رفتن به مطلب

پَ ... نه ... پَ ...


spow

ارسال های توصیه شده

رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟

میگم نــه زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد

 

خوب شاید بنده خدا منظورش سفر کاری بوده :a030:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 743
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.

نــه . نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

  • Like 28
لینک به دیدگاه

داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت

همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟

نــه قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم

  • Like 31
لینک به دیدگاه

به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!

پــَ نه پــــــَ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!!

  • Like 27
لینک به دیدگاه
سجاد خوب گودر مي خونيا !!!

 

والا ارش از خبر خوندن تحلیلای ابکی وموضع گیری های من خدامو ومن حقم ومن نایبم خوندن خسته شدم

وقتی تلخی تو خونمونه چرا با بیخیالی نمیریم

ما که عادت داریم به زدن شیپور از سرگشادش اینم روش

یه دست صدا داره ولی زندگی بازی یه دست ودودست ما نیست

میخوامت ارش جان

  • Like 14
لینک به دیدگاه

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . .نــه میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه

  • Like 27
لینک به دیدگاه

دمه اسانسور وایستادم تا اسانسور بیاد بالا.. همسایه میگه هنوز نیمده بالا!

میگم نه واستادم بیاد پایین تا سوار شم

  • Like 24
لینک به دیدگاه

مرغ عشقم مرده و درحالي كه پاهاش روبه بالاس افتاده كف قفس. دوستم اومده مي گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ كمر درد داشته دكتر گفته بايد طاق باز دراز بكشه كف قفس

  • Like 30
لینک به دیدگاه

از صب پاشدی همه کارای خونه رو کردی خسته شدی.. بعد مامانت از راه میرسه میاد میگه از صب چی کار میکردی پس؟؟؟

میگی هیچی داشتم خودمو باد میزدم!:banel_smiley_4:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

ماشین رو بردم سرویس ، میگم فـــیلترش هم بذار ، میگه فـــلتر هوا؟

نه فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک

  • Like 26
لینک به دیدگاه

یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ نــه یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم

  • Like 17
لینک به دیدگاه

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم نــه تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم

  • Like 19
لینک به دیدگاه

تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ نــه شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین

  • Like 18
لینک به دیدگاه

بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه اوردین بستری کنین؟

میگم نــه اوردیم خون بده بریم

  • Like 23
لینک به دیدگاه

کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار

گفت واسه صبونه؟

نــه واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون

  • Like 18
لینک به دیدگاه

پایه ی میز شکست خواهرم که روش ایستاده بود با کله خورد زمین بابام اومده بهش میگه افتادی زمین؟

گفتم نه داره تمرین شیشرجه می کنه.

  • Like 17
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...