sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۱ گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن ! به رفتن که فکر میکنی ؛ اتفاقی میفتد که منصرف میشوی .... میخواهی بمانی ، رفتاری میبینی که انگار باید بروی ! این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است ... !!! 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۱ چقـــدر دورتـــر از احساسمـــ ایســـتاده ای ...! آنجـــا کہ تو ایســـتاده ای ... صـــدای مـــرا همـــ نمی شـــنوی ...! چہ برســـد بہ دلتنگـــی ... 10 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۱ دنیایم را میدهم برای لبخندت… هراسی نیست.. شاد که باشی دنیا از آن من است… 8 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۱ تنهایم ... اما دلتنگ آغوشی نیستم ... ! خسته ام ... ولی به تکیه گاهی نمی اندیشم ...! چشمهایم تر هستند و قرمز ... ولی رازی ندارم ...! چون مدت هاست ... دیگر کسی را "خیلی" دوست ندارم!!! 7 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۱ صبح صدایت کردم.... اصلاً به روی خودم نياوردم .... که نيستی...... 7 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۱ شهامت میخواهد دوست داشتن کسی که هیچ وقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد ...!! 10 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۱ مهربانی زبانی است که … برای کور دیدنی… برای کر شنیدنی … و برای لال گفتنی است … 10 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۱ [h=5]نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد ! نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . . دست ِ قاضـــــــــی داد ! نباید بی تفاوت ! چتر ماتــــــــــــ ـــــم را . . . به دست ِ خیـــــــــــــ ـــس باران داد ! کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند ! نباید در حصار میـــــــــــــ له ها با دانه ی گنــــــدم . . . به او تعلیم مانـــــــــــد ن داد[/h] 7 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۹۱ تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو… تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری… 7 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۹۱ پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را می دانم و صفای دلاویز دشت را اما ، من این میان پرواز لحظه ها را ، افسوس می خورم پرواز این پرندهٔ بی بازگشت را 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۹۱ هوای امشبم با فکرت خرابه بدون تو خورشید محاله بتابه تو فانوس شبهای بیداریم باش نجاتم بده واسه گریه کردن به پای تو دیره یه جوری شکستم که گریه ات بگیره همین امشب از حال من با خبر باش نجاتم بده صداش از جنس بارونای هر روزه دلش وقتی که دلتنگم نمی سوزه چرا بی طاقتی هامو نمی بینه کسی که رو چشام چشماشو می دوزه بیا دنیامو عاشق کن به رویایی که شیرینه می دونی روزگار من تو باشی بهتر از این خلاصم کن از این حبسی که رنگ آب و آتیشه داره مثل تو تنهایی یه جوری عادتم میشه 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۹۱ مـــن نه به رفتـــن عـــــادت داشـــتم ...نه به نبــودن!... . . تـــــــــــو بــودی کــه بنـــد کفـــش هایــــــم را محــــکــم کـــردی! 7 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۱ گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدکها قسمت کنم تا..... تا به گوش تو برسانند یادت هست می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند غـم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار من اکنون صاحب دشتی قاصدکم اما نگفته بودی قاصدک هایی که ازاشک خیس شده اند میمیرند.... 10 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۱ حوصلِــ ـه ِ لبــ ـهایــــِ نا آشـنــــا را نـَــدارمـــــ ... دیـگـــَر هیـچـــــ مَـزـه ایــــ دِلــ ـچــَســبـــــ نـَخـواهـَد بـود ... چـِرا کـ ـه مــــَ ـن ، تــَمـــامـــِ حــِــســــ ِ چـِشــــایـ ـی اَمـــــ را رویــــِ لـــَبـانـَـشـــــ جـــــــــا گـُـذاشتــَـمــــــــ ... 10 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۱ مــرد بــایـد .:. حــرفـش .:. .:. قــولــش .:. .:. فــکــرش.:. .:. نـگـاهـش .:. .:. قـلـبـش.:. و ... آنــقــدر مــردانــه باشد... کـه بـتـوان تا بـیـنهـایــت دنـیــا... »» بـه او اعـتــمــاد کــرد «« 13 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۱ لعنت به دلتنگی، اون وقتی که نمیدونی برای چی و برای کی... 8 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۱ می خواهم آسمان شوم حتی اگر تمام ستاره هایم در پاییز به انزوای مرگ کوچ کنند! 5 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۱ مخاطب خاص من برگـَـــرد.. یادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـی.. نمی خواهم عُــمری به این امید باشَـــ ـــ ـم که برای بُردنَش بر می گردی .. 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۱ دفتری بود که گاهی من و تو می نوشتیم در آن از غم و شادی و رویاهامان از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم من نوشتم از تو: که اگر با تو قرارم باشد تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد که اگر دل به دلم بسپاری و اگر همسفر من گردی من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!! تو نوشتی از من: من که تنها بودم با تو شاعر گشتم با تو گریه کردم با تو خندیدم و رفتم تا عشق نازنیم ای یار من نوشتم هر بار با تو خوشبخترین انسانم� ولی افسوس مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده