peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۰ صدبار نوشتم وهزاربار پاک کردم روزهاست که میاندیشم چه بنویسم ؟ چه بخواهم که خواسته اموجود و حضور توست...در تمام لحظه هایم جاری شو... نترس... دستانت را به دیوار قلبم بگذار با چراغی که در سینه از عشقت روشن است راه را خواهی یافت شک نکن....به راهی که شروع کرده ایم...تا آخرراه چیزی نمانده ..فقط کافیه کمی به دستان لرزانم اعتماد کنی.... لرزش دستان من از رعشه ایست که شکسته شدن قلبم در وجودم انداخته . نترس از ادامه راه من پشتیبانت خواهم بود... فقط به من اعتماد کن ودنبالم بیا.......... با من پیر شو ...انتهای خوشبختی ما همانجاست 14 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ ساعت الان دقیقا 8 صبح اول فروردین سال 91 هست چند دقیقه بیشتر تا تحویل سال نمانده است هیچ کس خانه نیست..من هستم وتنهاییم سفره هفت سین هم امسال نداریم مغازه ام را که دیروز جمع کردم دیگر هیچ......... قلم وکاغذ برداشتم....هفت سین امسال کاغذی خواهدبود نقشی از دور درآن پیدا ست نقش کمرنگ هفت سین من وتنهایی من وسکوتی سنگین........... دیگر امسال چه ها خواهد شد؟ آمدم اینجا که تنها نباشم ....خاطرم نبود که تنها ترین افراد این انجمن هم الان کنار عزیزانشون هستند من وتنهایی من.. چه تحویل سالی بشه امسال قلبم داره از جا کنده میشه تاحالا اینقدر تنها نبودم امسال واقعا تنهام...واقعا تنها چه کسی میداند؟کاش تنهایی من با تنهایی تو جمع شود دیگر او تنها نیست نمیدونم چی مینویسم فقط دستم داره روی کیبورد میره کلمات وحشیانه دارند رقم میخورند نوشته میشوند آه!من وتنهایی من سال خوبی داریم حس بهتر ازآن خوش به حال شما. غبطه میخورم به شما که حداقل تحویل سال رو میتونید کسی رو در آغوش بگیرید پدر، مادر، برادر........... لینک من سال تحویل میشود اما.... لعنت به من حتی خط خودم رو نتونستم شارژ کنم ... به دعای خیر شما محتاجم کاش میخواندی این متن رو کاش بودی .................... چند بهار دیگرباید بیاید و تو نباشی؟ آیا شمرده ای چند بهار گذشته است؟ حال خوب شما را خراب نمیکنم...... سال نو مبارک 15 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۱ خیلی سخته آدم دلتنگ کسی بشه اما اون شخص دلتنگی شما رو به حسابهای دیگه بذاره گاهی فراموش میکنیم چرا ارتباط آغاز شده بعضی اوقات یادآوری بعضی چیزها خوبه.. آدم است دیگر.... گاهی محبت بیش از حد میشه وظیفه گاهی راه اشتباهی که خودت شروع کردی میشه آفت جونه میشه آتو دست کسانی که تو بوق میکنند شرافت وانسانیت رو مدام دم از شرافت زده میشه اما دریغ از یه ذره عمل....... وقتی فقط کسی رو دوستداری ، فقط دوستش داری همین!!! قرارنیست هیچ حس دیگه ای بهش پیدا کنی... وقتی طرف توی خیال باطل خودش واسه خودش خیالاتی میکنه وبعد توقعاتی داره که نمیتونی عملی کنی....... بگذریم آدم است دیگر............ 15 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ خیلی چیزها امروز عوض شده است....... ازامروز به کوه تکیه خواهم زد نه به کاه...... از امروز میخواهم تمام شادیهایم را با شما قسمت کنم.......... از امروز دیگر از شخصیت مجازی خبری نخواهد بود اشکهایم را پاک میکنم ودیگر نقاب به چهره نخواهم زد خودم خواهم بود آزاد ورها.... خسته شده ام از این همه دلبستن ودل کندن.... دلم یک کویر باران میخواهد..... یک باران حسابی که جسم و جان و ذهنم را شستشو دهد برم زیر بارون ...سرم رو بالا بگیرم تا قطرات باران خیسم کند 17 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ کاش میشد شادیم را در جعبه ای شیرینی جای دهم وبه شما تعارف کنم کاش میشد شادی هارا بلوتوث کرد یا از طریق پیام کوتاه به دوستان ارسال کرد کاش میشد مثل یک نوشیدنی انرژی زا باعث شورونشاط بقیه شد الان بمب انرژی ام..:mbj6ivxkw3ccem7bie7 باورکنید دلیلش را خودم هم نمیدانم اما خوشحالم 15 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۱ قلـــــــــــــــــــــــــــــــم همه ما این جسم باریک رو میشناسیم که گاهی روی یه صفحه کاغذ به لغزش در میاد و چیزهایی رو میگه که زبان از گفتنشون عاجز میمونه.... قلم مینویسه هرچی که از ذهن تراوش میکنه و جایی برای زخیره شدن نداره اما قلم آیا خودش میدونه عمرش به اندازه جوهریه که داره؟ نمیدونم چرا وقتی قلم رو میبینم به یاد این شعر میافتم: هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیـــــــشترش میــــدهند یه قلم وقتی بیشتر استفاده میشه وقتی محبوبتر میشه زودتر از بین میره و جوهر وجودش تمام میشه یعنی خونی که تو رگهای قلم جریان داره وقتی خشکید عمر قلم هم تمام میشه قلم چیز خوبیه نه؟جوهر وجودی خودش را در راهی خرج میکنه و در اخر بدون هیچ تقدیری دور انداخته میشه..... سرنوشت ما آدما هم گاهی مثل این قلم میشه.ازمون برای نوشتن چیزهایی استفاده میشه که برای نوشتن اون مطالب باید از جون مایه گذاشت و در آخر وقتی دیگه پیر وفرتوت شدی وقتی دیگه خونی تو رگهات نبود برای نوشتن آنچه بقیه میخواهند دور انداخته میشوی........... به همین سادگی......... 14 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گاهی دلم میخواد اون اتفاق زودتر بیافته گاهی اونقدر دلشوره دارم که شبها خوابم نمیبره گاهی حرفهایی رو تل انبار میکنم تو دلم اما طاقت نمیارم و با بغضی که میترکه همه شو بهت میگم گاهی که میخندم میخوام تو هم بخندی گاهی که ناراحتم چون تو رو قبلش ناراحت کرده بودم گاهی اونقــــــــــــــــــــــــــــدر بد میشم که از دیدن خودم تو آینه وحشت دارم گاهی که با جای خالیت صحبت میکنم و تو گوش میدی از خدا ممنونم میشم گاهی اصلا هیچی نمیخوام جز اینکه تو رو داشته باشم گاهی اصلا همون رو هم نمیخوام فقط دوست دارم باشی چه با من چه بدون من فقط باش خواهش میکنم میدونم که میدونی خاطرخواهی یعنی چه؟چون اصلا من این کلمه را از خودت آموختم در مکتب تو درس عشق پس دادم حال که وقت امتحان است نیامده ای؟ من تمام پرسشهایت را جواب داده ام تا زمانی که میگویی :«برگه ها بالا»برگه امتحان من بین عشاقت بالاتر از همه باشد.. آری ...باورکن من درس عشقت را بارها تاصبح مرور کرده ام ...هرجور که میخوا ی امتحانم کن.....من امتحان عشق رو پس دادم 11 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخشاگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو می شمارم منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوست دارممنو ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینممنو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش منو ببخش اگه واسه چشمای تو خیلی کمم تو یک فرشته ای و من خیــــــــــــــــلی باشم یه آدمم منو ببخش اگه برات میمیرم و زنده میشم اگه با دیوونگیام پیش تو شرمنده میشم منو ببخش اگه همش میسپارمت دست خدااگه پیش غریبه ها به جای تو میگم شمامنو ببخش اگه میخوام تو رو فقط واسه خودم ببخش اگه کمم ولی زیادی عاشقت شدم........... متن شعر از مریم حیدرزاده..... 9 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۱ گاهی که دست به قلم میبرم تا بنویسم هراس تمام و جودم رو فرامیگیره نکنه کسی بخونه و برداشت اشتباه کنه از احساس من از نوشته های من... به خداوندی خدا مخاطب نوشته های من هنوز وجود خارجی نداره گاه این دستنوشته ها سرریز درددلهایی ست که با من میشه گاهی یه درددل اونقدر سنگینه که دل تاب نگهداشتنش رو نداره این به قول معروف آورلود (overload)میشه این نوشته ها که میبینید گاه این نوشته ها سرمنشأش بیرون از منه ، از ارتباطاتی که میبینم گاه زاییده ذهنیت خودم هست و در آخر بعضی از خواسته های من هست گاهی دلم برای خودم تنگ میشود .....تنها پلی ست برای عبور زیاد جدی نگیرید 9 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد، ۱۳۹۱ امشب دلم شور میزند گویا فردا رستخیز عظیمی در راه است نمیترسم اما ..... دلم یه کویر گریه میخواهد تا شاید سبک شود این بار سنگینی که دل بر دوش کشیده و تنهایی به پیش میرود گاهی که به دلم نگاه میکنم یاد خارکنی می افتم که تلی از خار را در بیابانی بی آب و علف به دوش کشیده پیرمردی که ترکهای صورتش خاک بیابان را شرمسار میکند چه بدی دارم.... شاید هم خوب است نمیدانم گویا که این شب تار میل سحر دارد.................... 8 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۱ کم کم و نرم و سبک باید از اینجا رفت راست میگفت سهراب دور باید شد از این خاک غریب..... چمدان من کو؟ غصه هایم مانده آن همه خاطره های کهنه چمدانم دیگر،پرشده از غم این تنهایی نه،دگر خسته شدم تاب ماندن هم نیست نه دگر پای به رفتن دارم نه دلی مانده که بند به جایی گردد کهنه زخمی تازه شده این ماندن من راست میگفت سهراب دور باید شد از این خاک غریبـــــــــــــــــــــــــــــــــ....... 12 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۱ چقدر سخته توی برزخ بمونی توی برزخی که واست ساخته اند خیلی سخته بتونی از لای منگنه ی انتخاب بیرون بیای آخر هم متوجه نشی این تویی که انتخاب شدی یا انتخاب کردی سخت ترین لحظه ها رو میشه لحظه های انتظار دونست دیگر خسته ام خسته از همه کس و همه چیز آخر ای بانوی فیروزه ای من تا به کی باید انتظار بکشم؟ میخوام جلوت بایستم دستات رو بگیرم تو دستم وبا صدای بلند فریاد بزنم عشق تو تموم دنیامه ، دنیامو دست هیشکی نمیدم 12 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۱ بالاخره آمدی شاید دیر شاید هم زود اما آمدی ای بانوی فیروزه ای من به دنیای فیروزه ای من خوش آمدی از امروز دیگر دلم برای تو تنگ میشود 14 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۱ تمام حرفهامو توی یه بغض جمع میکنم محکم نگهش میدارم کسی نبینه میزنم زیر بغلم و لبه پالتومو میدم بالا کسی منو نشناسه تندتند توی کوچه پس کوچه های دلتنگی گم میشم تا جایی که بتونم بازش کنم..... آره ... اینبار تیر خلاص رو خوب زدی..... آفرین ..... درست وسط قلبم... ما که رسوای عالم و آدم شدیم... خوبه داری زجر کشم میکنی خودت میدونی با کی هستم... میشناسمت منو هم میشناسی آخه لامصب من عمری باتو زندگی کردم 12 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ به لیوان چایی که روبروی من روی میز مونده و حالا یخ کرده زل میزنم چقدر سیاه تر شده ، مطمئنم تلخ تر هم شده... چه شباهت عجیبی میان این چای و روزگار من هست... 13 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۱ گاه و بیگاه دلم سر زده جایی میرفت پی یک دیدن و یک خنده و یک لحظه نگاه ... یادم آمد دگر آن لحظه گذشت بعد آن خنده دگر مرد مگر؟ چه در آن لحظه و آن خنده تجلی گر بود که دگر نیست امید دیدن 11 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام آسمون شبها خیلی قشنگه وقتی زل میزنی به ستاره هاش لابلای اون همه ستاره یکی شروع میکنه بهت چشمک زدن محو تماشا میشی کم کم دیگه غیر اون ستاره ، هیچ ستاره ای برات نور نداره میشه تمام دنیات طوریکه میخوای زودتر شب بشه تا بیای و ستاره ی قشنگ تو ببینی سالها میگذره و تو با اون ستاره زندگی میکنی اما هربار که میخوای بگیریش میبینی دستت اصلا بهش نمیرسه تو میگی: داری دیوونه م میکنی بس نیست این همه فاصله؟ ستاره میگه : منم دارم عذاب میکشم اما چطور بهم برسیم؟ تو میگی : کاری نداره..فقط کافیه کمی خودتو بهم نزدیک کنی تا بتونم بچینمت ستاره میگه:نه! ماه بهم اجازه نمیده....چطور بگم من ...یه ستاره آسمونی عاشق یه آدم ضعیف زمینی شدم؟ تو میگی:تو اجازه بده راضی کردن ماه با من ستاره میگه : نه ! من ماه رو بهتر از تو میشناسم قبول نمیکنه تو میگی: یه بار اجازه دیدن ماه رو بهم بده..ضرر نداره ..بالاخره یا این ارتباط به وصال میرسه یا تمام میشه ..حداقل اینقدر دیگه عذاب نمیکشیم و باز ستاره اجازه نمیده ... میگذره و وقتی فاصله بین شما به اندازه سالهای نوری زیادی شد اونقدر که دیگه حتی شها به زور میتونستی ببینیش وقتی ستاره مواقعی که تو خواب بودی میومد و میدرخشید و بقیه ستاره ها تحسینش میکردند وقتی..... حسابی از ستاره ت نا امید میشی... میگذره و تو ستاره ای زمینی پیدا میکنی و با همون ستاره ازدواج میکنی ستاره آسمونی و سربی قصه ما تازه میبینه مثل همیشه اغراق کرده و ناز بیش از حدش عشق شو ازش گرفته تازه شروع میکنه به اشک و تاله که تو با من بد کردی تو منو نا امید کردی و ..... اما خیلی دیر شده بود پسرک دیگه از هرچی ستاره ی سربی نا امید شده بود ...دیگه تو آسمون دنبال چیزی نمیگشت اما ستاره سربی ما همچنان تو آسمونها سیر میکرد..... غافل از اتفاقات دنیای واقعی.... 7 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ وقتی تو گریه میکنی انگار یکی داره تن منو تکه تکه میکنه گریه نکن حیف اون چشمهاست که زیر سیل اشک غرق بشه حیف گونه هاست که با اشک خیس بشه این گونه ها بوسه گاه من بود شیرینی بوسه کجا و شوری اشک کجا؟ گریه نکن دلبرکم چیزی بگو آخر صدای هق هق گریه هایت را پیچک سر کوچه فهمیده است صبحها که از روبرویش میگذرم با اخم نگاهم میکند گریه نکن عزیزکم وقتی تو گریه میکنی کلاغ ها هم مرا سرزنش میکنند نسیم هم مسیر خود را عوض میکند که به من نخورد گریه نکن خواهش میکنم 9 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام پای تو نشستم ببین که آخرش چی شد آرزوهای قشنگم واسه تو سهم کی شد؟ دلمو شکستیو رفتی پی کار خودت اینا تقصیر توء و اون دل بیمار خودت خیلی دلم ازت پره بدجوری از تو دلخوره یه روز تلافی میکنه ،دل از دل تو میبره قلبمو پس فرستادی خوب خودتو نشون دادی من خودمم خسته شدم پاشو برو تو آزادیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میدونستم مزه عشقم دلتو میزنه دلت از یه تیکه سنگه خوب محاله بشکنه!!!! تورو دست کم گرفتم که این شد آخرش هنوزم خاطره ت اینجاست بیا وردار ببرش!! خیلی دلم ازت پره بدجوری از تو دلخوره یه روز تلافی میکنه ،دل از دل تو میبرهقلبمو پس فرستادی خوب خودتو نشون دادیمن خودمم خسته شدم پاشو برو تو آزادیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ........ 9 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ بدرود ای تمام خاطرات قشنگم بدرود بدرود ای لحظه ها تنهایی ، بدرود میسپارمتان به دستان پر مهر طبیعت به هر آنچه برایتان مهم است اوضاع دلم خراب است بازار شامی ست اینجا بدرود شاید تا فردا شاید تا همیشه فعلا میخواهم بروم کوله بارم را هم بسته ام خسته تر از آنم که جوابی بدم راست میگفت سهراب دور باید شد از این خاک غریبـــــــــــــ 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده