rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ فکر میکنین اون لحظه ای که دیر یا زود میرسه و قرار میشه این زندگی سختو ترک کنین ... کجایین؟ کی پیشتونه؟ درحال انجام چه کاری هستین؟ چه کار نیمه تمامی ازتون بجا میمونه؟ دیگران چجوری ازتون یاد میکنن؟ ..... ... . 28 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ خودم که فکر میکنم تو جاده درحال رانندگی هستم که یه راننده تریلی خواب آلود از روبرو بهم میزنه و همه چی تموم میشه... 11 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ من سرطان میگیرم. تو بیمارستان تنها میمیرم. حسرت کارهای نکرده و زندگی هدر رفته رو میخورم. منو با بیخانمانها دفن میکنن چون خانواده ای ندارم. تو یاد کسی هم نمیمونم که ازم یادی بشه 8 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ فکر میکنین اون لحظه ای که دیر یا زود میرسه و قرار میشه این زندگی سختو ترک کنین ...کجایین؟ کی پیشتونه؟ درحال انجام چه کاری هستین؟ چه کار نیمه تمامی ازتون بجا میمونه؟ دیگران چجوری ازتون یاد میکنن؟ ..... ... . بالاخره یه جورائی میمیریم. زیاد هم مهم نیست. چه جوری زندگی کردن مهمترهّ . زندگی رو باید زندگی کرد. مهم اینه که سعی کنیم از خودمون راضی باشیم. 6 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ بالاخره یه جورائی میمیریم. زیاد هم مهم نیست. چه جوری زندگی کردن مهمترهّ . زندگی رو باید زندگی کرد. مهم اینه که سعی کنیم از خودمون راضی باشیم. همون.... فکر میکنی وقتی میمیری از خودت و زندگی که کردی راضی هستی؟ 3 لینک به دیدگاه
اندیشه 2345 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ خیلی ساده در نهایت پیری وقتی تمام اهدافم محقق شده توی یه روز زیبای بهاری قبل از این که افتاب طلوع کنه ...وقتی همه از خواب بیدار میشن میبینن که من دیگه نیستم .... عده ای ازم به خوبی یاد میکنن و عده ای به بدی 4 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ همون....فکر میکنی وقتی میمیری از خودت و زندگی که کردی راضی هستی؟ اکثر بد بیاری هایی که برام اتفاق افتاده خودم توش مقصر نبودم. البته همشم یه جورائی مدیریت کردم تا تاریخ مصرفشون تموم بشه. تمومی هم نداره. اما خوب اگر خودم هوای خودم رو نداشته باشم باختم. از هیچکس انتظار مرحمت ندارم . مثل یه گل خودرو . البته با تمام این اوصاف از خودم و از زندگیم راضی ام. ( دیگران هر چه نظر بدهند برام مهم نیست. چه مثبت و چه منفی) من از آنچه بودم و میتونستم باشم رضایت دارم. امید به خود 3 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ خیلی ساده در نهایت پیری وقتی تمام اهدافم محقق شده توی یه روز زیبای بهاری قبل از این که افتاب طلوع کنه ...وقتی همه از خواب بیدار میشن میبینن که من دیگه نیستم .... عده ای ازم به خوبی یاد میکنن و عده ای به بدی چه مرگ قشنگی 2 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ انقد بهش فکر کردم اما هیچ جوابی پیدا نشد 3 لینک به دیدگاه
HaMeD-GibsoN 1859 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ نیمدونم چجوری ولی اصلا دلم نمیخواد زمستون باشه دوست دارم تو بهار برم وقتی که به صندلی راحتیم تکیه دادم و دارم موسیقی ترجیحا از ساخته های یانی رو گوش میدم بچه گربه هام کنار صندلی بازی میکنن و هی پاهام رو چنگ میزنن(درست عین پدر خوانده ) 3 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ نمیدونم... چه اهمیتی داره که چطور میمیریم ؟ چه اهمیتی داره که وقتی ما رفتیم کی چی میگه و کی دلش تنگ میشه و کی نمیشه ؟ تنها چیزی که هست اینه که ما دیگه نیستیم... یک زندگی بوده و تموم شده... یا توش موفق بودیم یا نبودیم... 11 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ فکر میکنین اون لحظه ای که دیر یا زود میرسه و قرار میشه این زندگی سختو ترک کنین ...کجایین؟ کی پیشتونه؟ درحال انجام چه کاری هستین؟ چه کار نیمه تمامی ازتون بجا میمونه؟ دیگران چجوری ازتون یاد میکنن؟ ..... ... . همش رو ول کن وقتی مردی دیگه مردی سختیش میمونه برا اطرا فیان که چجوری پول ختمت رو جور کنن 5 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ من فکر می کنم تو یه تصادف ضربه مغزی می شم ... خانوادم هم پیشم هستن!(البته تو بیمارستان) بقیشم نمی دونم!!! 4 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ من هم فکر میکنم یک حاجی چاق و گنده،به زور بهم نارنجک میبنده و پرتم میکنه زیر تانک دشمن !!! :w74: تازه کلی هم قبلش منو شستشوی مغزی داده،اما باز هم برام سخته بپرم زیر تانک،ولی دیگه نمیتونم مقاومت کنم. 10 سال بعد.......... بر سر در انجمن نواندیشان نوشته: به تالار نواندیشان زادگاه اسی نفهمیده خوش آمدید. 14 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ من دلم نمیخواد تو درگیری و تصادف بمیرم دوست دارم شب بخوابم و دیگه پانشم......... البته ممکنه تا فردا عصرش کسی متوجه نشه.......... 6 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ نمیدونم... چه اهمیتی داره که چطور میمیریم ؟ چه اهمیتی داره که وقتی ما رفتیم کی چی میگه و کی دلش تنگ میشه و کی نمیشه ؟ تنها چیزی که هست اینه که ما دیگه نیستیم... یک زندگی بوده و تموم شده... یا توش موفق بودیم یا نبودیم... همش رو ول کن وقتی مردی دیگه مردی سختیش میمونه برا اطرا فیان که چجوری پول ختمت رو جور کنن اهمیتش یه چیزه چه مدلی و کجا مردنش یه چیز دیگه یه وقتایی یه مردنایی به همه ی زندگی می ارزه... 4 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ من هم فکر میکنم یک حاجی چاق و گنده،به زور بهم نارنجک میبنده و پرتم میکنه زیر تانک دشمن !!! :w74: تازه کلی هم قبلش منو شستشوی مغزی داده،اما باز هم برام سخته بپرم زیر تانک،ولی دیگه نمیتونم مقاومت کنم. 10 سال بعد.......... بر سر در انجمن نواندیشان نوشته: به تالار نواندیشان زادگاه اسی نفهمیده خوش آمدید. شایدم یه گوشه ای قایم میشی که تانکه نبینتو بره ولی از بد شانسیت همون موقع یه موشک آر پی جی تانک و تو و حاجی رو میفرسته رو هوا... بعد برا اینکه آبرو روزی نشه یه چیزای دیگه ای تو کتابا مینویسن 4 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ منم دلم میخواد وقتی بمیرم که دیگه بعد از اون مفید نباشم بعد از اینکه همه کارامو کرده باشم بچه هامم عروس داماد کرده باشم قرض و قوله(املاش درسته دیگه) نداشته باشم، توی خونه خودم بمیرم اونم یه مرگ راحت دلم میخواد موقع مرگم عزیزام دوروبرم باشن ........البته الان که فک میکنم دیدن مرگ یکی خیلی سخته پس بهتره که توی باغ خودم باشم اونم تنها. با یه لباس سفید بلند و تر تمیز، فصلش به خاطر طرافیان اواخر بهار باشه بهتره تا بعدش بازمونده ها بتونن برن مسافرت یه کم حالشون عوض شه حتما مجلس ترحمیم تشیف بیارین:ws44: 5 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۰ شایدم یه گوشه ای قایم میشی که تانکه نبینتو بره ولی از بد شانسیت همون موقع یه موشک آر پی جی تانک و تو و حاجی رو میفرسته رو هوا...بعد برا اینکه آبرو روزی نشه یه چیزای دیگه ای تو کتابا مینویسن میگم چطوره حالا که دست به تحریف تاریخ ناب ما میزنی،شیوه رحلت جانگداز شما را از تریلی به غرق شدن در سونای بخار با بازجوی مهربون تغییر بدم؟ :girl_yes2: 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده