نیز نیستی در این دنیا از این که عاشقم هستی هیچ شک و شبهه ام نیست پرویز جبراییل 4 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۱ فقط می تونم بگم احساس گناه میکنم و لعنت به من، که این احساس، اشتباست و کماکان احساس گناه میکنم 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۱ خط خطی های دفتر را پاک کردی.. ولی هنوز خط خطی های دلت هویداست... پاکن خطی خطی های دل را می خواهی؟! از سر کوچه ی خیال من بِخَر....ارزانش کردم! 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده