peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 6 مرداد، 2014 تعداد بغضهایی که دارم و نشکستته داره زیاد میشه میترسم وقتی شکست منم باهاش بشکنم اما من یه مردم میشکنم اما بیصدا هیچکس شکستن یه مرد رو نمیبینه....اصلا یه مرد نباید بشکنه خسته شدم.....ایننجا تنها جاییه که هیشگی آدرس نداره ازش ..........اینجا حیاط خلوت منه 9
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 15 مرداد، 2014 چشام بستس ولی فکرم یه عمره که نخوابیده مرورت می کنم هر بار بهم حس جنون میده نفس می کشم و اشکام نشون میدن چقدر خستم نمی دونی چرا زندم نمی دونم چرا خستم نمی دونم چرا خستم نمی خوام با یه دل شوره که افتاده توی جونم تو رو از اتفاقی که نیوفتاده بترسونم تو رو از اتفاقی که نیوفتاده بترسونم صبوری می کنم هر بار ی حسی تو دلم میگه“دلت آروم گرفت آخر ولی پیش یکی دیگه از امروز هر شبم گریست با یه حس عذاب آورشب و روزام یکی میشن با این قرص های خواب آور صبوری می کنم هر بار یه حسی تو دلم میگه 7
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 16 مرداد، 2014 تاحالا شده بغض کنی و نتونی بشکنیش؟ تا حالا تو شرایطی گیر کردی که نه راه پس داشته باشی نه راه پیش؟ من حالا به یه بغضی که نمیتونم بشکنمش وسط یه معرکه ای گیر کردم که نمیتونم برگردم به سرحد جنون رسیده ام...... 9
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 17 مرداد، 2014 کاش دیشب به صبح نمیرسید متنفرم از امروز از این هفته 5
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 27 مرداد، 2014 گاه گاهی ز خودم بیزارم مرهمی کو به دل بیمارم؟ بگذارم اندکی رام شود دل آشفته ام آرام شود اندر این شهر گناه آلوده عشق تو ختم گناهم بوده شده ام شهره ی این شهر شلوغ همه بازیجه و نیرنگ و دروغ ششم خرداد نود و سه پیمان 7
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 24 شهریور، 2014 در فراسوی نگاهت پیداست در خم عمق عمیقی غرقی..........آنچه میبینم من 3
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 25 شهریور، 2014 چقدر دلم برای اینجا تنگ شده آسمان اینجا رنگ دیگری ست اینجا از دلهره و تشویش خبری نیست اینجا آروم میشم 4
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2014 پرواز بهانه ای بود تا تو را به خاطر بسپارم تو که تمام آرزوهایم را درخویش خلاصه کردی .اینک که پرواز را آموختی چگونه بگویم که پرواز نکن! پرنده کوچک من.....شاید باورم نمیشد به این زودی پرپرواز پیدا کنی ناگزیراز جدایی و پرواز...... بپر پرنده کوچکم و دور شو از این خانه محقر حال که دیگر مال من نیستی پس به جستجوی صاحبت برو امیدوارم دوباره در سینه ام ببینمت قلب من 4
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 30 مهر، 2014 بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز نمیدونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ میشه باز نیستی خودت کنارمو صدات همش تو گوشمه بارونی قشنگی که هدیه دادی رو دوشمه بارون حواسش به توه اونم دلش پر میزنه به جای من با قطره هاشو رو شیشه تون میزنهبارون هواتو داره رنگ چشاتو داره قدم زدن تو بارون با تو چه حالی دلم هواتو داره 3
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 24 آبان، 2014 فرمانده عزیز....حوصله شو داری تا تهش بخون دلم که میگیرد هوا ابریست شاید هم وقتی هوا ابریست دلم میگرد ....هنوز رابطه بین این دورا پیدانکرده ام فرقی هم نمیکند بهرحال مهم دل است که گرفته است دلی که نمی تواند گریه کند چون همه اورا خوشحال دیده اند دلی که هیچکس شکستن گاه گاه اورا یا نمی بینند یا ندید میگیرند معمولا همه دلها دل است نوبت ما که میشه ،کاهگل است. خیلی دلم گرفته از خیلی هـــــــــــــــــــــــــــــــــــا........... هوا برایم سنگین است احساس خفگی میکنم وقتی نمیتوان آزادانه انتقاد کرد وقتی نمیشود آزادانه گفت از ناعدالتی های اطرافت وقتی درست پیش رویت اخلاق و عدالت را دار میزنند... وقتی هوای بعضی هارو اونقدر نابرابر دارند که حق بعضی دیگه افراد به راحتی پایمال میشود سر بسته بگویم تو خدمت سربازی همیشه تو یگان یه سرباز هست که جاسوس فرمانده تو یگان است سربازی که به اتکای فرمانده و حمایت او هرگونه بی حرمتی به بقیه میکند و فرمانده هم خام زبان او میشود اما حواسش نیست این حمایت کورکورانه حق یک یگان را پایمال میکند کاش گوشی بود برای شنیدن............ شب بخیر فرمانده 2
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 4 آذر، 2014 در هوایی که بی هوا ابریست ،بارش باران دلیل میخواهد؟ آسمانم همیشه ابری بود ،اشک من بی دلیل میبارد در کنارم نشسته ای اما، با دل من هنوز بیگانه بی خبر از غم زمانه من، کین ترانه به سوز میخواند ........13 شهریور93 پیـــــــمان 4
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 26 آذر، 2014 یک خونه کاهگلی ، یه حیاط نقلی و یه باغچه سرسبز..... یه نمای باز از یه دشت که روح تو نوازش میده و یک کویر سکوت و یه دشت آرامش یه اتاق با سقف تیرچوبی،با تاقچه هایی پر از گلهای شمعدانی خیلی این خونه رو دوست دارم ..... یک روز زندگی تو این خونه میارزه به یه سال زندگی تو آپارتمان 4
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 2 دی، 2014 زمان با سرعتی ثابت و سریع درحرکته رو ریل زمانه ،زمان بدون توقف و میگذره بدون اینکه بشه نگهش داشت تنها کاری که میشه کرد اینه که از پنجره این قطار سریع السیر شمالی به بیرون نگاه کرد ، یه فنجون چای داغ یا قهوه تلخ دست گرفت و نوشید..... منظره های اطراف رو نگاه کرد گاهی این منظره ها لذت بخش هستند گاهی دردآور.... نه باید به منظره های خوش دلبستگی پیداکرد نه تو صحنه های دردآور شکستــــــــــــ...... باید فقط دید و رد شد که اگه موندی از زندگیت جا موندی با یه حس اطمینان به قطاری که راننده ش تو نیستی فنجونتو تا ته سر بکش و به کوپه ات برگرد و آماده شو برای ایستگاهی که تو باید پیاده بشی 3
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 23 دی، 2014 دوربینم رو برمیدارم تا از نزدیک ترین چیزی که میشه عکس بگیرم حاضــــــــــــــــــــر 3....2............1....... چیلیکـــــ یه عکس دونفره با خدا.... عکس رو ظاهرمیکنم و میگذارم تو یه قاب قشنگ رو میز کنار پنجره هرکی میبینه میگه:«دیوونه!توکه تو عکس تنهایی!دستت روشونه کیه؟» و من فقط لبخند میزنم... چون چیزی که بهش اعتقاد قلبی ندارند رو نمیبینند 3
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 23 دی، 2014 دلتنگی شاخ و دم ندارد ....... چشمانت که خیس شد....دلتنگی 3
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 28 دی، 2014 گاهی بعضی زخمها از تو آدم رو میخوره گاهی برعکس همه زخمها زمان بیشتر تازه میکنه این نوع زخمها رو گذر زمان رو میگن درمون هر هردردیه به خدا این طور نیست بعضی دردها با گذر زمان تازه و تازه تر میشه بعضی خاطرات مثل لیمو شیرینی هست که قاچ کردنو دادن دستت نه میتونی بخوری نه میتونی نگهش داری هرچی هم بیشتر میگذره بیشتر تلخ میشه یه چیزی میخوام بگم اما نمیتونم .... 4
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 30 دی، 2014 هیچ چیزی ابدی نیست هر آمدنی را رفتنی است بالاخره نوبتی هم باشه نوبت ما شد آروم اومدم ....آروم هم میروم خیلی چیزی ها اینجا عوض شده .......... زمانی شبها خواب نداشتم تا بیام انجمن ، پست بگذارم اینجا خونه من بود....توش آرامش داشتم حالا آرامش من رفته است مقصر خودم بودم کلی حرف میماند نگفته........... اما زمانه نشان داد که:.... 5
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 5 بهمن، 2014 چه کسی میگوید ذهم و دل ربطی به هم ندارند؟ دلت که پوسید ، ذهنم هم خود بخود میپوسد 3
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 23 بهمن، 2014 کاش از اول نبودی نبودنت حالا آزارم میدهد من مرد شبگردیهای پاییزی نبودم من عاشق پاییز شدم عاشق برف و سرما برگرد...... گرچه میدانم عمق جراحتهایی که از من خورده ای به اندازه ابدیت است برگرد........... گرچه بدکردم و هر روز دارم قصاص میشوم با آنکه پیش هم نبودیم اما حس بودنت آرامش بخش بود برگرد.............برگرد ..............برگرد 2
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 24 بهمن، 2014 یه مدت میخوام ول کنم زندگی رو... بذارم کنار عشقو دیوونگی رو... چشامو رو اونی که میخوام ببندم... یه مدت با هیچی ، با هیشکی نخندم... یه مدت میخوام لنگ چیزی نباشم... هراسون و دلتنگ چیزی نباشم... بترسن همه آدما از منی که... قراره یه مدت بشم یکی دیگه... یکم فرصت و استراحت میخوام... یه شب خواب شیرین و راحت میخوام... میخوام بچه شم باز تو این سن و سال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... یکم فرصت و استراحت میخوام... یه شب خواب شیرین و راحت میخوام... میخوام بچه شم باز تو این سن و سال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... تو میدونی احوال خوبی ندارم... غروبم ، سکوتم ، گمم ، بی قرارم... واسه اینکه خورشید چشمام بتابه... یه مدت باید بی توقف ببارم... ببخشید که آروم نمیگیرم از عشق... گریزونم از خنده و سیرم از عشق... بهت قول میدم باز بشم مثله اول... بازم واسه تو با تو میمیرم از عشق... یکم فرصت و استراحت میخوام... یه شب خواب شیرین و راحت میخوام... میخوام بچه شم باز تو این سن و سال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... یکم فرصت و استراحت میخوام... یه شب خواب شیرین و راحت میخوام... میخوام بچه شم باز تو این سن و سال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... یه مدت جدا شم از این حس و حال... 1
ارسال های توصیه شده