moh@mad 5513 ارسال شده در 9 مهر، 2011 آنان که به صد زبان سخن میگفتند آیا چه شنیدند که خاموش شدند آیا چه شنیدند که خاموش شدند آیا چه شنیدند که خاموش شدند آیا چه شنیدند که خاموش شدند ... 5
zahra22 19501 ارسال شده در 9 مهر، 2011 صحبت از پژمردن يک برگ نيست فرض کن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست فرض کن يک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست فرض کن جنگل بيابان بود از روز نخست در کويري سوت و کور، در ميان مردمي با اين مصيبت ها صبور، صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق ، گفتگو از مرگ انسانيت است. 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 11 مهر، 2011 فقط باران كه نیست، برف و تگرگ و باد و آفتاب هم برای خالی شدن بغض آسمان است!!! ...... مثل من كه می خندم گاهی 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 12 مهر، 2011 "چشمانت" را ورق بزن... شاید در گوشه ای از آن مرا به یادگار کشیده باشی... 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 12 مهر، 2011 باران چقدربایدبباری تادریاشوم؟ چندهزاردرخت بایددرمن برویدتاجنگل شوم؟ روح سبزوساحلی من درمن نمیگنجد. شبهاماسه هارادرآغوش میگیرم اماخوابم نمی گیرد. کاش میدانستم چقدرخوب بودن نیازاست تاپروانه شدن. شالیهارادروکردندوپاییزشد امسال هم نیاموختم چگونه شالیزارشوم. چقدربخشش نیازاست تاتکه ای ازخداشوم؟ آنقدرقالبم کوچک شده که ازخداشدن هم ارضانمیشوم. اینجاجای من نیست بالهایی برای پریدن میخواهم. 3
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 13 مهر، 2011 گاهی وقتا دلم میخواد مثل جودی باشم پر انرژی با خنده هایی که از ته دلن ... گریه هایی که با دلیلن ... با اون شخصیتی که جلوی هیشکی نمیشکنه ... و یه بابا لنگ دراز که واسش بنویسم ... 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 13 مهر، 2011 با ساعت دلم وقت دقیق آمدن توست! من ایستاده ام: مانند تک درخت سر کوچه با شاخه هایی از آغوش با برگ های از بوسه با ساعت غرورم اما ! من ایستاده ام: با شاخه هایی از تابستان با برگ هایی از پاییز هنگام شعله ور شدن من! هنگام شعله ور شدن توست! ها . . . چشم ها را می بندم ها . . . گوش ها را می گیرم با ساعت مشامم اینک: وقت عبور عطر تن توست 4
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 13 مهر، 2011 لازم نیست خودت را نگران کنی... نه ! اصلا به ذهنت فشار نیاور ... تا خاطراتت را پاک کنی.. من... فراموش میشوم در انبوه روزمرگی هایت ...! 7
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 13 مهر، 2011 دزدکــی نگاهـت میکنم تو نگــــاهت را از مـن میدزدی... هر دو دزدیم....!! نه؟! 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 13 مهر، 2011 به چه میخندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟؟ به چه چیز؟: به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ به چه میخندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟؟ یا به افسونگریه چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه میخندی تو؟؟؟؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست؟!!!خنده دار است، بـخـنــــد. 3
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 15 مهر، 2011 تو که در باور مهتابی عشق...رنگ دریا داری..فکر امروزت باش.... به کجا مینگری؟!!! زندگی ثانیه ایست.. وسعت ثانیه را میفهمی؟ میشود مثل نسیم بال در بال پرستو بوسه بر بال شقایق بزنیم! هیچکس تنها نیست!!! ما خدا را داریم... 4
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 18 مهر، 2011 دست هایت شوق تکان خوردن داشتند و لب هایت شوق گفتن خداحافظ و پاهایت شوق رفتن اما بدان تقصیر دل من هم نیست که با همه این ها باز هم دیوانه وار دوستت دارد 6
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 18 مهر، 2011 هوا گرفته بود..باران میبارید،کودکی آهسته گفت:خدایا گریه نکن درست میشه!!!!!!!!!!! 4
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2011 چه دردیســت آنگــاه که حتـــى خلــوتــى براى گریســـتن نــدارى… 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2011 آهسته گفت:خدا نگهدارت...در را بست و رفت ...آدمها...مسئولیت خودشان را به گردن خدا می اندازند...و می روند 6
moh@mad 5513 ارسال شده در 19 مهر، 2011 میخاهم مدتی دنج و دور از هر هیاهوی دنیا بخایم، بخابم شاید آنقدر خوشم آمد که بیدار نشدم. 4
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 20 مهر، 2011 سیـــــ ـــــــ ـــــگــــــار داریـــد؟؟؟ میخـــواهـــم خـــاطـــره دود کـــنـــمــ ــــ ....!!!! 3
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 20 مهر، 2011 از هیاهو زمین بیزار شده ام !! سهراب قایق ات جایی برای من دارد؟ 4
ارسال های توصیه شده