shaden. 18583 مالک ارسال شده در 20 مرداد، 2011 لطفـــا کمی دور تر بایست..! مهربان که می شوی بیشتر دلم برایت تنگ می شود...!!! 7
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 20 مرداد، 2011 قلک بغض هایم را که بشکنم باز… ناز ترا خواهم خرید و یک بسته مداد رنگی و با هر رنگش باز… ناز ترا خواهم کشید 7
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 20 مرداد، 2011 میسپارد نام بیرنگ تو را، بر کاغذ. دست من حس تو را مینوشد آنچنان محو فروریختنی، که تن واژه به من می خندد. که سپید کاغذ، پر از خط خطی حس من است. اندکی تاب بیار، تا تو را رسم کنم. تا تو را نه بودن پیش تو را وصف کنم. وحشی کوچک من تاب بیاور، تا من عاشق بشوم..... 6
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 20 مرداد، 2011 مثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است.. من که به معجزه عشق ایمان دارم می کشم آخرین دانه ی ِ کبریتم را هر چه بادا باد..!!! 5
.FatiMa 36559 ارسال شده در 20 مرداد، 2011 آن شب که تو بودی و من و بيداري تو را خواب برد و مرا بيداري تو از آن شب خوابی و من در حسرت این بيداري ... 6
.FatiMa 36559 ارسال شده در 20 مرداد، 2011 باد بهاري صورتم را نوازش کرد گوش هایم صدای بلبلی عاشق شنید شکوفه های گیلاس را بوییدم سرخی دشت شقایق طعم آفتاب تازه چالش جویبارها عطر پونه لب کاریز دهستان خواب از چشمم پراند زمستان برف می بارد کنون خواب زیبایی بود ... 7
.FatiMa 36559 ارسال شده در 20 مرداد، 2011 دلم تنگ شده برای اسب چوبی کودکي ام که هر شب خواب می دیدم بال در آورده و پرواز می کند روزی که پایش شکست دیگر هیچ شبی برایم رقم نخورد که خواب پرواز اسب چوبی ام را ببینم هنوز هم در خوابهایم لنگ می زند پای اسب چوبی کودکي ام ... ... 7
.FatiMa 36559 ارسال شده در 20 مرداد، 2011 ای دورترین جزیره ی مرجانی پرنورترین ستاره ی نورانی : دلتنگم نه انگونه که می گویم انگونه که میدانی در خواب پريشان تر از بیداری و در بیداری گنگ تر از خواب های پريشان ایستاده ام بر پلی چوبی مابین هستی ومرگ(ماندن و رفتن) و نسیمی که از فراز کوههای برف گرفته می اید چیزیست بین خنکای بهشت و طغیان دوزخ و نمی د انم که در کدامین این جاده های متروک تو را خواهم جست در کدامین این خواب های پريشان(واقعیت های مجازی- رویاهای حقیقی) آری دلتنگم عزیزم نه انگونه که می گویم انگونه که میدانی 7
- Nahal - 47858 ارسال شده در 21 مرداد، 2011 بزارین بخوابم برای همیشه حتی بدون لالایی و قصه قول می دم اون قدر خوب باشم که دیگه با بلندترین فریادها بیدار نشم فقط بزارین بخوابم . . . 6
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 21 مرداد، 2011 خـــود را به من عادت نده مــــن مثــل هرکــس نیستـم ، یک روز هستم پـــــیش تو یک روز دیـــگر نیستــــــم، از من مخواه عاشـق شدن عاشقـــی سرابی بیش نیست، آن کس که از مـن ساختند جزسایه ایی ازخویش نیست، هرگــز بـرایــــم دل مـــده چشمــــــان خود را تر نکـن، این وضع پـــر آشوب من آشفتــــــه و بـدتــــــر نکـــن، هرگــــز نگومی خواهمت من دوســــــــتت دارم هنـوز تو حیف هستی نازنیــــــن در پای بی مهـــــــری من 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 21 مرداد، 2011 چیزی در درون من از صدا کردن تو خسته نمی شود نام تو یاد تو چشمان تو نکند دیوانه شده باشم؟! 7
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 21 مرداد، 2011 می خواستم یک انسان باقی بمانم نه خوابگردی در شهر بیهودگی افکار انسانی شایسته به بودن, نه محکوم به آن, در تبذل یا تهجر هیچ فرقی نمی کرد هر دو مرگ در گمراهی بود سخت بود,ای کاش می توانستم بگریزم 3
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 22 مرداد، 2011 و کسی می گوید سر خود بالا کن به بلندا بنگر به بلندای عظیم به افقهای پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست، خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست و فقط دوست، خداست.... 5
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 24 مرداد، 2011 زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست... و دلم بس تنگ است... بی خیالی سپر هر درد است... باز هم میخندم آن قدر میخندم تا غم از رو برود.... 7
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 26 مرداد، 2011 یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی، دلش از دوری تو دلگیر است.... 8
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 26 مرداد، 2011 کلبه ای می سازم پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود که به زیبایی پروازکبوترباشد چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار رنگ دیوار اتاقش ازآب پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس عکس لبخند تورا می کوبم روی ایوان حیاط تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم همه دلخوشیم بودن توست وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود عطر آن را با عشق توشه راه گل قاصدکی می کردم که به تنهایی تو سربزند توبه من نزدیکی وخودت می دانی شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت گرمی دست تو را می طلبد. 7
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 26 مرداد، 2011 نفس می کشم کوتاه و بی صدا سکوت می کنم طولانی و بلند نفس هایم پر از طعم نفس های تو و سکوتم پر از طنین موسیقی صدای توست . . . ! 7
shaden. 18583 مالک ارسال شده در 26 مرداد، 2011 ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی همچو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم 7
.FatiMa 36559 ارسال شده در 27 مرداد، 2011 قلمرو حکمرانی اش هر لحظه تنگ تر می شد به تنگی یک شهر یک خانه یک اتاق و کفش هایش... خود را سوزاند بر خاکستر پیکرش تف انداخت سپس انگشتش را به ملاط سیاه آغشته کرد و بر سنگ قبرش نوشت: هیچ کس! 5
ارسال های توصیه شده