shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ ای بابا فیلم ایرانی هستش دیگه باباااااااا گیر ندین بشینین و ببینین و گریه کنید و اعصاب خودتون رو خورد کنید چشم بابا این بچه تازه از امتحان اومده اعصاب درست درمونی نداره 3 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ منم چن تا صحنه از دو تا قسمت مختلفشو دیدم ! :icon_pf (34): جمعه شب خونه هرکی میری داره ستایش میبینه! واقعا که فقط با اعصاب ادم بازی میکنن چیه این سریالای چرت و پرت آخه! 5 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ بازی گلی به جمال این بقیه که از این هم بدتره که ملت سه نقطه فرض می کنن یا اینکه خودشون خیلی ... هستن. 1 لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ چشم بابا این بچه تازه از امتحان اومده اعصاب درست درمونی نداره به جون بهار این سریال اگر پاش یه شیشه ودکا با چیپس و ماست موسیر بذاری نمی دونی چقدر بهت فاز میده 2 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ به جون بهار این سریال اگر پاش یه شیشه ودکا با چیپس و ماست موسیر بذاری نمی دونی چقدر بهت فاز میده ای منحرف :167: ای بی دین :167: جمع کن این بساط فسق و فجورو 2 لینک به دیدگاه
Hodaa37 2744 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ خب شاید منظورش این بوده برو انگلستان MRI بگیر!!! به نیمه ی پر لیوان نگاه کنین! خيلي جااااااااااااالب بود:icon_gol: لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ من که کلا فک کنم در مجموع 3 قسمت ازش دیدم که هر وقت هم دیدمش تو قبرستون بودن داشتن یکیشون رو خاک میکردن ولی همسان جالبه!! لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ ای منحرف :167:ای بی دین :167: جمع کن این بساط فسق و فجورو من می خوام جمع کن فردوس نمیزاره 1 لینک به دیدگاه
mIn 2294 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ البته صحنههای دیگری هم جای تامل داشت، مثلا صحنه ای که مربی مهد کودکی که ستایش قرار بود در آنجا مشغول به کار شود اصرار داشت به خاطر روحیه لطیف بچه ها او نباید لباس تیره بپوشد! در حالی که تقریبا همه مان به یاد داریم که در سالهای دهه 60 خانم ها بیشتر لباس های تیره می پوشیدند و کمتر کسی با مانتوهای رنگ یاسی و صورتی دیده می شد، حتی دانش آموزان هم در دهه 60 مانتو، شلوار و مقنعه های تیره می پوشیدند. داستان سریال روزهای جنگ را روایت می کند، در حالی که تقریبا نشانه ای از جنگ و وقایع آن در این سریال دیده نمی شود. دهه 60 و بيخيال ، خود مربي ها همه طوسي خاكستري پوشيده بودن ،مثلا شاده ؟ اونم از سر تا پا ، بشقالب هاي خونه فردوس هم كه همه آركوپال :دي ، 6 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ اره منم که نگاش کردم گفتم عجبببببببببب سریالیه اخه واقعا اون موقع ام ار ای کجا بود در کل نشد من یه بار این سریالو ببینمو حالم گرفته نشه مگه میشه ادم یدفه بدون رویدادی مادر و برادرو شوهرش پشت سر هم بمیرن مگه میشه یه ادم انقد صبر داشته باشه اون یکی عروسه که همینجوری فلج شد عجبباااااااااااا 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ چقد خوب که من اصلا سریال ایرانی نمی بینم!!!! 1 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ آره!اولش باباش طرد کرد پسره رو! دو روز نگذشته بود زنه بچه دار شد! اونم 2 تا! بعد مرده مرد! حالا هم داداش مرحوم قراره با نوکر زنش مزدوج بشه! حالا با نوکر ازدواج کرد یا نه؟ 1 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ آره داشت و دارهبهت پیشنهاد میکنم نبینی آخر مزخرفیه ستایش با طاها مزدوج شد طاها مرد داداش طاها زنش بد بود فلج شد میخواهند براش کلفت خونه رو بگیرند کلا خانواده ستایش تارو مار شده برادرش مرد.. مامانش مرد..شوهرش مرد.. حضانت بچه هاش رو داره بابابزرگش ( داریوش ارجمن ) میگیره... باباشم آلزایمر گرفت زن برادرشوهرش هم خیلی بد بود سکته مغزی کرده فلج شده و هنوز آدم نشده این کل فیلم هست طاها چیه طاهر لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ من که کلا فک کنم در مجموع 3 قسمت ازش دیدم که هر وقت هم دیدمش تو قبرستون بودنداشتن یکیشون رو خاک میکردن ولی همسان جالبه!! برای اینکه 3 نفر از خونواده ستایش مردن توام دقیقا همون 3 قسمت دیدی 1 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ چند قسمتش رو دیدم،صدای ستایش بد جور می رفت رو اعصابم! ندیدم! 1 لینک به دیدگاه
داريوش 2148 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ متاسفانه اين جور سريال ها رو مردم بزرگش ميكنند چه چيز اموزنده ايي داره نميدونم جز يه قصه يك بار فقط قسمت اخر كه خانواده داشتن نگاه ميكردن ديدم كه محمود عزيزي نميدونم نقش چي رو داره داشت با دكتر صحبت ميكرد ادرس خونشو فراموش كرد ولي تمامي عمليات هاي جنگ و فراموش نكرد اين از معجزات جنگ بود اين و فهميدم فقط با تكه كلام كليشه ايي داريوش خان ارجمند و چند بار ديدم و هم از بقيه شنيدم 2 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ نمی بینم چون اعصابمو از سر راه نیاوردم که هرچی بدبختی و بلای آسمونی و زمینی هست بر سر شخصیت اول سریالهای آبکی ایرانی فرود می یان.که چی مثلا؟؟ 1 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۰ حالا با نوکر ازدواج کرد یا نه؟ شناسنامه رو گرفت که برن محضر...! خب زن گرفت دست..! شعور خانوادگی ندارن که نوکر رو نباید گرفت! :w00: لینک به دیدگاه
Nightingale 10531 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ فکر کنم منظورتون کنیزه آره؟ چون نوکر به مرد خدمتکار میگند 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده