sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ بچه ها فقط شعرائی رو که خودتون گفتیی و اینجا بنویسین میخوام استعدادی انجمنو کشف کنیم مرسی اولم از شعرا خودم مینویسم:icon_pf (34): خجالتم میکشمااااا 13 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ ده بار بنویس *رفت* نه یک صفحه بنویس *رفت* شاید اینگونه غلطه *رفتنه* او را باور کنی .... 14 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ چقدر بیمزه شده نه شور نه تند نه حتی کمی گس روزگار را میگویم شاید اگر اشپز دوتا بود یا شور میشد یا بی نمک بهتر بود نه؟ 12 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ حیف که دلگیرم امشب چه حرفهائی داشتم برای گفتن چه فردائی داشت فردایم حیف که میمیرم امشب حیف... 11 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ این روزها آرزویم مرگ توست شاید اینگونه بهتر باشد من خیالم از جای تو راحت است و تو خیالت از دغدغه های روزگار اسوده... 11 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ چه اشتباه کهنه ای به یاد تو بودن هنوز سرگردان جاده ها در پی تو بودن هنوز مگر نه اینکه رفته ای .... مگر نه اینکه تمام من تمام میشود یه روز چه اشتباه کهنه ایست نفس کشیدن زمین نفس کشیدن زمان نفس کشیدن هوا مگر نه اینکه رفته ای به احترام رفتنت نفس نمیکشم دگر ..... مگر نمی بینی زمین که مرده ام درون تو مگر نمی بینی هوا که گریه ام صدای توست چرا رها نمی کنید این اشتباه کهنه را چرا صدا نمی کنید این آه آه خسته را این جاده های پی در پی چرا به هم نمیرسند؟ این کوه های استوار چرا فرو نمیریزند مگر نه اینکه رفته ای ..... چرا تمام نمی شود این روزگار لعنتی به احترام رفتنت دگر نمیکشم نفس 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ امیدوارم به زودی اسم کتابتو اینجا بذاری 3 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ مسی نه بابا ما را چه به کتاب........:icon_pf (34): 2 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ من هستم تو برو... انقدر دور شو که حتی هوایت را با خود ببری حتی یادت را... نمیخواهم به بهانه ای دیگر باز گردی ...... مگر برای بردنم... 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ در دلم نوری نیست اینجا با فانوس هم روشن نمی شود . . . 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ گم شدم در آدم ها گم شدم آنقدر گم شدم در آدمها که دیگر دلم تنگ نشود . . . آنقدر گم شدم که فراموش کنم دلی داشتم . . . 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ در رو ببند می خوام تنها باشم خسته ام کلافه از خودم از زندگی از بودن از نبودن اینجا هوایی برای نفس کشیدن نیست . . . 6 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۰ تمام بودنه من از نبودنت درد میکند....... 4 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ تو که رفتی زاینده رود خشک شد پس من حق دارم ایستاده بمیرم....... 4 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ آرزوی محـــــالی نیست که عشق همچون گل های مریم بی هیچ محدودیتی عطرش را در سراسر زندگیمان پراکنده سازد !! 4 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۰ با دلم شرط بسته ام که نمی آئی بیچاره دلم بیای و نیای بازنده است.... 3 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۹۰ هدیه ای برایت ندارم جز همان دنیای ویرانه ای که باعثش توئی.... 3 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ غروب تلخ رفتنت افتاب چه سرد رفت چشمانم در پی تو دلم در تمنای تو دلت چه ساده گذشت... 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۰ وقتی پیدا شوی تنهایی هایم گم می شود..... 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ می دوم در جستجوی قاصدک تا ناکجاآباد شاید قاصدک برایم لبخندی همراه داشت.... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده