hamed_063 1261 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۰ فردريش هگل در سال ۱۷۷۰ در اشتوتگارت آلمان متولد شد. دوران کودکی وي مصادف با شروع چرخش ها و تغييرات اساسی در وضعيت سياسی اروپا بود. اما ۶۱ سال بعد هنگامی که هگل چشم از جهان فرو بست، اين فيلسوف بزرگ تحولات و تجربيات بزرگی را از نزديک از سر گذرانده بود. برخی از اين تحولات مهم عبارت از اينها بودند: انقلاب فرانسه، اشغال آلمان از سوی ناپلئون و بازگشت آلمان به دوران سابق و احيا نظم اشرافی در اين کشور تحت رهبری پروس. هگل هنگامی که فقط ۱۸ سال داشت دوره سه ساله الهيات در شهر توبينگن آلمان را شروع کرد و سپس دوره دو ساله فلسفه را به اتمام رساند. او در سن ۶۱ سالگی در اثر ابتلا به بيماری وبا در گذشت. آموزه های او پيروان زيادی در سراسر دانشگاههای آلمان پيدا کرد. هگل توانست برداشتهای مختلف فلسفی و گرايشهای فکری گوناگون را زير نفوذ فکری خود متحد کند و پس از مرگ نيز به حيات فکری فعال خود ادامه داد. زيرا شاگردان و پيروان متعدد او نقش مهمی در انتشار و تدوين آثار او بازی کردند. آثار هگل و تاويل او از تاريخ تاثيری عظيم بر اشکال تفکر و معرفت از مارکسيسم گرفته تا محافظه کاری بجا گذاشت. هگل با بسياری از سرآمدان دوران رمانتيک آلمان مانند هردر، لسينگ، شيلر و هولدرلين همزمان و با شلينگ همدرس بود. او از سرسخت ترين منتقدان همدرس خود شلينگ بود. هگل مدتی در شهر برن بعنوان قاضی مشغول کاربود، اما بخش مهمی از فعاليت فکری اش را بعنوان استاد دانشگاه در شهرهای ينا و برلين گذراند و تا پايان عمر در همين سمت در برلين به کار ادامه داد. هگل موقعيت مستحکمی در محافل آکادميک پروس داشت. ميتوان گفت همان موقعيت ويژه و نفوذی را که کانت در دوران روشنگری در حيات فکری آلمان داشت، هگل در دوران رمانتيک به خود اختصاص داد. اما اگر دورنمايه انديشه آزادی در نزد کانت عبارت از «رهايی خويشتن از طريق معرفت» و «شهامت بکارگيری فهم خود» صرفنظر از احساسات و قيد و بندها و نهادهايی اجتماعی بود، هگل با رد انديشه کانت رهيافت کاملا متفاوتی را در باره آزادی پيش کشيد. در زير به رهيافت هگل در باره آزادي نيز خواهيم پرداخت. بطور کلی بخش مهمی از آثار فکری و فلسفی هگل در کوشش برای مقابله و رد نظرات کانت نوشته شده است. از اينرو بسياری از متفکران از منظر امروز آثار او را همچون يک گسست جدی از دوران روشنگری ميدانند. بويژه وی را از اين جهت که انديشه هايش مورد سوه استفاده نيروهای فاشيستی و توتاليتر قرار گرفته است، نکوهش می کنند.اما بايد بياد داشت كه يکی از شگفتی های انديشه های هگل آن است که نفوذ گسترده ای در ميان همه ايدئولوژيها و انديشه های مدرن از محافظه کاری گرفته تا فاشسيم و سوسياليسم و مارکسيسم بجا گذاشته است و هر يک از اين ايدئولوژيها بخش هايی از انديشه ها و آموزه های او را مورد توجه قرار داده و به کار خود گرفته اند. هگل درست برخلاف کانت مفهوم آزادی را در اين ميداند که: «انسان قادر به تميز ميان خير و شر و کاربرد عقل در چارچوب و در همسويی کامل با ارزشهای جامعه و نهادهای اجتماعی گردد». چنين برداشتی از آزادی در واقع همسو با انديشه های سيستماتيک هگل در باره ديگر مفاهيم فلسفی و تاريخی است. بنابراين فلسفه هگل شامل يک سيستم کلی است که در آن همه پديده ها از منطق انديشيدن تا اصول قانون اساسی همچون بيانهای گوناگون يک انديشه بنيادی واحد در نظام هستی تلقی ميشود. هگل در سال ۱۸۰۷ کتاب معروف خود فنومنولوژی روح (پديده شناسی روح) را نوشت و اثر دیگر خود را به نام علم منطق در سالهای ۱۸۱۳–۱۸۱۶ منتشر کرد. او در اين آثار به اثبات «قدرت قاهره عقل» می پردازد که يکی از اهداف آن در واقع جدل با انديشه های کانت و رد نظريه «سنجش خرد ناب» است. بهرحال عده زيادی از نام آور ترين انديشه ورزان قرن نوزدهم و بيستم به مباحث هگل و بويژه تاويل او از روند تکامل توجه کرده اند. پيروان و شاگردان هگل را معمولا به دو دسته تقسيم می کنند. گروه اول موسوم به «هگليان پير» يا «هگليان راست» اند که در ميان آنها کسانی همچون هنريش، گابلر و گوشل قرار دارند و تفسيری محافظه کارانه از هگل ارايه می کنند. وجه مشخصه هگليان راست اين است که با برداشت هگل درباره ضرورت ايجاد يک دولت ملی با ثبات و مقتدر برای انجام اصلاحات اجتماعی همسو بودند و همچنين با قرائت او از حکومت پروس همچون يک دولت عقلايی و يک جامعه درست توافق داشتند. گروه دوم موسوم به «هگليان جوان» يا «هگليان چپ» اند که در ميان آنها علاوه بر مارکس که خود را شاگرد هگل ناميد، ميتوان از کسانی چون داويد اشترائوس، لودويگ فوير باخ، برادران باوئر و آرنولدروگه نام برد. هگليان چپ برداشت های هگل از روند تاريخ و نيز انتقادات فرهنگی و اجتماعی و شيوه انديشه او را پی گرفتند. بايد در نظر داشت که بسياری از انتقادات فرهنگی و اجتماعی هگل نه در کتاب «فلسفه حق» او بلکه در کتاب «پديده شناسی روح» پيش کشيده است. مارکس و انگلس از انديشه های او برای فرمولبندی کردن و تدقيق تفکر خود کمال سود را بردند. هگل در مقدمه کتاب «پديده شناسی روح» می نويسد: « درک اين نکته دشوار نيست که دوران ما زمانه زايش است و مرحله گذار به دورانی تازه . روح از جهانی که تاکنون در آن به سر می برد و از تصورات تاکنونی خود، گسسته و می خواهد که آن را به گذشته بسپارد و در گير دگرسانی خويش است....روح در پرورش خويش به آرامی و با کندی شکل تازه را می پذيرد و ساختار جهان کهن خود را محو می کند، جهانی که وضعيت متزلزل آن صرفا با نشانه های تک افتاده ای به چشم می آيد.» به اين ترتيب هگل از فلاسفه بزرگ دوران مدرنيته است که فلسفه را به مباحث تجريدی محدود نمی کند و آن را به صورت گسسته از واقعيت دوران بازنمی شناسد. هگل همچنين سرچشمه دوران تازه را که نويد آنرا به شکل «نورجهان تازه» ميدهد، خودآگاهي می داند. از نظر هگل چنانکه خواهيم ديد آزادی تنها موقعيتی نيست که انسان به خواست خود عمل می کند، بلکه اين موقعيت ابژکتيو با حالتی ذهنی يا سوبژکتيو بايد همراه باشد. به باور هگل آزادی را بايد در گستره ی خود آگاهی انسان جستجو کرد. آزادی به قلمرو مطلق تعلق دارد، اما محدود به آن نمی شود، بلکه در هرلحظه تاريخی نيز جلوه ميکند. لازم به ياد آوری است که هگل تا سال ۱۸۱۶ در موضع مخالف دولت پروس بود، ولی سپس با نوشتن مقاله ای تحت عنوان « دولت پروس بويژه بر مبانی عقلايی قرار دارد» تغيير نظر داد. کتاب فلسفه حق او پس از اين تجديد نظر نوشته شده است. __________________ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده