رفتن به مطلب

نـامـه هـای خـط خطـی...!


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

آدمی وقتی زیاد راه برود ابتدا پایش شروع به گزگز کردن می کند و سپس تاول می زند.اگر هم مواظبت نکنی این تاول ها می ترکند و دردناک می شوند.می خواهم بگویم دل آدمی هم با این که قد و قواره ای ندارد همین است.وقتی خیلی احساست را برای یک نفر خرج کنی شروع می کند به سوزن سوزن شدن.همینجوری خرج کنی و به هیچ نتیجه ای نرسی تاول می زند کم‌کم.تاول های بزرگ. پا معلوم است و می توان مواظبش بود که تاول هایش نترکد اما کی می توان مواظب دل بود که تاول هایش نترکد؟هرچه هم خودت مواظب باشی طرفت که مواظب نیست.یکهو جمله ای می گوید که تاول که هیچ..کلن دلت می ترکد دود می شود می رود توی هوا.بعضی وقت‌ها اشک همان آبیست که زیر تاول های دلمان جمع شده است

  • Like 4
ارسال شده در

رنگ آرزوهایم این روزها خیلی پریده

تو اگر دستت به آسمانش رسید

چند تکه ابر نقاشی کن

تا دل من به ابرها خوش باشد... !

  • Like 4
ارسال شده در

گذشت آن زمانی که فاصله معنی نداشت ،

 

آن زمانی که احساس اهمیت داشت ...

 

در این زمانه حتی یک قدم هم فاصله بگیری ...

 

جایت را با دیگری پُر میکنند، احساس ... سیری چند!؟؟

  • Like 3
ارسال شده در

خطم كمي شكسته شده...به دل نگير...

 

زخمِ ذهن كه خوب شد...خط واژه ها هم سر شكل قبل رو مي گيره...

 

اندكي صبر....

 

اندكي صبر...

  • Like 6
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

بـغــض هایت را بـــرای خــودت نگـه دار

 

گــاهـی سبک نشـوی

 

سـنــگـیـن تــری...!

 

  • Like 5
ارسال شده در

این صدمیه...

نه صد و یکمیه..

نه نه فکر کنم بیشتره

اصلا چه فرقی میکنه؟

مگه تو این نامه ها رو میخونی؟

مگه نامه هام بدون اسم گیرنده هم پست میشه؟

مگه اصلا نامه بدون اینکه نوشته بشه پست میشه؟

نامه باید حامل خبر خوش باشه.. نه خبر از دلتنگی های هر روزه من.

  • Like 3
ارسال شده در

به تو هر چه نزدیک تر می شوم

 

وحشتـــــم از روزی که نباشی

 

بیشتــر می شود...!

  • Like 2
ارسال شده در

رنگین کمانی باید،

 

تا رنگ بپاشد، این همه روزهای خاکستری را

 

به امید رنگین کمان

 

به دعای باران می نشینم...!

 

 

  • Like 2
ارسال شده در

ساکتم هیچی نیستم

 

حتی آنقدر زن نیستم که عاشقم باشی

 

اما کاش میفهمیدی

 

من در برابر هرزه های بی احساس این شهر شلوغ

 

فقط یک دختر ساده ساده ام ....!

  • Like 3
ارسال شده در

به سلامتی اون رفیقی مجازی که خودش داغونه

 

ولی وقتی میبینه تو حالت خوش نیست هیچی از ناراحتیش نمیگه

 

بلکه شادت میکنه ولی....

 

هنوزم خودش داغونه...!

  • Like 1
ارسال شده در

چشمانت را ببند و فقط لحظه ای خود را به جای من بگذار…

حس می کنی چقدر تنهایم؟!

وقتی میان این همه آدمک چوبی شانه ای نیست که تکیه گاه گریه ام باشد

وقتی که آغوشی نیست که از همه دل خستگی ها در بر بگیرم

وقتی دست های گرمی نیست که دستانم را شریک شود

یا اشکانم را با سر انگشت هم دلی پاک کند

وقتی که هیچ چشم منتظری در این دنیا برای من پلک نمی زند

وقتی صدایی نیست که خستگی لحظه هایم را با لحن گرمش دل داری دهد

وقتی که هیچ گوشی نیست که این همه دل نوشت را بشنود

حس می کنی تنهاییم را؟؟!!

  • Like 4
ارسال شده در

هــوس کــرده ام کـــه تـــو بـاشـــی مـــن بـــاشـم و هیچـکـس نبـاشـــد آنگـــاه داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـتــــ و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانتــــ بیـــرون بکشـــم بــه تـلـــافـی تمـــامـ ِ روزهــایـــی کـــه میخــــواهمتــــ و نیسـتـــی ...

  • Like 6
ارسال شده در

"هر روز ممکن است خوب نباشد،

ولی در هر روز چیزی خوب وجود دارد...

و "تو" خوبه هر روزه منی"

  • Like 5
ارسال شده در

آدم گاهی چه گرم می شود

 

به یک ” هستـــــــــــــــــــــم ”

 

به یک ” نتــــــــــــــــــــــــرس ”

 

به یک ” نـــــــــــــــــــــــوازش ”

 

به یک ” آغـــــــــــــــــــــــوش” …!

 

  • Like 3
ارسال شده در

کم کم یاد خواهی گرفت

 

یاد میگیری که می توانی تحمل کنی

 

که محکم باشی... پای هر خداحافظی

 

یاد میگیری که... خیلی می ارزی...!

  • Like 3
ارسال شده در

هرچه می كنم

چهار خط برای تو بنویسم

می بینم واژه ها

خاك برسر شده اند

هرچه می كنم

چهار قدم بیایم

تا به دست هات برسم

زانوهام می خمد.

نه این كه فكر كنی خست هام،

نه این كه تاب راه رفتن نداشته باشم

نه

تا آخرش همین است

نگاهت

به لرزه ام می اندازد

  • Like 3
ارسال شده در

بتاب

ازشرق طلوع نگاهت

که ازغروب نگاهت

جهان من ظلمانی ست!

  • Like 3
ارسال شده در

نکند زندگی این قدرها که من بهش اهمیت می دهم،

اهمیت نداشته باشد !

 

 

" محمود دولت آبادی "

  • Like 3
ارسال شده در

اینجا باران است،وصورتم ازخاطره ی صدای تو خیس،

 

و بوسه هایی که در میان انگشتان خیالم در گذر است...

 

وقت عبور از تو در ابرهای تنم،

 

نیازمند خونی تازه می شوم که قلبم را به تو برساند،

 

و شادی زندگی جریان یابد در نفس هستی ام.

 

بارانم...

 

حال بدون تو و بدون داشتن حس عاشقانه ات،

 

بر بال کدام تبخیر بنشینم تا به تو برسم؟

 

اینجا باران دارد خود را می زند و

 

در و دیوار اتاقم بوی تو را دارد،

 

بوی نم باران...

 

می خواهم خودم باشم،

 

خودم باشم در کنار بارانم،در کنار تو.

 

بارانم...

 

تو می گذری ،زمان می گذرد!

 

چه کنم با دلی،

 

که از تو،توان گذشتنش نیست!!!

  • Like 1
ارسال شده در

 

 

چقدر قوی شده ام شاهزاده!

 

چند روزی است کـه بـه چشم هایت فکر نکرده ام . یعنی دروغ چرا .. فکر کرده ام ! ولی به محض اینکـه

 

حواسم جمع و جور می شود ، ادای فکر نکردن در می آورم !

 

بـه زمین و زمان فکر می کنم . بـه تــو کـه می رسم ، خودم را بـه خنگی می زنم !

 

نمی نویسم . حرف نمی زنم . فقط می خندم ! خنده کـه نـه ... بی صدا می میرم .

 

اتفاق تازه ای نیفتاده .

 

نه از زندگی بریده ام ، نه از تو دلگیرم .

 

فقط احساس می کنم ،‌ کمی پیـ ـ ـر شده ام !!!

 

شوخی نمی کنم ! پیری کـه فقط به موی سپید و راه رفتن آهستـه آهستـه

و چین و چروک نیست !

 

تصمیم عجیبی گرفتم برای زندگیم ، شاهزاده !

 

"دعا کن برام ..."

 

 

  • Like 1
×
×
  • اضافه کردن...