shaden. 18583 مالک ارسال شده در 21 شهریور، 2011 ما را زفهمیدن عشق غافل كردند فهمیدن عشق را چه مشكل كردند انگار كسی به فكر ماهیها نیست سهراب بیا كه آب را گل كردند 6
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 25 شهریور، 2011 شیشه ای می شکند... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید...شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا 4
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 26 شهریور، 2011 تا کجا من اومدم ؟! چطوری برگردم ؟! چه درازه سایه م چه کبودِ پاهام من کجا خوابم برد ؟ یه چیزی دستم بود کجا از دستم رفت ؟! من می خوام برگردم به بچگیام !!!!!!!!! 5
vahid hipodamus 7044 ارسال شده در 26 شهریور، 2011 خواب دیدم یک نفر در آب سوخت روز روشن کرمک شب تاب سوخت خواب دیدم شعله ام در بر گرفت شعله همچو شمعی مرا در بر گرفت خواب دیدم دستهایم گوش بود دستهایم 2 بیتس می سرود خواب دیدم کاسه بر سر پر ز خاک گوش من معراج نسل و نقل و تاب 3
vahid hipodamus 7044 ارسال شده در 26 شهریور، 2011 خسته ام خسته ام از این تکرار ها مضطرب در پشت این دیوار ها حسرت گل مانده در چشمان من مانده ام در گیر و دار خوار ها کاش پیک مرگم از ره میرسید سخت دلتنگم از این تکرارها 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 27 شهریور، 2011 دوســت داشـتـنات بـا مـن چــه مــیکـــنــد در ایـن هـوای ابـری ِ بــیبــاران...! 4
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 27 شهریور، 2011 زندگی را به بهانه خواب خواب را به بهانه درد درد را به بهانه تو فراموش کردم حال خود قضاوت کن که از من چه ماند جز تویی که وقت و بی وقت من را انکار می کنی.... 2
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2011 گاه صحبت از ته مانده یک بطری آب پرتقال سالها طول می کشد ! سالهایی که پر از هواست ... هوایی که حتی آب پرتقال هم نیست فقط فقط بوی آن را می دهد ... !!! 2
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2011 دستمال خیس وجودم را خوب بتکان، روی بخاری گوشه اتاق پهن کن. من آن قطرات چسبیده به پنجره ام...!!! 3
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2011 جایی برای گم شدن نیست، اینجا تنها چیزی که یافت می شود حضورهای بی معنایی ست که سالها دور مانده اند، بوی فساد میدهند و بس....!!!!!! 3
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 29 شهریور، 2011 گفتم:خدایا از همه دلگیرم ، گفت: حتی از من؟؟؟ گفتم خدایا دلم را ربودند ، گفت پیدا ز من؟؟؟ گفتم خدایا چقدر دوری ، گفت تو با من؟؟؟ گفتم خدایا تنها ترینم ، گفت پس من؟؟؟ گفتم خدایا کمک خواستم ، گفت از غیر من!!!؟؟؟ گفتم خدایا دوستت دارم ، گفت بیش از من؟؟؟ گفتم خدایا اینقدر نگو من ، گفت من توأم تو من... 4
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 2 مهر، 2011 روزگارا که چنان سخت به من میگیری با خبر باش که پژمردن من آسان نیست گرچه دلگیر تر از دیروزم گر چه فردای غم انگیز مرا می خواند لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست ....زندگی باید کرد 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 2 مهر، 2011 نمی دانم چه هستی که هستی و کجایی؟! مردم تو را "خدا" "پروردگار" "معبود" ویا چیزی شبیه این ها می نامند. اما من تو را حس زیبایی می خوانمت که تمام واژگان در نامگذاری ات عاجز ترینند... 6
Mitra 1723 ارسال شده در 6 مهر، 2011 امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم قصه ی عشق به گوش من دیوانه چه خوانی بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان دلخوش ای مه به سرابم کن و بگذار بمیرم زندگی تلخ تر از مرگ بود گر تو نباشی بعد از این مرده حسابم کن و بگذار بمیرم پیرم و نیست دگر بیم ز دمسردی مرگم گرم رویای شبابم کن و بگذار بمیرم خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث کور چون چشم حبابم کن و بگذار بمیرم تا یکی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم از در خویش جوابم کن و بگذار بمیرم اشک گرمم که بنوک مژه ی شمع بلرزم شعله شو یکسره آبم کن و بگذار بمیرم 5
moh@mad 5513 ارسال شده در 6 مهر، 2011 میخوام بخوابم. برا همیشه! چون یه لحظه هم نمی تونم بی نگاهت زنده باشم... 5
moh@mad 5513 ارسال شده در 6 مهر، 2011 باز امشب میان واژه ها انگار درگیرم من از این واژه های تلخ و تکراری دلگیرم شب رویا و کابوسش تن تب دار و درمانش طلوع صبح و بیداری من و تکرار تنهایی هوای تازه و نم دار شکایت های بس غم دار دل بی تاب یک عاشق نوای ناله های دل کبوترهای آزادش رها،در اوج،بر بامش من و این زورق تنها تو و این ناخدایی ها حضور تازه ی فانوس و قلبم با غمت مأنوس سخن از آرزوهایم نهان در قلب ،رویایم هوای دیدنت در دل امید ِعاشق بیدل دوباره بیقراریهای یک نامه دوباره این من ِ درگیر یک ناله و باز هم انتهای شب... سکوت سرد و اجباری خداحافظ و دلداری امیدم، بودن ِ فردا بهانه خواب و یک رویا ... 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2011 خسته ام .خیلی. انگار که هرگز نخوابیدم.آرامشم رادر کدامین زمان جا گذاشتم ؟ 7
ارسال های توصیه شده