رفتن به مطلب

اولین صندلی داغ روانشناسی (تحلیل شخصیت Peyman)


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 61
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

:ws3:تا حالا به مرگ فکر کردی؟

ترسناکه؟

 

زیاد !

گاهی اوقات به نظر می رسه مرگ بهترین راهه برای کاهش فشارهای عصبی و کاری

 

از حالت لذت می بری؟

 

یعنی از تنهاییم ؟

نه !

تنهایی تنبلم می کنه، شلوغی رو هم دوست ندارم

وقتی یه جای شلوغم دوست دارم تنها باشم، وقتی تنهام تنبلم و کارم کند پیش می ره !

 

آینده رو می بینی؟

 

آره

یه گوی با حال دارم، هر روز می رم سر چهار راه وا می ستم، واسه بقیه هم فال می گیرم.

 

بچه پررویی؟

 

نه

خیلی سر به زیرم ! دی :

الان می دونم داری به چی فک می کنی :ws3:

 

خوش سفری؟

 

سعی می کنم باشم

از آدمای بد سفر بدم میاد

یه چیزی می گم ولی نذارید به حساب تعریف از خود

من خوش سفری رو تو این می بینم که به همراهام بیشتر خوش بگذره

تو این مورد هر جور سرویسی هم لازم باشه میدم و هیچوقت غر نمی زنم.

خودم همیشه کمتر لذت بردم.

 

این سوالت همه علمی فنی هست برادر!به عمق فکر کن کوچولو!

چقدر بیکاری در روز؟

 

تقریبا هیچی

بعضی شب ها یا آخر هفته ها می یام اینجا

از روی بیکاری نیست، کار جایگزین دارم براش ولی حوصله اش رو ندارم

از طرفی دوستانی دارم اینجا که واقعا دوسشون دارم

 

تلویزیون می بینی؟

 

نه زیاد !

شاید آخر هفته ها یه نمه

بیشتر با هدف یادگیری زبان به علاوه اینکه بیشتر هم کانال های مستند

 

زمان برگرده عقب چی می خونی؟

همین رشته رو

ولی دنبال قسمت هاییش می رم که می دونم به دردم می خوره

خیلی چیزا خوندم که الان به دردم نمی خوره

به دردخوراش رو بتونیزه می کنم.

 

تا حالا شده دعوا کنی؟

خیلی کم

خیلی به ندرت

اهلش نیستم

گفتم تو معرفی، معمولا عصبانیتم تو خودم دفن می شه

 

چند بار در روز عصبی می شی؟رابطت با اناث چطوره؟

از دست خودم زیاد

اناث همون مونثه ؟

معمولی

اگه منظورت دوست دختره، نه، ندارم

سفارش دادم، هنوز آماده نشده ! دی :

 

پ.ن. من هلاک اینم که ببینم چطوری می خوای از این سوالات روانشناسانه نتیجه گیری کنی !؟

 

 

 

 

 

  • Like 10
لینک به دیدگاه
تنها چیزی که میتونم بگم فوق العاده مسولیت پذیر و متعد.:rose:

 

پیشته بابا :ws3:

 

خوب من نمیشناسمش!اومدم ببینم کیه؟چیه؟هرچند این ذکور.....

 

ها ! هر چند چی ؟

 

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دوباره سلام:girlhi:

من چن تا سوال دارم.فقط یه توضیحی قبلش بدم.

این جا الان مسئله و موضوعی مطرح شده یا در واقع خودتون مطرح کردین . این که توی این تاپیک شرکت کردین دو حالت داره. یا تو رودروایسی پری قرار گرفتین :ws3: که بعیده مدارکش هم موجوده!!! یا این که واقعا به دنبال حل مشکل هستین که به نظر من این حالت دوم هست. چرا؟ برای این که هر سوالی پرسیده شد خیلی کامل با جزئیات توضیح دادین. پس یعنی واقعا دنبال حل مشکل هستین. از طرفی این مشکل ظاهرا خیلی هم شایع هست. چن نفر به جای این که سوال بپرسن گفتن مشکل ما هم هست. بقیه هم شاید روشون نشده بگن!!

اما توی حل مسائل روان شناختی شناخت صحیح مشکل و ریشه یابی اون 50 درصد قضیه هست و بعد راه حل. توضیحش این که شخص فقط در حالت کلی مشکل رو بدونه شاید خیلی کمکی بهش نکنه. مثالش هم همین موضوع این تاپیک. شما مسلما خیلی از مواقع که توی موقعیت استرس زا مثلا ارائه مقاله قرار گرفتین، به لحاظ عقل و منطق می دونید که هیچ جای نگرانی وجود نداره. اما این حالت نگرانی و اضطراب و ترس از نتیجه ، خیلی واضح همراهتونه. هر چه قدر هم که من نوعی ،بیام بگم که شما مثلا دانشجوی دکترا هستی و از پسش بر میای، یا این سعی کن استرس نداشته باشی، تلاش کن نترسی با این جملات کار درست نمی شه.

به همین خاطر سوالاتی که می پرسم بیشتر به هدف ریشه یابی موضوع هست. و این که اول از همه خودتون متوجه چرایی این قضیه بشید برای حلش می شه از کسی که تحصیلات در این زمینه داره مثل پری یا کسانی که تجربه مشابه داشتند کمک گرفت.

 

اما سوالا :

 

1. توی خونواده درجه 1 به خصوص پدر و مادر هم این مسئله کمال گرایی وجود داره؟

 

2.توی سنین کودکی و نوجوانی نحوه کنترل و نظارت پدر و مادرتون چه طور بوده؟ به نظر خودتون البته. معمولی بوده یا نه گاهی بیش از حد؟ و این که گاهی به جهت نگرانی که در قبال شما حس کردن باید و نباید هایی داشتند که به نظر خودتون در حد تعادل نبوده باشه؟

 

3.سطح انتظارات والدینتون توی دوران تحصیل از شما از نظر خودتون چه طور بوده؟

 

4.چه قدر تمایل به کنترل محیط خونه یا محل کار دارید؟ یعنی این که همه چیز به نوعی با نظر و تایید شما انجام بشه.

 

5. جزییات و مطالب به ظاهر کم اهمیت مثل نامرتبی میز یا نحوه بیان صحبت های طرف مقابل مثل پس و پیش شدن جملات و یا مسائلی که شاید از دید بقیه مهم نیستند، اذیتتون می کنه؟

 

6.طبق صحبت های خودتون خیلی دقیق و پرکار و مولد هستین؟ درست برداشت کردم؟

 

7.از دیگران و کسانی که باهاشون کار می کنید چه قدر توقع دقت، مرتب بودن و سر وقت بودن دارید. کوتاهیشون براتون چه قدر اذیت کنندست؟

 

8.تصمیم گیری هاتون چه طوره؟ مردد هستین یا نه قاطعانه تصمیم می گیرید؟

 

9. خانواده و دوستان نزدیک به لحاظ مسائل مالی نظرشون راجع به شما چیه؟ منظورم میزان دارایی نیست. نحوه خرجشونه. هیچ وقت مثلا لفظ خسیس رو جدی گفتن؟ نگران وضعیت مالیتون هستین عموما یا نه راحت برخورد می کنین با این قضیه.

 

10. نظرتون راجع به این جمله؟ : خیلی خوبه که آدم از روابطاجتماعی سطحی و کارهای بیهوده پرهیز کنه و بیشتر درگیر کارهای مهم باشه.

 

11. آیا به جهت ابراز عواطف و احساسات خوددارید؟ بهتر بگم این طور فکر می کنید که بهتر هست افراد بیشتر از صمیم قلب هم دیگه رو دوست داشته باشن و خیلی نیازی به ابراز مکرر اون نیست؟

 

12. اون طور که بچه ها گفتن از دید اون ها انسان معقول و منطقی به نظر میاین. آیا پیش اومده برای موضوعات کم اهمیت از نظر عامه توی ذهنتون دلایل خیلی منطقی جستجو کنین؟

 

13.در ارتباطات از دید دیگران انسان ملاحظه کار و گاهی محدود به حساب میاید؟

 

14. وسایلی که احتیاجی بهشون ندارید رو راحت دور می ریزید یا نه فکر می کنید یک روزی لازم می شه؟

 

15. براتون پیش اومده موقع دیدن فیلم چند بار روند اتفاقات به وجود اومده از اول فیلم تا اون لحظه رو، توی ذهنتون تکرار کنید یعنی یه اجباری از درون بگه این کار رو بکنید؟

 

16. توی مکالمات درونیتون چه قدر از جمله اگرچنین شود ....what if استفاده می کنین؟

 

 

 

شاید به ظاهر فکر کنید این سوالات ارتباطی ندارن، برای همین اگر دوست نداشتین پاسخ ندین.

 

خیلی جدی گرفتم، نه؟:ws3:

 

در تعداد سوالات صرفه جویی کردم!! الان جناب پیمان به جای پاسخ اخطار می ده:banel_smiley_52:

اگر اخطار نگرفتم و اخراج نشدم شاید برگردم با سوالاتی دیگه و توضیحاتی دیگه:persiana__hahaha:

 

فعلا:rose:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

خب نقل قول نمی گیرم که پست طولانی نشه اما خطاب قرار می دم

 

آقا Peyman

 

نظرت راجع به این گفته ها چیه؟

  • افرادی که کمال طلب و تا حدودی انعطاف ناپذیرند

هیجانات خودشون رو محدود می کنن نظم و ترتیب رو زیاد رعایت می کنند پشتکار و سر سختی زیادی دارند همچنین خیلی تو کاراشون دچار تردید میشن!!

  • اشتغال ذهنی زیادی به نظم و ترتیب دارن به نحوی که انعطاف پذیری و کارایی و صراحت خودشون رو از دست می دن
  • همه کار ها رو باید درصد به شیوه 110 درصدی انجام بدن
  • اگه کاری خراب بشه یا اونی که اونا می خوان نباشه به قول معروف کمتر از ایده آلشون باشه اصلا اونو نمی خوان یا انتخابش نمی کنند یا اون! یا هیچی!!
  • اشتغال ذهنی به جزئیات دارند مثل اصول فهرست ها ترتیب سازمانها یا برنامه ها که اونقدر درگیر اینا می شن نکته اصلی و برنامه اصلی یادشون می ره!!
  • علاقه مندی مفرط به کار و کارایی به نحوی که دیگه تفریح و خوش گذارنی رو تعطیل کنند و به کار برسن
  • در مورد امور اخلاقی و رعایت ارزشها بیش از حد جدی و وظیفه شناس و انعطاف ناپذیرند
  • اشیاء قدیمی و کهنه رو کم پیش میاد بندازن دور (این مورد خیلی نسبیه البته)
  • ابراز سر سختی و عدم انعطاف
  • انتظارات غیر واقع بینانه از کامل بودن و اجتناب از اشتباه دارند

خب نظرت چیه دکتر جان؟655019_parssmile_v36.gif

 

اما برای مریم M.R.Y.M

مریمی می گم تو قبلا روانشناس نبودی احیانا؟:w58:

بودی ها یادت نیست:w16:

می گم منشی نمی خوای؟

بابا استعداد سوالای تشخیصیت کشته منو:aghosh:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

عجب بجث داغیه اینجا!!!

ببخشید مثه قاشق نشسته پریدم وسط

من محمد پیمان کاررو ( اون جوری نیگام نکنین خودش گفت قسمتی از فامیلیمه!:w000:)

خیلی نمیشناسم... ولی یه چیزی میخوام در مورد این قسمت حرفاش بگم!

البته رو حرف دکترا نباید چیزی گفتا!!! :icon_pf (34):

:ws3:

 

 

در مورد گزینه اول، علی رغم اینکه من هیچوقت ندیدم به محتوا اشکال گرفته بشه، اما چه زمانی که قبل از جلسه خودم رو آماده می کنم و چه حین ارائه، همواره نگران این موضوع هستم.

(فارغ از اینکه من به اون مطلب تسلط دارم، چون کارمه. یعنی اونقدی که من تسلط دارم، بقیه ندارن، حتی اساتید راهنمای خودم که اونجا هستن. )

 

خب این روی پرزنت کار فوق العاده تاثیر داره و باعث عدم تمرکز می شه، و چه بسا به شدت !

 

 

من فک میکنم یه مقدار نگرونی و استرس برای هر کاری لازمه... والا مطالعات خاصی نداشتم... ولی از روی تجربه از نظر من یکی از نشونه های سلامت روحی یه آدم همینه!!

منظورم اینکه یه چیز معمولی و طبیعیه و حتی به شخصه فک میکنم یه جورایی تاثیرات مثبتی هم داره!

کسایی که به هیچ وجه... دقت کنید میگم به هیچ وجه استرس ندارن از نظر من یه جای کارشون میلنگه... این جور آدما یا از اون دسته ان که سلام علیک نکرده فامیل میشن :banel_smiley_4: یعنی کلا احساس خودمونی افراطی و در بعضی موارد خود باحال پنداری دارند و این خصوصیت رو تو ارائه ها و کنفرانساشونم اعمال میکنن ... یا از اونان که زیادی خجسته اند ... یعنی هر چی باد آباد... میان واسه ارائه و فقط حرص میدن حضارو! :banel_smiley_4:

در کل استرس داشتن تا اونجایی که لطمه به ارائه نزنه به نظر من خیلی خوب و حتی مفید!

مخصوصا برای ما ایرانیا که دقیقه نود هستیم و یه مقدار هم تنبل! :ws3:

...

البته آقا پیمان محمد کار یا نه... محمد پیمان کار...:JC_thinking: من نظر شخصی دادم... خدای نکرد سو تفاهم نشه... :ws37:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
یه برداشت دیگه از سوالت اینه که رفتارم تو محیط کاری نر سالارانه چطوری بود ؟

 

بابا حواستون به تایپ کردناتون باشه... من دو ساعته اینو نرسالارانه خوندم!!! :icon_pf (34): :icon_pf (34):

هی میگم منظورش مرد سالارانه بوده!!؟؟!!؟!! :icon_pf (34):

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خب دوستانی که شرکت کردن(محمد مهناز شقایق فرناز مریم لیلیان سمندون و ...) بیان نظراتشون رو در مورد ویژگی های دیگه ای که از آقای دکترمون سراغ دارند بگن همینطور نظرشون رو نسبت به کمبود اعتماد به نفسش

بعد از اون می خوام نقاط قوت یا ضعف ایشون رو هر چی به نظرتون می رسه بگید

 

این قسمت رو ما با هم حرف می زنیم خطابتون به پیمان نباشه فرض کنید روی یه صندلی نشسته و پشتش به شماست با هم دیگه درباره ویژگی هاش و صحبت هاش تبادل نظر می کنیم و یه تصمیمی می گیریم برای راه کار مشکلش

  • Like 4
لینک به دیدگاه
خب دوستانی که شرکت کردن(محمد مهناز شقایق فرناز مریم لیلیان سمندون و ...) بیان نظراتشون رو در مورد ویژگی های دیگه ای که از آقای دکترمون سراغ دارند بگن همینطور نظرشون رو نسبت به کمبود اعتماد به نفسش

بعد از اون می خوام نقاط قوت یا ضعف ایشون رو هر چی به نظرتون می رسه بگید

 

 

این قسمت رو ما با هم حرف می زنیم خطابتون به پیمان نباشه فرض کنید روی یه صندلی نشسته و پشتش به شماست با هم دیگه درباره ویژگی هاش و صحبت هاش تبادل نظر می کنیم و یه تصمیمی می گیریم برای راه کار مشکلش

 

یکی بیاد منو درست کنه...بقیشو می گم :ws28:

 

من گفتم همه رو دیگه...خو خودم خیلی مشکلات دارم...:hanghead:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
دوباره سلام:girlhi:

من چن تا سوال دارم.فقط یه توضیحی قبلش بدم.

این جا الان مسئله و موضوعی مطرح شده یا در واقع خودتون مطرح کردین . این که توی این تاپیک شرکت کردین دو حالت داره. یا تو رودروایسی پری قرار گرفتین :ws3: که بعیده مدارکش هم موجوده!!! یا این که واقعا به دنبال حل مشکل هستین که به نظر من این حالت دوم هست. چرا؟ برای این که هر سوالی پرسیده شد خیلی کامل با جزئیات توضیح دادین. پس یعنی واقعا دنبال حل مشکل هستین. از طرفی این مشکل ظاهرا خیلی هم شایع هست. چن نفر به جای این که سوال بپرسن گفتن مشکل ما هم هست. بقیه هم شاید روشون نشده بگن!!

اما توی حل مسائل روان شناختی شناخت صحیح مشکل و ریشه یابی اون 50 درصد قضیه هست و بعد راه حل. توضیحش این که شخص فقط در حالت کلی مشکل رو بدونه شاید خیلی کمکی بهش نکنه. مثالش هم همین موضوع این تاپیک. شما مسلما خیلی از مواقع که توی موقعیت استرس زا مثلا ارائه مقاله قرار گرفتین، به لحاظ عقل و منطق می دونید که هیچ جای نگرانی وجود نداره. اما این حالت نگرانی و اضطراب و ترس از نتیجه ، خیلی واضح همراهتونه. هر چه قدر هم که من نوعی ،بیام بگم که شما مثلا دانشجوی دکترا هستی و از پسش بر میای، یا این سعی کن استرس نداشته باشی، تلاش کن نترسی با این جملات کار درست نمی شه.

به همین خاطر سوالاتی که می پرسم بیشتر به هدف ریشه یابی موضوع هست. و این که اول از همه خودتون متوجه چرایی این قضیه بشید برای حلش می شه از کسی که تحصیلات در این زمینه داره مثل پری یا کسانی که تجربه مشابه داشتند کمک گرفت.

 

 

:icon_gol:

 

اما سوالا :

 

1. توی خونواده درجه 1 به خصوص پدر و مادر هم این مسئله کمال گرایی وجود داره؟

 

خیر

من از یه خانواده با سطح تحصیلات متوسط و فرهنگ متعادل جامعه هستم

 

2.توی سنین کودکی و نوجوانی نحوه کنترل و نظارت پدر و مادرتون چه طور بوده؟ به نظر خودتون البته. معمولی بوده یا نه گاهی بیش از حد؟ و این که گاهی به جهت نگرانی که در قبال شما حس کردن باید و نباید هایی داشتند که به نظر خودتون در حد تعادل نبوده باشه؟

 

هیچ سخت گیری وجود نداشت، طوری که گاهی اوقات فکر می کنم ای کاش بیشتر بهم سخت گرفته می شد.

شاید بشه گفت یه طوری رفتار کردم که نگرانی براشون نذارم.

 

3.سطح انتظارات والدینتون توی دوران تحصیل از شما از نظر خودتون چه طور بوده؟

 

من و خواهرم هر دو خودکار درس می خوندیم. در واقع هیچ اجبار و زوری وجود نداشت.

در مقابل نتایج بد صرفا دلگرمی و روحیه دادن و در مجموع همواره تشویق های خانواده رو داشتیم.

 

4.چه قدر تمایل به کنترل محیط خونه یا محل کار دارید؟ یعنی این که همه چیز به نوعی با نظر و تایید شما انجام بشه.

 

نسبی، نمی دونم، این سوال یه مقدار سخته ! می دونید چرا ؟

تا زمانی که منزل پدریم بودم، به واقع تو خیلی از مسائل از من صرفا نظر خواهی می شد و برخی اوقات هم مطابق نظر من کار انجام می شد.

اما در حال حاضر چون تنهام، همه چیز تحت نظر خودم هست.

در مورد مسائل خونه، حساسیتی ندارم

حساسیتم روی کارم بیشتر هست، به خصوص اگه مسئولیتش مستقیم با من باشه و من مجبور باشم چند نفر دیگه رو هدایت کنم برای انجام یه کار.

در اینصورت مصرم که کنترل کنم، نه اینکه نظر نهایی رو بدم، نظرات رو می شنوم، ولی اصرار دارم روی اینکه همه کارها مرتب پیش بره.

 

5. جزییات و مطالب به ظاهر کم اهمیت مثل نامرتبی میز یا نحوه بیان صحبت های طرف مقابل مثل پس و پیش شدن جملات و یا مسائلی که شاید از دید بقیه مهم نیستند، اذیتتون می کنه؟

 

بستگی به موقعیت داره

مثال میز کار رو که زدید. تو دانشگاه میز کار من فوق العاده شلوغه از ورق و کتاب و امثالهم

اما به محض اینکه تو یه موضوعی به بن بست می رسم، اولین چیزی که به فکرم می رسه اینه که میز و اطرافم رو خلوت کنم و یه بار دیگه با دقت بیشتر شروع کنم،

این کار بهم آرامش می ده، البته قطعا شلوغی هیچ وقت آرامش نمی یاره ! پس شاید طبیعی باشه.

 

در مورد خونه هم اکثرا همین حالت وجود داره به جز این مسئله که این مورد تمیز کردن میز کار برای رسیدن به آرامش بیشتر تو خونه بیشتر اتفاق می افته

 

 

6.طبق صحبت های خودتون خیلی دقیق و پرکار و مولد هستین؟ درست برداشت کردم؟

 

سعی می کنم باشم، اما مشکل عدم رضایت از کار هست

 

 

7.از دیگران و کسانی که باهاشون کار می کنید چه قدر توقع دقت، مرتب بودن و سر وقت بودن دارید. کوتاهیشون براتون چه قدر اذیت کنندست؟

 

بسیار زیاد، فوق العاده اذیت کننده است، حتی در ساده ترین موارد

عکس العملم به طرف مقابل و سن و سالش بستگی داره

 

8.تصمیم گیری هاتون چه طوره؟ مردد هستین یا نه قاطعانه تصمیم می گیرید؟

 

وقتی دست تنها باشم، مردد هستم

فرضا تو انجام آزمایش های فعلی، چون دست تنهام، این باعث می شه حساسیتم روی حساب کتاب هام و روی تصمیمات نهایی محتاطانه باشه، خیلی زیاد

در مورد زندگی هم، این چیزی که می گم عجیب باید باشه براتون

من اهل پریدن های بزرگ نیستم، ولی همیشه تو شرایطش قرار گرفتم و پریدم، گاهی حتی بدون تصمیم گیری نهایی

اما وقتی تو شرایط قرار گرفتم، هیچ وقت از زیرش در نرفتم.

بهش البته فک کردم، به در رفتن، ولی به خودم اجازشو ندادم.

 

. 9خانواده و دوستان نزدیک به لحاظ مسائل مالی نظرشون راجع به شما چیه؟ منظورم میزان دارایی نیست. نحوه خرجشونه. هیچ وقت مثلا لفظ خسیس رو جدی گفتن؟ نگران وضعیت مالیتون هستین عموما یا نه راحت برخورد می کنین با این قضیه.

 

هر زمانی که دست و بالم باز بوده، هیچ عبایی از خرج کردن نداشتم.

به هیچ عنوان خسیس نیستم، دوست هم ندارم که باشم.

ولی نگرانی از وضعیت مالی رو همیشه داشتم، از این نظر که تامین خرجم رو سریع تر از عهده خانوادم بر دارم.

 

10. نظرتون راجع به این جمله؟ : خیلی خوبه که آدم از روابطاجتماعی سطحی و کارهای بیهوده پرهیز کنه و بیشتر درگیر کارهای مهم باشه.

 

نظرم منفیه

روابط سطحی نیاز منه. به خصوص که من اونقدرها روابط گسترده ای ندارم که دیگه فرصتی برای این کاراها نداشته باشم

این نوع رابطه رو می شه جزو تفریح هم طبقه بندی کرد.

من به شدت به این رابطه ها نیاز دارم، در حالی که خیلی تو گسترشش موفق هم نبودم تا به حال.

 

 

11. آیا به جهت ابراز عواطف و احساسات خوددارید؟ بهتر بگم این طور فکر می کنید که بهتر هست افراد بیشتر از صمیم قلب هم دیگه رو دوست داشته باشن و خیلی نیازی به ابراز مکرر اون نیست؟

 

هیچوقت نتونستم و با شرایط فعلیم نمی تونم از احساسات درونیم حرف بزنم

در دیدارهای حضوری که به هیچ وجه

اطرافیان علی رغم اینکه اخلاقم مورد تایید و گاهی تمجیدشون هست، اما حس می کنم برداشتشون اینه که من به واقع خالی از احساسم.

من صرفا توانایی ابرازش رو ندارم.

نمیدونم، شاید یاد نگرفتم !!

 

12. اون طور که بچه ها گفتن از دید اون ها انسان معقول و منطقی به نظر میاین. آیا پیش اومده برای موضوعات کم اهمیت از نظر عامه توی ذهنتون دلایل خیلی منطقی جستجو کنین؟

 

خیر، مسائل روزمره رو خیلی جدی نمی گیرم

 

13.در ارتباطات از دید دیگران انسان ملاحظه کار و گاهی محدود به حساب میاید؟

 

بله متاسفانه !!

روابطم محدود هست، خودم محدودش می کنم.

همواره این درخواست از اطرافیانم هست برای گسترش روابط

یه مدت بهتر می شم، و بعد دوباره محدود می کنم !!!

 

14. وسایلی که احتیاجی بهشون ندارید رو راحت دور می ریزید یا نه فکر می کنید یک روزی لازم می شه؟

 

نه ! دور میریزم، اهل آشغال جمع کردن نیست

 

15. براتون پیش اومده موقع دیدن فیلم چند بار روند اتفاقات به وجود اومده از اول فیلم تا اون لحظه رو، توی ذهنتون تکرار کنید یعنی یه اجباری از درون بگه این کار رو بکنید؟

 

نه ! خیلی علاقه ای به فیلم دیدن ندارم

ولی مدتی پیش یه فیلمی دیدم دقیقا همینطوری بود، خیلی خوشم اومد

نام فیلم Vantage Point

کل داستان فیلم مربوط به یک بازه زمانی یک ربعه بود که این 15 دقیقه رو چندین بار از زوایای مختلف با داستان های مختلف که در این بازه زمانی اتفاق افتاده بود بررسی کرد

جالب بود.

 

 

16. توی مکالمات درونیتون چه قدر از جمله اگرچنین شود ....what if استفاده می کنین؟

 

بسیار زیاد، بسیار زیاد

گاهی فک می کنم از زمانی که شروع کردم به استفاده از این عبارت، توقعم از خودم رفته بالا !؟! شاید ! نمی دونم !

 

شاید به ظاهر فکر کنید این سوالات ارتباطی ندارن، برای همین اگر دوست نداشتین پاسخ ندین.

 

خیلی جدی گرفتم، نه؟:ws3:

 

در تعداد سوالات صرفه جویی کردم!! الان جناب پیمان به جای پاسخ اخطار می ده:banel_smiley_52:

اگر اخطار نگرفتم و اخراج نشدم شاید برگردم با سوالاتی دیگه و توضیحاتی دیگه:persiana__hahaha:

 

فعلا:rose:

 

ممنونم از سوالات شما

خیلی عالی بود :icon_gol:

ببخشید از اینکه دیر جواب دادم :icon_redface:

 

 

 

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه
خب نقل قول نمی گیرم که پست طولانی نشه اما خطاب قرار می دم

 

آقا peyman

 

نظرت راجع به این گفته ها چیه؟

  • افرادی که کمال طلب و تا حدودی انعطاف ناپذیرند

هیجانات خودشون رو محدود می کنن نظم و ترتیب رو زیاد رعایت می کنند پشتکار و سر سختی زیادی دارند همچنین خیلی تو کاراشون دچار تردید میشن!!

  • اشتغال ذهنی زیادی به نظم و ترتیب دارن به نحوی که انعطاف پذیری و کارایی و صراحت خودشون رو از دست می دن
  • همه کار ها رو باید درصد به شیوه 110 درصدی انجام بدن
  • اگه کاری خراب بشه یا اونی که اونا می خوان نباشه به قول معروف کمتر از ایده آلشون باشه اصلا اونو نمی خوان یا انتخابش نمی کنند یا اون! یا هیچی!!
  • اشتغال ذهنی به جزئیات دارند مثل اصول فهرست ها ترتیب سازمانها یا برنامه ها که اونقدر درگیر اینا می شن نکته اصلی و برنامه اصلی یادشون می ره!!
  • علاقه مندی مفرط به کار و کارایی به نحوی که دیگه تفریح و خوش گذارنی رو تعطیل کنند و به کار برسن
  • در مورد امور اخلاقی و رعایت ارزشها بیش از حد جدی و وظیفه شناس و انعطاف ناپذیرند
  • اشیاء قدیمی و کهنه رو کم پیش میاد بندازن دور (این مورد خیلی نسبیه البته)
  • ابراز سر سختی و عدم انعطاف
  • انتظارات غیر واقع بینانه از کامل بودن و اجتناب از اشتباه دارند

خب نظرت چیه دکتر جان؟655019_parssmile_v36.gif

 

غیر از مورد دور انداختن اشیاء که خودتون هم گفتید نسبیه

تمامش رو قبول دارم

تمامش صحت داره

من دقیقا همینم

این خود منم

 

 

 

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه
عجب بجث داغیه اینجا!!!

ببخشید مثه قاشق نشسته پریدم وسط

من محمد پیمان کاررو ( اون جوری نیگام نکنین خودش گفت قسمتی از فامیلیمه!:w000:)

خیلی نمیشناسم... ولی یه چیزی میخوام در مورد این قسمت حرفاش بگم!

البته رو حرف دکترا نباید چیزی گفتا!!! :icon_pf (34):

:ws3:

 

 

 

 

 

من فک میکنم یه مقدار نگرونی و استرس برای هر کاری لازمه... والا مطالعات خاصی نداشتم... ولی از روی تجربه از نظر من یکی از نشونه های سلامت روحی یه آدم همینه!!

منظورم اینکه یه چیز معمولی و طبیعیه و حتی به شخصه فک میکنم یه جورایی تاثیرات مثبتی هم داره!

کسایی که به هیچ وجه... دقت کنید میگم به هیچ وجه استرس ندارن از نظر من یه جای کارشون میلنگه... این جور آدما یا از اون دسته ان که سلام علیک نکرده فامیل میشن :banel_smiley_4: یعنی کلا احساس خودمونی افراطی و در بعضی موارد خود باحال پنداری دارند و این خصوصیت رو تو ارائه ها و کنفرانساشونم اعمال میکنن ... یا از اونان که زیادی خجسته اند ... یعنی هر چی باد آباد... میان واسه ارائه و فقط حرص میدن حضارو! :banel_smiley_4:

در کل استرس داشتن تا اونجایی که لطمه به ارائه نزنه به نظر من خیلی خوب و حتی مفید!

مخصوصا برای ما ایرانیا که دقیقه نود هستیم و یه مقدار هم تنبل! :ws3:

...

البته آقا پیمان محمد کار یا نه... محمد پیمان کار...:JC_thinking: من نظر شخصی دادم... خدای نکرد سو تفاهم نشه... :ws37:

 

محمد پیمان ...

تا اینجاش فقط درست بود !

 

نظرتون خیلی خوب بود

این دید مثبت قضیه هست

منم بهش معتقدم، خیلی ها رو دیدم که معتقدن. آدمایی که سرشون به تنشون می ارزه

 

مرسی از این دیدگاه مثبت :icon_gol:

 

 

بابا حواستون به تایپ کردناتون باشه... من دو ساعته اینو نرسالارانه خوندم!!! :icon_pf (34): :icon_pf (34):

هی میگم منظورش مرد سالارانه بوده!!؟؟!!؟!! :icon_pf (34):

 

:icon_redface:

 

 

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه
:icon_gol:

 

 

 

خیر

من از یه خانواده با سطح تحصیلات متوسط و فرهنگ متعادل جامعه هستم

 

 

 

هیچ سخت گیری وجود نداشت، طوری که گاهی اوقات فکر می کنم ای کاش بیشتر بهم سخت گرفته می شد.

شاید بشه گفت یه طوری رفتار کردم که نگرانی براشون نذارم.

 

 

 

من و خواهرم هر دو خودکار درس می خوندیم. در واقع هیچ اجبار و زوری وجود نداشت.

در مقابل نتایج بد صرفا دلگرمی و روحیه دادن و در مجموع همواره تشویق های خانواده رو داشتیم.

 

 

 

نسبی، نمی دونم، این سوال یه مقدار سخته ! می دونید چرا ؟

تا زمانی که منزل پدریم بودم، به واقع تو خیلی از مسائل از من صرفا نظر خواهی می شد و برخی اوقات هم مطابق نظر من کار انجام می شد.

اما در حال حاضر چون تنهام، همه چیز تحت نظر خودم هست.

در مورد مسائل خونه، حساسیتی ندارم

حساسیتم روی کارم بیشتر هست، به خصوص اگه مسئولیتش مستقیم با من باشه و من مجبور باشم چند نفر دیگه رو هدایت کنم برای انجام یه کار.

در اینصورت مصرم که کنترل کنم، نه اینکه نظر نهایی رو بدم، نظرات رو می شنوم، ولی اصرار دارم روی اینکه همه کارها مرتب پیش بره.

 

 

 

بستگی به موقعیت داره

مثال میز کار رو که زدید. تو دانشگاه میز کار من فوق العاده شلوغه از ورق و کتاب و امثالهم

اما به محض اینکه تو یه موضوعی به بن بست می رسم، اولین چیزی که به فکرم می رسه اینه که میز و اطرافم رو خلوت کنم و یه بار دیگه با دقت بیشتر شروع کنم،

این کار بهم آرامش می ده، البته قطعا شلوغی هیچ وقت آرامش نمی یاره ! پس شاید طبیعی باشه.

 

در مورد خونه هم اکثرا همین حالت وجود داره به جز این مسئله که این مورد تمیز کردن میز کار برای رسیدن به آرامش بیشتر تو خونه بیشتر اتفاق می افته

 

 

 

 

سعی می کنم باشم، اما مشکل عدم رضایت از کار هست

 

 

 

 

بسیار زیاد، فوق العاده اذیت کننده است، حتی در ساده ترین موارد

عکس العملم به طرف مقابل و سن و سالش بستگی داره

 

 

 

وقتی دست تنها باشم، مردد هستم

فرضا تو انجام آزمایش های فعلی، چون دست تنهام، این باعث می شه حساسیتم روی حساب کتاب هام و روی تصمیمات نهایی محتاطانه باشه، خیلی زیاد

در مورد زندگی هم، این چیزی که می گم عجیب باید باشه براتون

من اهل پریدن های بزرگ نیستم، ولی همیشه تو شرایطش قرار گرفتم و پریدم، گاهی حتی بدون تصمیم گیری نهایی

اما وقتی تو شرایط قرار گرفتم، هیچ وقت از زیرش در نرفتم.

بهش البته فک کردم، به در رفتن، ولی به خودم اجازشو ندادم.

 

 

 

هر زمانی که دست و بالم باز بوده، هیچ عبایی از خرج کردن نداشتم.

به هیچ عنوان خسیس نیستم، دوست هم ندارم که باشم.

ولی نگرانی از وضعیت مالی رو همیشه داشتم، از این نظر که تامین خرجم رو سریع تر از عهده خانوادم بر دارم.

 

 

 

نظرم منفیه

روابط سطحی نیاز منه. به خصوص که من اونقدرها روابط گسترده ای ندارم که دیگه فرصتی برای این کاراها نداشته باشم

این نوع رابطه رو می شه جزو تفریح هم طبقه بندی کرد.

من به شدت به این رابطه ها نیاز دارم، در حالی که خیلی تو گسترشش موفق هم نبودم تا به حال.

 

 

 

 

هیچوقت نتونستم و با شرایط فعلیم نمی تونم از احساسات درونیم حرف بزنم

در دیدارهای حضوری که به هیچ وجه

اطرافیان علی رغم اینکه اخلاقم مورد تایید و گاهی تمجیدشون هست، اما حس می کنم برداشتشون اینه که من به واقع خالی از احساسم.

من صرفا توانایی ابرازش رو ندارم.

نمیدونم، شاید یاد نگرفتم !!

 

 

 

خیر، مسائل روزمره رو خیلی جدی نمی گیرم

 

 

 

بله متاسفانه !!

روابطم محدود هست، خودم محدودش می کنم.

همواره این درخواست از اطرافیانم هست برای گسترش روابط

یه مدت بهتر می شم، و بعد دوباره محدود می کنم !!!

 

 

 

نه ! دور میریزم، اهل آشغال جمع کردن نیست

 

 

 

نه ! خیلی علاقه ای به فیلم دیدن ندارم

ولی مدتی پیش یه فیلمی دیدم دقیقا همینطوری بود، خیلی خوشم اومد

نام فیلم Vantage Point

کل داستان فیلم مربوط به یک بازه زمانی یک ربعه بود که این 15 دقیقه رو چندین بار از زوایای مختلف با داستان های مختلف که در این بازه زمانی اتفاق افتاده بود بررسی کرد

جالب بود.

 

 

 

 

بسیار زیاد، بسیار زیاد

گاهی فک می کنم از زمانی که شروع کردم به استفاده از این عبارت، توقعم از خودم رفته بالا !؟! شاید ! نمی دونم !

 

 

 

ممنونم از سوالات شما

خیلی عالی بود :icon_gol:

ببخشید از اینکه دیر جواب دادم :icon_redface:

 

 

 

 

 

 

ممنون از جواب هاتون:flowerysmile:

راجع به سوالاتی که پرسیدم یه توضیحی بدم. اما قبلش یک نکته مهمی رو بگم و اون هم این که چیزهایی که توی این پست می نویسم صرفا براساس مطالعات و مشاهدات خودم هست و آز اون جایی که من تحصیلات آکادمیک در زمینه روانشناسی ندارم ممکن هست حرفام اشتباه باشه. این رو به این خاطر می گم که این علم علی رغم ظاهر سادش پیچیدگی های خیلی زیادی داره و تشخیص درست و قاطع و برخورد با موارد مختلف کار چندان ساده ای نیست. برا همین پیشاپیش هم از شما عذرخواهی می کنم هم از پری عزیز که اومدم و پا تو کفشش کردم!! :icon_redface:

 

 

اما در مورد سوالات.

 

سوال اول رو به این خاطر پرسیدم که اضطراب در 15 تا 25 درصد موارد می تونه جنبه وراثت داشته باشه. یعنی به دلایل ژنتیکی منتقل شده باشه بدون این که فرد خودش به تنهایی هیچ نقشی داشته باشه.

 

در مورد سوال دوم و سوم گاهی ریشه اضطراب به دوران کودکی و نقش تربیت در اون دوران برمیگرده. که علتش هم بدخواهی اون پدر و مادر نیست. یعنی اتفاقا اکثر اوقات پدر و مادرها از روی شاید علاقه حتی، رفتارهایی رو انجام می دن که در آینده می تونه نقش مخرب برای بچه ها داشته باشه.

و یه مورد دیگه هم این که گاهی فرد نه به دلیل وراثت و نه به دلیل تربیت بلکه به دلیل همانندسازی و تطابق با اطرافیان رفتارهایی رو یاد می گیره. حالا این اطافیان هرکسی می تونه باشه. مثلا فرد عصبانیت رو از پدر و مادر یاد نمی گیره و از طریق خون(وراثت) هم به او منتقل نمی شه بلکه خودش رو با اون ها همانندسازی می کنه. یا مثلا در مورد اضطراب فرد ناخودآگاه این همانندسازی رو انجام می ده با پدر و مادرش که حالا که اون ها از این حیوان می ترسند من هم باید بترسم و موقع دیدن اون حیوان همون احساس اضطراب و ترس رو ناخودآگاه در وجودش حس می کنه.

که خب توی این چند مورد شما جوابهاتون واضح بود که مشکلی وجود نداره. البته سوال های من خیلی کلی بودند. شاید یه جایی مثل فروم امکان و اجازه وارد شدن به جزئیات رو به ما نده........ اما به هر حال فقط خواستم در حالت کلی این دو تا عامل مهم رو بدونیم.

 

 

اما در مورد سوال چهار به بعد (تا آخر) که چرا پرسیدم

ببینید فردی که عموما مضطرب هست یکی از نشانه هاش که خیلی شایع هست تعمیم دادن موارد هست. (over generalization). یعنی اگه بخوام مثال بزنم دزد خونه همسایه بقلی رو زده، فردی که زمینه اضطراب داره با خودش فکر می کنه که خب پس امشب هم حتما نوبت ماست. فرد امتحانی رو خراب کرده و قراره چند هفته بعد همون امتحان رو مجدد بده، مدام این فکر توی ذهنش تکرار می شه که خب پس این رو هم حتما بد می دم و مثال های خیلی زیاد دیگه ای که خیلی هم شایع هست و توی خیلی از افراد دیده می شه. یعنی در واقع از اون جایی که زندگی امروزه ما که رو به مدرنیته آوردیم و از طرفی توی سنت ها هنوز دست و پا می زنیم، پر است از افرادی که دچار اضطراب دلهره و هراس هستن این تعمیم دادن زیاد دیده می شه (مثل شما مثل حتی خود من یا خیلی از افراد دیگه). که البته من از شما نپرسیدم این رو ولی حدس زدم که شاید الان که مشکلتون رو توپست اول گفتید این حالت هم وجود داشته باشه. یعنی واقعا اعتماد به نفستون پایین نباشه. بلکه این یه موضوع دیگه ای باشه که عزت نفستون پایینه (که البته توضیحش رو گویا پری توی تاپیکی جداگانه داد) و همین طور این که واقعا وسواس نداشته باشید. و در واقع سوالات 4 به بعد رو برای تشخیص همین مورد پرسیدم.

 

ببینید یه تفاوت عمده ای هست بین کسی که اختلال شخصیت وسواس داره و به عبارتی وسواسی نامیده می شه و کسی که اختلال وسواس اجباری داره. در واقع اختلال وسواس اجباری یا شخصیت وسواس مجبور نوع خیلی خفیف تری هست و در بسیاری از محیط ها و در خیلی از افراد دیده می شه. که با توجه به جواب هاتون به نظر من مسئله شما توی این قسمت هست. و به عبارتی شما وسواس ندارید و میتلا به اختلال شخصیت وسواسی نیستید.

از جمله ویژگی های کسانی که شخصیت وسواس اجباری یا مجبور دارن وجود کمال گرایی، اشتغال ذهنی به جزئیات یا قواعد، وقف کردن خودشون برای کار و مسئولیت ها، وظیفه شناسی خیلی زیاد و گاهی نداشتن انعطاف پذیری هست.

خواستم با پرسیدن سوالات و فهمیدن تفاوتشون در حقیقت این رو بگم که لطفا و لطفا و لطفا توی ذهنتون این مسئله رو تکرار نکنید و نگید که وسواس دارید چرا که این طور که به نظر میاد وسواس به مفهوم خود کلمه رو ندارید طبق توضیحاتی که گفتم. فکر کردن به خود این مسائل و فکر کردن به اضطراب اون ها را افزایش می ده و فرد رو از درون متقاعد می کنه که مشکل خیلی اساسی داره و این طرز تفکر باعث می شه که فرد وقتی بازهم توی شرایط اضطراب زا قرار می گیره این حالتش با توجه به همانندسازی با گذشته تشدید بشه.

 

اما این حرف که به اضطرابتون فکر نکنید و توی ذهنتون اون رو بسط ندید به هیچ وجه به این معنا نیست که به فکر حل این مسئله نباشید.

 

این مسئله مثل یه سرماخوردگی خیلی شایع و معمول می مونه که اگر درمان نشه می شه عفونت گوش یا می شه رماتیسم. اون وخت دیگه هر روز باید درد این رماتیسم رو آدم باخودش یدک بکشه. در صورتی که اون مشکل اولیه اون سرماخوردگی خیلی ساده و بی اهمیت بوده.

اون وخت 10 سال دیگه یا 20 سال دیگه می شید یه فردی که از درون حالات و احساسات خیلی بدی رو تجربه می کنه و همیشه یک خشم فروخورده داره که نه خودش از اون در امانه و نه اطرافیان. شرایطی که شاید توی جوونی بشه اون ها رو تحمل کرد همان طور که خیلی ها می کنن اما توی سنی دیگه فرد به وضعیتی می رسه که دیگه کوچک ترین محرک خارجی هم می تونه اون رو خیلی زیاد تحریک کنه چرا که آستانه تحملش خیلی پایین اومده و خیلی شانس بیاره به افسردگی هم مبتلا نشه.

بگذریم از عارضه گرفتگی عروق که یکی از پیامدهای مستقیم اضطرابه و همین طور بیماری های سایکوسوماتیک.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اما برای کمک به حل این مسئله چه کار می شه کرد؟؟

البته این رو بگم که مواردی که این جا می گم، شاید خیلی کلی تر از مسئله شما باشه و یه جنبه اطلاع رسانی عمومی داشته برای تمام کسانی که احتمالا به نوعی و به درجه ای این مسئله رو دارن.

 

 

1. ببینید فرد مضطرب علت اصلی خود اضطرابش این هست که با اون مورد و مسئله ای که در موردش مضطرب می شه واقع بینانه برخورد نمی کنه. یعنی به بیان ساده تر و با توضیحی که الان می دم فرد از عقل و قدرت استدلال خودش در اون مسئله به خوبی استفاده نمی کنه، اگرچه عموما این افراد افرادی باهوش هستند. یه مثال برای این قسمت بزنم و بعد چراییش رو توضیح بدم. ببینید مثلا افراد مضطرب عموما وقتی توی اون شرایط قرار می گیرند درک درستی از زمان ندارند. مثلا فرد 6 ماه وقت داره تا خودش رو برای آزمونی آماده کنه، اما به دلیل اضطراب بالا مدام این طور فکر می کنه که دیگه هیچ وقتی براش باقی نمونده و دیگه هیچ کاری نمی تونه بکنه. همین طور مسائل رو به طور غیر واقعی می بینند. مثلا اتفاقی که احتمال وقوعش یک در میلیون هست رو دارای 50 درصد احتمال به وقوع پیوستن می دونند. اگر فردی دیر به خونه برسه، احتمال خیلی زیاد رو در این می بینند که تصادف کرده. در صورتی که تجربه ثابت می کنه که در اکثر موارد علت وشتناک یا تصادفی پشت تاخیر فرد پنهون نبوده.

 

یعنی فرد کوشش درستی به جهت درک واقعیت نداره.

 

علتش چیه؟ مغز ما 3 قسمت داره. 1. مغز پسین که کارکرد عمومی قلب، تنفس ترشح غدد و فعالیت های حیاتی رو بر عهده داره 2 .مغز میانی که به خاطرات و حوادث بر می گرده و با هوش و هیجان در ارتباطه. و مغز پیشین که عقل استدلال و تجزیه و تحلیل برعهده اون هست.

وقتی فرد با چیز غیر معمولی روبرو می شه مثلا با یک مار، مغز پسین خطر رو درک می کنه و در کم تر از یک هجدهم ثانیه و تمام بدن رو متمرکز می کنه و بیشتر حالت گریز رو سبب می شه. اگر زنگ خطر این قسمت مغز به صدا در نیاد و اطلاعات به قسمت دوم (مغز میانی) بره فرد براساس تجربیات و خاطرات عمل می کنه و نه براساس جهان واقعیت و اطلاعات غیرواقعی در اختیار می گذاره. مثلا آتش سوزی خیلی کم خطری اتفاق می افته و فرد خودش رو از بلندی به پایین پرت می کنه!!

اگر از این قسمت هم رد شه و اطلاعات به قسمت سوم مغز بره فرد واقع بینانه قضیه رو نگاه می کنه. یعنی خودش رو از ساختمون پرت نمی کنه و راه درست فرار رو ترجیح می ده. پس خیلی مهم هست که در مواجهه با وقایع کدوم قسمت مغز فعال می شه. اگر فرد اجازه بده که این اطلاعات در شرایط اضطراب زا به جای قسمت سوم به قسمت اول مغزش بره، برخوردی غیر واقع بینانه خواهد داشت و با هر حادثه کوچکی به گونه برخورد می کنه که انگار مسئله مرگ و زندگی پیش اومده.

 

پس خیلی خیلی مهم هست که ما گاهی تلنگری به خودمون بزنیم و از کالبدمون خارج شیم و از بیرون به قضیه نگاه کنیم و فقط و فقط براساس واقعیت تصمیم بگیریم.

 

 

2. فرد مضطرب بیشتر خشمگین گذشته و نگران آینده هست. و تقریبا هیچ لذتی از اکنونش نمی بره و تمایل داره تا در زمینه های مختلف بهترین باشه.

ما باید این حقیقت رو بپذیریم که فقط قرار هست خوب و بهترین خودمون باشیم. اگر انسان در تمام زمینه ها مدام به بهتربودن از سایرین فکر کنه، درنهایت چاره ای جز از هم پاشیدن نخواهد داشت.

 

3. اساسا هیچ چیز قطعی در زندگی نسبی امکان پذیر نیست.ما هیچ باید قطعی و مسلمی نداریم و نمی تونیم در زندگی اجرا کنیم.

خیلی خوب هست که فرد مضطرب این تمرین رو داشته باشه که از این به بعد باید های زندگی خودش رو به بهتر است تبدیل کنه. به این ترتیب اضطرای خودش رو خیلی کم می کنه. این کار رو همه جا و حتی در روابط بین فردی انجام بده . مثلا بگه بهتر است این اتفاق بیفتد.

و در مقابل یه نیروی درونی که مدام یادآوری می کنه که اگر این طور نشه چی می شه؟ در جواب گفته بشه : نشد که نشد.....فدای سرم.......به درک!!

 

و هر بار که این افکار هجوم میارن و فرد رو از عاقبت کار می ترسونن فرد به خودش نهیب بزنه و از اون فکر رها بشه. (مثلا با بستن یه کش دور دست و کشیدن اون یا حالا هر روش دیگه)

 

 

4. فکر کردن مدام به خود اضطراب اون رو افزایش می ده و بی توجهی به اون اون رو کاهش.

مثلا به یه بچه که چایی میاره یادآوری کنیم مبادا چایی رو بریزی، احتمال زیاد چایی رو خواهد ریخت!!

 

 

5. خب یک مشاور نقشش چیه؟ یکی از کارایی که مشاور انجام می ده روان درمانی هست. به این نحو که در گذشته و در ضمیر ناخودآگاه فرد کند و کاو می کنه و به دنبال علت موضوع می گرده.کمک می کنه تا فرد تمام حالات و احساسات ناخوشایند رو در برخورد با مشکل تجربه کنه تا راحت تر بشه. به این نحو که حوادث ناخودآگاه به آگاه آورده بشن و فرد فرصت پیدا کنه تا با چشمی آگاه همه اون حوادث رو بررسی کنه و از اضطراب خودش بکاهه.

مشاور در کنار این روان درمانی می تونه از هیپنوتیزم و ریلکسیشن هم استفاده کنه. که البته همه این ها احتیاج به تخصص و مهارت داره.

 

اما یک توضیح کلیش این هست مشاور از اصلی به اسم بی اثرکردن منظم استفاده کنه.

به این مفهوم که فرد رو در موقعیتی اضطراب زا قرار می ده و بعد از این که ذهن با اضطراب گره خورد اضطراب رو برداشته آرامش رو جای اون می ذاره. از اون به بعد اگر فرد توی اون موقعیت قرار بگیره احساس اضطراب نداره.

 

مثلا فرد از سوارشدن به هواپیما می ترسه. روان درمانگر از اون می خواد که لیستی تهیه کنه که در اون 40 تا 50 مورد از مواردی که مربوط به ناراحتی از هواپیما هست رو در اون بگنجونه. مثلا مرحله 1 : خرید بلیط مرجله 2 : رفتن به فرودگاه ........تا آخرین مرحله که استرس زا ترین مرحله برای فرد هست بلندشدن از روی زمین.

بعد از فرد می خواد که آرامش و ریلکسیشن رو یاد بگیره ( توی پست بعدی طریقه ریلکسیشن رو قرار می دم)

بعد از این که فرد در حالت ریلکسیشن قرار گرفت روانشناس از فرد می خواد که مطلبی که او می خواد رو تجسم کنه. قرار می کنن با هم که هر زمان که راحت هست حرکتی نکنه و هر زمان که ناراحت هست با تکان دادن یکی از اعضای بدنش ناراحتی رو نشون بده و بگه که نگرانه.

روان شناس این لیست 40 موضوعی رو در اختیار می گیره و به ترتیب از مورد اول اون ها رو به فرد می گه و از ش می خواد که اون موضوع رو کاملا تجسم کنه. 2 الی 3 دقیقه فرد رو توی اون موقغیت نگه می داره. معمولا چن مرحله اول رو فرد راحت می گذرونه. تا به مرحله ای می رسه که اعلام نگرانی با تکان دادن انگشتش می کنه. روان شناس با تلقین و تکنیک های خاص فرد رو آرام می کنه وازش می خواد تا مراحل بعدی رو بگذرونه. در هر جلسه معمولا بیش از 10 مرحله گذرونده نمی شه.

یعنی در واقع روان شناس سعی می کنه تا با برداشتن اضطراب و جایگزینی اون با آرامش هراس و اضطراب اون موقعیت رو ازبین ببره.

البته مسلمه که این کار احتیاج به مهارت روانشناس داره و هدف من از بیانش کمک به بیان ریلکسیشنی هست که در پست بعد می ذارم.

 

6. مورد آخر هم که به نظرم مهم ترین مورد هست! مطالعه یک کتاب هست که خیلی توصیه می کنم به خوندنش. به اسم اعتماد به نفس دستیابی به آن و زندگی با آن نوشته دکتر باربارا دی آنجلیس. (ترجمه های مختلفی داره)

گاهی احساسات اشتباه ما به دلیل افکار اشتباهمون و افکار اشتباه به دلیل شناخت اشتباهی هست که از موضوع داریم. این کتاب کم حجم (حدود صد صفحه ای) دید خیلی خیلی خوبی از این موضوع می ده. به من که خیلی کمک کرده.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

خب اگر فرد بخوادخودش به خودش کمک کنه و از ریلکسیشن استفاده کنه می تونه به این ترتیب عمل کنه. البته ریلکسیشن و تن آرامی فرمول خیلی دقیقی نداره و بسته به موقعیت شخص یا میزان مهارتش قابل انعطافه.

 

  • فرد خودش رو در موقعیتی قرار می ده که کاملا ساکت و آرام باشه. و به خصوص عضلات گردن و عضلات پشت کاملا راحت باشن. (مثل تخت یا حتی مبل)
  • به مدت 2 دقیقه به یک نقطه خیره می شه.درحالیکه پلک می زنه اما چشم از اون نقطه بر نمی داره.
  • بعد 5 نفس عمیق می کشه. از بینی به درون، نگه داشتن در سینه و بیرون دادن. با سیستم 2 -8-4 یعنی هر کدوم از اون مراحل به ترتیب دو هشت و چهار ثانیه طول بکشن.
  • یک دقیقه یا کمتر صبر می کنه آروم از 5 تا 1 می شماره و با شماره 1 چشمان خودش رو می بنده.
  • حالا شروع می کنه به رهاسازی عضلات. به ترتیب از عضلات سر و گردن و صورت شروع می کنه و بعد به ترتیب سینه و شکم و دست و پا می رسه. رها سازی هم به این صورته. اول انقباض چند ثانیه نگه می داره بعد ناگهان انبساط و رها کردن.
  • الان اعداد رو از 100 رو به پایین به فاصله 3 تا 3 تا می شماره. یعنی 100-97-94-91 و......لازم نیست خیلی سخت بگیره. هر جا اشتباهی کرد از همون جا ادامه می ده.
  • با شماره 1 این پیام رو ذهنا به خودش می ده که کاملا آرام و ریلکس هست.
  • هر زمان که تو این مراحل به خودش اومد به نفس کشیدنش توجه می کنه. و با هر نفس این پیام رو به خودش می ده که احساس راحتی و آرامش بیشتری داره.
  • بعد که آروم شد به طریقی که تو پست قبلی مورد 5 اشاره شد موضوعات رو از طبق همون لیستی که از قبل برای خودش تهیه کرده و به خاطر سپرده از کم اهمیت ترین تا پر اهمیت ترین به ذهن خودش میاره. روش کار دقیقا همون توضیحات پست قبلی هست. یعنی تو هر بار ریلکسیشن نباید از 10 تا موضوع لیست فراتر بره. روی هر موضوع حداقل 2 الی 3 دقیقه تمرکز کنه کاملا اون شرایط رو برای خودش مجسم کنه و بعد سعی کنه با تلقین شرایط و احساسات بهتری رو جایگزین کنه و خودش رو توی اون شرایط مطلوب به صورت ذهنی ببینه.
  • در پایان هر ریلکسیشن هم از 1 تا 5 می شماره و بعد چشمانش رو باز می کنه.

این روش در مورد اضطراب های عمومی و فراگیر خیلی خوب جواب می ده و اگر فرد پیگیری کنه بعد از دو تا 3 ماه به آرامش می رسه.

 

ایده آل ترین حالت 3 بار در روزه.صبح بعد از بیداری، میانه روز و شب قبل از خواب

یا اگر دوبار در روز بود صبح بعد از بیداری و شب قبل از خواب

یک بار در روز هم شب قبل از خواب.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

بسیار ممنونم مریم خانوم :icon_gol:

فوق العاده عالی بود توضیحات شما

روشی که برای ریلکسیشن گفتید حتما انجام می دم.

خیلی ممنون :icon_gol:

 

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آیا شما شلخته هستید؟

آیا شما خوش خواب هستید؟

آیا شما از تاریکی می ترسید؟

آیا شما وابسته تکنولوژی هستید؟

آیا شما جدول حل می کنید؟

من خیلی چیزا دستگیرم شد.بهار جون جالب بود این تاپیکتوبه خیلی سوالای خودم هم رسیدم:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
آیا شما شلخته هستید؟

 

نه خیلی زیاد

شلوغ می کنم دور و اطرافم رو

بعد یه مرتبه تو یه اقدام ضربتی همه جا رو تمیز می کنم

این بیشتر مواقعی پیش میاد که به تو یه کاری به بن بست رسیده باشم، یا اینکه تصمیم جدید گرفته باشم.

 

آیا شما خوش خواب هستید؟

 

بله، یه مقدار زیادی

طوری که اگر کاری نداشته باشم، اولین چیزی که بهش فکر می کنم خوابیدنه !

 

آیا شما از تاریکی می ترسید؟

 

نه !

روز و خصوصا آدماش خطرناک ترن

شب خوبه، همه جا آرومه، منم بیشتر خوشحالم !

 

آیا شما وابسته تکنولوژی هستید؟

 

فوق العاده زیاد

 

آیا شما جدول حل می کنید؟

 

نه

دوست دارم، ولی خیلی وقته حل نکردم

 

 

من خیلی چیزا دستگیرم شد.بهار جون جالب بود این تاپیکتوبه خیلی سوالای خودم هم رسیدم:icon_gol:

 

خواهش می کنم

بعدا حساب می کنیم.

 

 

 

 

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

 

غیر از مورد دور انداختن اشیاء که خودتون هم گفتید نسبیه

تمامش رو قبول دارم

تمامش صحت داره

من دقیقا همینم

این خود منم

 

 

 

 

 

خب اینایی که من گفتم تعریف سخصیت وسواسی بود

خود من هم زمینه هایی از اینها رو دارم اما برای آشنایی بیشتر این مطلب رو برات آوردم

 

● کمال گرایی:

به افکار و رفتار های خود تخریب گرانه ای اشاره می کند که هدف آنها رسیدن به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ‍ به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته می شود.

به هرحال مطالعات اخیر نشان می دهند نگرش کمال گرایانه موجب اخلال در موفقیت می شود. آرزوی کامل بودن ‍ ، هم احساس رضایت از خودمان را از ما می گیرد و هم ما را به اندازه سایر مردم ( کسانی که اهداف واقع گرایانه دارند ) ، در معرض ناکامی قرار می دهد.

● علل کمال گرایی:

اگر ما فردی کمال گرا باشیم ،‌احتمالا در کودکی یاد گرفته ایم دیگران با توجه به میزان کارآییمان در انجام کارها به ما بها می دهند در نتیجه آموخته ایم در صورتی ارزشمندیم که مورد قبول دیگران واقع شویم ( فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها می دهیم ) ،‌ بنا بر این عزت نفس ما ، بر اساس معیارهای خارجی پایه ریزی شده است . این امر می تواند ما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. در نتیجه تلاش برای حمایت از خودمان و رهایی از اینگونه انتقادات ، سبب می گردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانیم . بعضی از احساسات ‍، افکار و باورهای منفی ذیل ،‌احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:

● ترس از بازنده بودن:

افراد کمال گرا ،‌غالبا شکست در رسیدن به هدف هایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند.

● ترس از اشتباه کردن :

افراد کمال گرا ،‌غالبا اشتباه را مساوی با شکست می دانند . موضع آنها در زندگی ،‌حول و حوش اجتناب از اشتباه است . کمال گراها فرصت های یادگیری و ارتقاء را از دست می دهند.

● ترس از نارضایتی :

افراد کمال گرا ،‌ در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند ، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت می گردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی می باشد.

● همه یا هیچ پنداری :

افراد کمال گرا، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسانیدن یک کار بطور متوسط ، هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا در دیدن دورنمای موقعیت ها دچار مشکل هستند. برای مثال ،‌ دانش آموزی که همیشه نمره (A) داشته ، در صورت گرفتن نمره (‌ B ) بر این باور است که - که من یک بازنده کامل هستم-

● تاکید بسیار بر روی بایدها :

زندگی کمال گرا غالبا بر اساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها به خدمت گرفته می شود . افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی باید ها بندرت بر روی خواسته ها و آرزوهای خود حساب می کنند.

اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند:

افراد کمال گرا مشاهدات خود را به گونه ای جمع آوری می کنند که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرس های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست می یابند . در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان نا پذیر و ناکافی تلقی می کنند.

 

 

 

آگاهی از این مطالب باعث میشه راحت تر درباره افکار نظر داد و تصمیم گیری کرد

  • Like 4
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...