Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ من بگم؟ من من.... می گم خوووووووووووووو اتفاقا" پیمان خیلی اوقات خودشو دست کم می گیره...طرف دیپلم ردیه از فرنگ...ملت براش سرو دست می شکونن...بعد پیمون از ایناست که می گه: نه بابا دکترا که چیزی نیست و اینا.... خیلی کارای مثبت انجام می ده ها...اما تو چشم نیست...یهنی هستا...هر کسی بهش دقت نمی کنه. پیمون من فکر می کردم خیلی ریلکسی... چون وقتایی که من خیلی بد جور اعصاب ندارم از دست بچه ها به راحتی منو قانع می کنی اعتماد به نفس کم....امممممممممم اینو نمی دونم...اما فکر می کنم یه کم تو داره....آرومه... 11 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ سلام. خب خواستم یه کمی تاپیک بگذره و توضیحات پری هم ببینم که دقیقاً به چه شکله بعدش بیام شرکت کنم خب بریم سر اصل مطلب من دو تا سوال دارم :gnugghender: هدف گذاری هات به چه شکله؟ هدف های مختلفی که درنظر میگیری واسه خودت تو مسائل مختلف زندگی که بهشون برسی، هدف های معمولیه یا هدف های بزرگ. مثال هم بزن بی زحمت گفتی روی کار وسواس داری، روی صحبتایی که میکنی چطور؟ اگه هست چقدر؟ به قدریه که باعث میشه تو جمع ها حتی جمع های دوستانه هم نسبتاً ساکت و کم حرف باشی؟ باز اگر وسواس تو گفتار هم داری، این اتفاق چقدر واست افتاده که فرضاً تو یه جمعی یه موضوعی داره دربارش بحث میشه تو میای فکر کنی که نظرت رو بدون کوچکترین نقص بیان کنی (یعنی اون وسواس رو روی گفتارت داشته باشی) دو، سه دقیقه زمان میگذره، وقتی به نتیجه میرسی، موضوع بحث عوض شده و دوباره تکرار همین قضیه رو موضوع بعدی. 10 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ پیمان جان ممنون که من و جزء دوستات میدونی این یعنی اعتماد به نفست بالاست( شوخی بود یک لحظه حس خود پشکل پنداریم گل کرد) خب بنظر من ای اعنماد به نفسی که میگی شاید اشتباه باشه بنظر من یک جور وسواس فکری در کار هستش که دوست داری از جزءیات همه مطالب سر در بیاری و بخاطر همین از این مطلب به مطلب دیگه میری من خودم تو خیلی از کارام همینجوری بودم و هستم ولی اعتماد بنفسم بالاس و در برخورد با مسایل و آدما و تو صحبتهام مشکلی ندارم ولی بنظر من اگه این مشکلت به روابط با ادما کشیدهبشه و با وجود آگاهی از یک مطلب ترس از بیانش داشته باشی باید اعتماد به نفست و تقویت کنی بازم میام 9 لینک به دیدگاه
Peyman 16150 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ شرمنده همگی تقریبا یه دو روزی نتونستم بیام ممنون از همه دوستانی که در تاپیک حاضر شدن پیمان اگه دختر بودی تو ایران چکار میکردی؟ با این دیدگاه جواب می دم که دختر بودم () و همین رفتار و اخلاق و خلق و خوی رو داشتم، فقط یه کم لطیف تر ! دی : اگر منظورت این باشه که آیا به قوانین برادران زحمتکش حزب خدایی احترام می ذاشتم، باید بگم من به عرف جامعه احترام می ذاشتم. منظورم حجاب نیست، احتمالا تا تهش رو متوجه هستی. باید تو جامعه حل شد. اگر مخالف عرف اجتماع عمل کنی، جامعه پس می زنه. یه برداشت دیگه از سوالت اینه که رفتارم تو محیط کاری نر سالارانه چطوری بود ؟ تجربه شخصی رو بهت بگم، من با یه گروه 6 نفره کار می کردم که 5 نفرشون خانوم بودن. دو نفرشون رو با هم مقایسه کنم، یکیشون خیلی خوب و دقیق کار می کرد و اعتماد به نفس بالایی داشت یکیشون خیلی خوب و غیر دقیق کار می کرد و اعتماد به نفس بالایی داشت. اون دومیه خاطرش جمع بود از اینکه قبل از رسیدن کارش به نفر بالا دست من، خراب کاری هاش رو من ماله می کشم. در مجموع فک می کنم روحیه کاری خانوم ها بهتر از آقایون هست. شاید دلیلش اینه که یا کارشون رو خوب انجام می دن و یا اتکاشون به آقایونه به خاطر همین استرس کاریش کمتر می شه بنابراین اگر من دختر جوامع استکباری بودم، فرقی به حاله استرسم نداشت ! چون زن رو جنس ضعیف حساب نمی کنن. ولی دختر بودن تو ایران مزیتش استرس کمتر هست. پ.ن. این فقط یه برداشت شخصی بود از یه آدم بی اطلاع. 11 لینک به دیدگاه
zhalin 411 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ سلام فقط می تونم بگم خیلی ماهی و باشخصیت هرجا هستی انشالا سالم و موفق باشی دوست خوبم 6 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ سلامفقط می تونم بگم خیلی ماهی و باشخصیت هرجا هستی انشالا سالم و موفق باشی دوست خوبم سلام خب نمیدونم کی این تاپیک زده شد من ندیدمش... راستش من 2 سال پیش پیمان رو تو نمایشگاه کتاب دیدم خب من معمولا ادعا دارم که خیلی آدم شناسم و تو همون برخورد اول ازش خوشم اومد... بنظرم بچه با شخصیتی اومدی دیگه باید چی بگم؟؟ آهان اینم میخوام بگم که من بطرز مرگ آوری کمالگرا هستم و تو این مورد تفاهم داریم... :4chsmu1: فعلا همینا... 11 لینک به دیدگاه
Peyman 16150 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ اون هم با توجه به مثالایی که خودتون زدین برای مثال غذا درست کردن یا کار یا یه مثالی هم قبلا راجع به آلمانی گفته بودین که آلمانیتون به گفته بقیه خوبه اما خودتون قبول ندارین، هیچ وقت ترس از قضاوت شدن یا مورد قضاوت قرار گرفتن داشتید یا دارید؟ من رو این سوال شما فک کردم، ولی در نهایتش این موضوع برام پیش اومد. فرض رو می ذاریم روی اینکه برای انجام کاری تمام توانم رو می ذارم. کارایی که برام حائز اهمیت باشه همیشه همینطوره. از تفریح و مسافرت و خواب و غذا می زنم، برای اینکه به بهترین شکل آماده بشم. اینجا از قضاوت شدن نگرانم، در واقع از نتیجه اش دلهره دارم. چون اگه نتیجه اش منفی باشه، این واسم هضم نمی شه. پیامدش برام یه مدت زیاد مشغولیت ذهنی بدون هیچ راه حل مناسب برای ادامه کار هست. راه حل مناسبش از نظر من این بود که به خاطر کار از بقیه موارد شخصی بزنم، پس دیگه بیشتر از این نمی تونم. اون قضاوت کردن همیشه بدون اینکه خودم بخوام داره انجام می شه نتایجش معمولا رضایت بخش بوده ولی وقتی تو یه موضوع مشخص، قبل از انجامش به قضاوت های بعدیش فک می کنم، این اعتماد به نفس من رو دو قبضه می گیره به خصوص اگر پخش زنده داشته باشم () و علاوه بر اون تو دوران آماده سازی هم دائم فکرم رو به خودش مشغول می کنه. 6 لینک به دیدگاه
m.mahnaz 1020 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ ولی دختر بودن تو ایران مزیتش استرس کمتر هست. تاحالا پسر یا مرد استرسی تو زندگیم ندیدم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام شما اولین نفری........... اما هرچی دختر دیدم استرسی بوده..... البته استثنا هم هست. منم دقیقا مشکل وسواس کاری و دقیقه 90ای دارم و خیلی اذیتم میکنه... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام یکی کمک کنه......:45645: 9 لینک به دیدگاه
Peyman 16150 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ یا غذا: یه چیزی می پزم...خودم می دونم خوب شده ها ( اینجا رو داشته باشید مهمه) می ذارم جلوی فرها....10 بار می پرسم خوبه؟ ادویش خوبه؟ همین 10 بار رو می گه آره. دفعه ی 11 ام می گم مطمئنی خوبه؟ می گه: ااااااه کشتی منو...نه بده....می گم واقعا"؟ خیلی نامردی :w821: بله ایشون جدیدا" یه ماهی می گیرن دستشون میان هی می زنن تو سره بنده...به این صورت خب مهناز چرا وقتی همسرت می گه خوب شده، نمی تونی بپذیری ؟ فکر می کنی داره مراعاتت رو می کنه ؟ می خواد ناراحت نشی ؟ این مورد رو می تونی مقایسه کنی با محیط کارت. وقتی یکی از همکارای اجنبیت از کارت تعریف می کنه، احساس بعدیت چیه ؟ اینجوری فرض کن که کار رو به همکارت نشون می دی و می پرسی نظرت چیه. اونم اوکی می ده. بعد احساسیت در مورد این موقعیت چیه ؟ 8 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۰ نام : محمد پیمون تو اسمتت ممده!!! 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ خب مهناز چرا وقتی همسرت می گه خوب شده، نمی تونی بپذیری ؟ نه بعضی وقتا نمی تونم بپدیرم...چون 4 مین بعد که با کسی حرف می زنه می گه شام هم یه چیییییزی خوردیم این یه چیزی یهنی یه چیزه بی خود فکر می کنی داره مراعاتت رو می کنه ؟ می خواد ناراحت نشی ؟ آره می خواد مراعات کنه و.... این مورد رو می تونی مقایسه کنی با محیط کارت. نوووووورچ...محیط کارم فرق داره برام...خیلی وقتی یکی از همکارای اجنبیت از کارت تعریف می کنه، احساس بعدیت چیه ؟ از خودم خوشم میاد :girl_blush2: بعد می گم کار بعدی رو حتما" می تونم اینجام بدم ...کلا" اعتناد به نفسم بیشتر می شه I am proud of myself اینجوری فرض کن که کار رو به همکارت نشون می دی و می پرسی نظرت چیه. اونم اوکی می ده. بعد احساسیت در مورد این موقعیت چیه ؟ اون موقع می گم حتما" خوبه دیگه...نهایت تلاشم رو کردم...بهترین چیزی بود که می تستم تحویلشون بدم 5 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ پیمون تو اسمتت ممده!!! ای ناقلاها نکنه اسمم محمدم پیمونه ما خبر نداشتیم... 9 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ پیمان. بیا یه حرکتی بزن. روزی سه بار برو لب پشت بوم خونتون وایسا پائین رو نگاه کن. شدیدا اعتماد به نفس رو میبره بالا. امتحان کن ضرر نداره. 8 لینک به دیدگاه
Peyman 16150 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ اولا که توضیحاتت عالی بودفکر نمی کردم اینقدر خوب بتونی مطرح کنی بابا دکترم اینقدر شکسته بند:viannen_38: الان این تعریفت برام قابل هضم نیست احساس می کنم اینو گفتی که یه موجود روانی رو از خودکشی منصرف کنی خب اما به قسمت هایی که قرمز کردم توجه کنید: اگه بخوایم موردی بیان کنیم یعنی: اعتماد به نفس پایین بینش پایین وسواس این مورد آخر که مشکی کردم می شه کمال گرایی یا همون شخصیت کمال گرا که برای شما تشخیص می خوره و شامل موارد قبلی هم می شه از اینجا به بعد من با کمک دوستان شما(گفتم صمیمی چون می خواستم اونهایی که برخورد بیشتری باهاتون داشتن رو دعوت کنیم تا بیان و از ویژگی های شما بگن) مثلا من به عنوان یه دوست تازه مسئولیت اولین مورد رو به عهده می گیرم یعنی اعتماد به نفس پایین و نتیجه ای که از گرفتین یعنی مورد دوم(بینش بد!) در جوابش به دوستان دیگه می گم: این آقا پیمان 29 سالشه! ماشاءالله هم که داره دکترا می گیره وقتی کسی نرمال باشه میشه دیپلم یکم باهوشتر ها می شن لیسانس یکم علاقه مند تر ها و باهوشتر ها میشن فوق ته همشون می شه دکترا پس قطعا همچین فردی نمی تونه از درک یا بینش کمی نسبت به مسائل برخوردار باشه پیشنهادهای خوبی هم برای حل مسائل داده مشکلش رو هم که به این خوبی بیان کرده با دو تا پای خودش هم که نشسته دلیرانه تحلیلش کنیم نتیجه می گیریم که اعتماد به نفس ایشون کم نیست بلکه عزت نفسشون کمه! از دید روانشناسی بخوایم نگاه کنیم اینا همش نتیجه کمال گراییه اما قبل از این که نتیجه گیری کنیم می خوام از دوستان دیگه بیان تو همین زمینه اگه ویژگی دیگه ای از شما سراغ دارن یا به نظرشون می رسه بگن به نوعی همون تحلیل شخصیت شما از دید دوستان بر اساس همین اطلاعات داده شده! این عزت نفس پری خانوم تعریفش چیه ؟ منم دقیقا فک می کنم که این اعتماد به نفس من با عزت نفس من یه ارتباط خیلی زیادی مستقیم دارند. تو پست مربوط به جواب مریم خانوم در مورد قضاوت شدن نوشتم که قضاوت منفی در مورد کاری که براش خیلی زحمت کشیدم، قابل قبول نیست این یعنی ترس از لطمه به عزت نفس باعث اعتماد به نفس پایین می شه ؟ البته هر قضاوت منفی قابل رد کردن نیست. مثال می زنم براتون ماه گذشته یه گزارش یک ربعه از کارم برای دو تا از اساتید خودم و سایر دانشجویای دکترای گروه کاری خودمون ارائه دادم. اینکه گفتم گروه خودمون، همه همدیگه رو می شناسیم و هیچ غریبه ای هم نیست. یه مجموعه 20 نفره این هم یه کار عرفی هست که همه انجام می دن و اون هم سالی سه یا چهار بار و در واقع به تقریب هر هفته یه نفر رو داریم. هدف از این کار چیه ؟ 1) من تو مدت زمان طی شده از زمان گزارش قبلی چیکار کردم. 2) نحوه ارائه یه گزارش 15 دقیقه ای لایو () توسط بچه ها کنترل می شه. در مورد گزینه دوم، قضاوت های منفی اش همیشه قابل پذیرشه، ایراداتی که به ساختار می گیرن، به نحوه ارائه می گیرن، حتی به وضعیت واستادن و حرکت دست های ارائه کننده می گیرن و ... در مورد گزینه اول، علی رغم اینکه من هیچوقت ندیدم به محتوا اشکال گرفته بشه، اما چه زمانی که قبل از جلسه خودم رو آماده می کنم و چه حین ارائه، همواره نگران این موضوع هستم. (فارغ از اینکه من به اون مطلب تسلط دارم، چون کارمه. یعنی اونقدی که من تسلط دارم، بقیه ندارن، حتی اساتید راهنمای خودم که اونجا هستن. ) خب این روی پرزنت کار فوق العاده تاثیر داره و باعث عدم تمرکز می شه، و چه بسا به شدت ! این یعنی از این نگرانم که عزت نفسم لطمه ببینه ؟ چطوری می تونم برطرفش کنم؟ 10 لینک به دیدگاه
Peyman 16150 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ سلام. خب خواستم یه کمی تاپیک بگذره و توضیحات پری هم ببینم که دقیقاً به چه شکله بعدش بیام شرکت کنم خب بریم سر اصل مطلب من دو تا سوال دارم :gnugghender: هدف گذاری هات به چه شکله؟ هدف های مختلفی که درنظر میگیری واسه خودت تو مسائل مختلف زندگی که بهشون برسی، هدف های معمولیه یا هدف های بزرگ. مثال هم بزن بی زحمت گفتی روی کار وسواس داری، روی صحبتایی که میکنی چطور؟ اگه هست چقدر؟ به قدریه که باعث میشه تو جمع ها حتی جمع های دوستانه هم نسبتاً ساکت و کم حرف باشی؟ باز اگر وسواس تو گفتار هم داری، این اتفاق چقدر واست افتاده که فرضاً تو یه جمعی یه موضوعی داره دربارش بحث میشه تو میای فکر کنی که نظرت رو بدون کوچکترین نقص بیان کنی (یعنی اون وسواس رو روی گفتارت داشته باشی) دو، سه دقیقه زمان میگذره، وقتی به نتیجه میرسی، موضوع بحث عوض شده و دوباره تکرار همین قضیه رو موضوع بعدی. می بینم که مثال هام رو دوست داری برات مثال هم می زنم. دو تا سوالت در مورد هدف رو تو قالب یه موضوع جواب می دم، چون به هم مربوطند. ببین اصولا هدف خصوصا بزرگش واسه من معنی نداره. حداقلش از زمانی که جمله تو امضام رو شنیدم، فهمیدم این رو بیشتر قبول دارم تا هدف گذاری رو . این جمله معنیش یعنی : " هدف همون راهه " یعنی نقطه پایانی براش نیست، ولی یه مسیری وجود داره که باید رفت. هدف کوچیک یا بزرگ رو من با زمان مورد نیاز براش می سنجم. در واقع بهشون هدف نمی گم، بیشتر حالت یه پروژه ای واسم تعریف می شه که تلاش برای دسترسی بهش میاد توی وظایفم شاید حتی وظایف روزانه بنابراین خود واژه هدف خیلی کاربردی واسه من نداره. مثالش اینکه فرضا من دوست دارم که هم زبان آلمانی و هم انگلیسی رو مثل زبون فارسی صحبت کنم. ولی هیچ وقت فکر نکردم که این هدفه منه، در حالیکه این یه پروژه طولانی مدته. ولی بازه زمانیش رو می دونم که تقریبا تا دو سال یا دو سال و نیم دیگه باید این اتفاق بیفته چرا که آخر کار من یه جلسه دفاعیه در پیش دارم. این می شه برای من همون مسیر که گفتم، ولی هدف تعریفش نمی کنم. در مورد سوال بعدی آره، وسواس روی حرف زدن ولی این خیلی خیلی به آدمش بستگی داره. وقتی تو یه جمع با حضور آدمای کت و کلفت باشم، بیشتر اوقات فقط شنونده ام. یعنی تا وقتی سوال نشه ازم، حرف نمی زنم. تو جمع های دوستانه هم بستگی به جنس ایرانی و خارجیش داره مثلا تو جمع های خودمون، چند باری که همدیگه رو دیدیم، فک نمی کنم من خیلی آدم کم حرفی بودم. ولی در مجموع خیلی اصراری ندارم که حتما نظر خودم رو تو جمع بگم اگر بپرسن حتما می گم، ولی خیلی پیش نمی یاد که برم تو شیکم بحث و سعی کنم که دیگران رو با نظر خودم حتما قانع کنم. مگر اینکه علاقه مندی وجود داشته باشه و از طرف دیگران اصرار به پیگیری باشه. ولی اون موضوع دو سه دقیقه که گفتی، آره، اینجا خیلی برام پیش اومده یه کمیش شاید به خاطر زبان باشه، سخته آدم تا خودش رو هماهنگ کنه 6 لینک به دیدگاه
Peyman 16150 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ پیمان جان ممنون که من و جزء دوستات میدونی این یعنی اعتماد به نفست بالاست( شوخی بود یک لحظه حس خود پشکل پنداریم گل کرد)خب بنظر من ای اعنماد به نفسی که میگی شاید اشتباه باشه بنظر من یک جور وسواس فکری در کار هستش که دوست داری از جزءیات همه مطالب سر در بیاری و بخاطر همین از این مطلب به مطلب دیگه میری من خودم تو خیلی از کارام همینجوری بودم و هستم ولی اعتماد بنفسم بالاس و در برخورد با مسایل و آدما و تو صحبتهام مشکلی ندارم ولی بنظر من اگه این مشکلت به روابط با ادما کشیدهبشه و با وجود آگاهی از یک مطلب ترس از بیانش داشته باشی باید اعتماد به نفست و تقویت کنی بازم میام ببین ... ببین ... هی می خوام تاپیک جدی پیش بره، نمی ذارین ! هی می خوام شوخی نکنم، شماها نمی ذارین. نکنید این کارها رو، از من به شماها نصیحت. بذارید من تو این تاپیک اون بچه مثبته باقی بمونم. خب اون وسواس فکری نتیجه یه عدم اطمینان به کامل بودن و صحت کارم هست از نظر خودم. در مورد قسمت دوم هم دقیقا مثالی می شه که توی دو سه تا پست قبلیم تو جواب پری خانوم نوشتم. شاید ... شاید ترس از بیانش به خاطر این باشه که از لطمه دیدن عزت نفسم نگران باشم. یه موضوع دیگه که الان به ذهنم اومد اینه که من همیشه خودم رو تحت فشار می ذارم برای اینکه هیچ اشتباهی تو کاری که بهم محول شده وجود نداشته باشه. این باعث می شه که هنگام انجام یه کار از کاملا تخصصیش بگیرین تا یه مکالمه ساده، همیشه همزمان به این موضوع هم فکر کنم که اشتباهی نکنم. هر چند خیلی اوقات هم اشتباه می کنم و پیامدش برام چندین روز مشغولیت ذهنی هست حتی برای یه حرف ساده. 6 لینک به دیدگاه
Peyman 16150 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ سلامفقط می تونم بگم خیلی ماهی و باشخصیت هرجا هستی انشالا سالم و موفق باشی دوست خوبم ممنونم، شما لطف دارن شما هم همینطور سلام خب نمیدونم کی این تاپیک زده شد من ندیدمش... راستش من 2 سال پیش پیمان رو تو نمایشگاه کتاب دیدم خب من معمولا ادعا دارم که خیلی آدم شناسم و تو همون برخورد اول ازش خوشم اومد... بنظرم بچه با شخصیتی اومدی دیگه باید چی بگم؟؟ آهان اینم میخوام بگم که من بطرز مرگ آوری کمالگرا هستم و تو این مورد تفاهم داریم... :4chsmu1: فعلا همینا... حامد با این هندونه ها دو کار می تونی بکنی یا بسته بندیشون و کن، بفرست بیاد که من به شدت دلتنگ هندونه ام یا خشکه حساب کن. خیلی مخلصم تاحالا پسر یا مرد استرسی تو زندگیم ندیدم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام شما اولین نفری........... اما هرچی دختر دیدم استرسی بوده..... البته استثنا هم هست. منم دقیقا مشکل وسواس کاری و دقیقه 90ای دارم و خیلی اذیتم میکنه... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام یکی کمک کنه......:45645: مهناز خانوم، بیشتر منظورم به شرایط کار فقط بر می گشت موضوع رو به صورت کلی مطرح نکردم ولی در مجموع یه برداشت شخصی بود و می تونه صد و ده دوازده درصد غلط باشه. پیمون تو اسمتت ممده!!! من از همون اولش هم اشتباهی بودم :mornincoffee: پیمان. بیا یه حرکتی بزن.روزی سه بار برو لب پشت بوم خونتون وایسا پائین رو نگاه کن. شدیدا اعتماد به نفس رو میبره بالا. امتحان کن ضرر نداره. ما خونمون یه طبقه بیشتر نیست هر دفعه هم می رم رو پشت بومش، چتر نجات می برم فقط سوال اینه که وقتی از پشت بوم دارم پایین رو نگاه می کنم، به چی فکر کنم ؟ 8 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ گاهی اوقات آدم مجبور میشه حرفشو پس بگیره... :4chsmu1: هندونه هم که اینجا گرون... قربون مرامت رفیق... :flowerysmile: راستی اینو میخواستم بگم من آخرش نفهمیدم این صندلی داغ با اون صندلی داغ چه فرقی کرد؟؟ 5 لینک به دیدگاه
مریم راد 2736 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ تا حالا به مرگ فکر کردی؟ ترسناکه؟ از حالت لذت می بری؟ آینده رو می بینی؟ بچه پررویی؟ خوش سفری؟ این سوالت همه علمی فنی هست برادر!به عمق فکر کن کوچولو! چقدر بیکاری در روز؟ تلویزیون می بینی؟ زمان برگرده عقب چی می خونی؟ تا حالا شده دعوا کنی؟ چند بار در روز عصبی می شی؟رابطت با اناث چطوره؟ 3 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ تنها چیزی که میتونم بگم فوق العاده مسولیت پذیر و متعد.:rose: 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده