رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن !

 

به رفتن که فکر میکنی ؛

اتفاقی میفتد که منصرف میشوی ....

میخواهی بمانی ،

رفتاری میبینی که انگار باید بروی !

 

این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است ... !!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

چقـــدر دورتـــر از احساسمـــ ایســـتاده ای ...!

آنجـــا کہ تو ایســـتاده ای ...

صـــدای مـــرا همـــ نمی شـــنوی ...!

چہ برســـد بہ دلتنگـــی ...

  • Like 10
لینک به دیدگاه

تنهایم ...

 

اما دلتنگ آغوشی نیستم ... !

 

خسته ام ...

 

ولی به تکیه گاهی نمی اندیشم ...!

 

چشمهایم تر هستند و قرمز ...

 

ولی رازی ندارم ...!

 

چون مدت هاست ...

 

دیگر کسی را "خیلی" دوست ندارم!!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

[h=5]نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !

نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . .

دست ِ قاضـــــــــی داد !

نباید بی تفاوت !

چتر ماتــــــــــــ ­ـــــم را . . .

به دست ِ خیـــــــــــــ ­ـــس باران داد !

کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !

نباید در حصار میـــــــــــــ ­له ها

با دانه ی گنــــــدم . . . به او تعلیم مانـــــــــــد ­ن داد[/h]

  • Like 7
لینک به دیدگاه

پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را

می دانم و صفای دلاویز دشت را

اما ، من این میان

پرواز لحظه ها را ،

افسوس می خورم

پرواز این پرندهٔ بی بازگشت را

  • Like 5
لینک به دیدگاه

هوای امشبم با فکرت خرابه

بدون تو خورشید محاله بتابه

تو فانوس شبهای بیداریم باش

نجاتم بده

واسه گریه کردن به پای تو دیره

یه جوری شکستم که گریه ات بگیره

همین امشب از حال من با خبر باش

نجاتم بده

صداش از جنس بارونای هر روزه

دلش وقتی که دلتنگم نمی سوزه

چرا بی طاقتی هامو نمی بینه

کسی که رو چشام چشماشو می دوزه

بیا دنیامو عاشق کن به رویایی که شیرینه

می دونی روزگار من تو باشی بهتر از این

خلاصم کن از این حبسی که رنگ آب و آتیشه

داره مثل تو تنهایی یه جوری عادتم میشه

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مـــن نه به رفتـــن عـــــادت داشـــتم ...نه به نبــودن!...

.

.

تـــــــــــو بــودی کــه بنـــد کفـــش هایــــــم را محــــکــم کـــردی!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدکها قسمت کنم تا.....

 

تا به گوش تو برسانند

 

یادت هست می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند

 

غـم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار

 

من اکنون صاحب دشتی قاصدکم

اما نگفته بودی قاصدک هایی که ازاشک خیس شده اند میمیرند....

  • Like 10
لینک به دیدگاه

حوصلِــ ـه ِ لبــ ـهایــــِ نا آشـنــــا را نـَــدارمـــــ ...

 

 

 

دیـگـــَر هیـچـــــ مَـزـه ایــــ دِلــ ـچــَســبـــــ نـَخـواهـَد بـود ...

 

 

 

چـِرا کـ ـه مــــَ ـن ، تــَمـــامـــِ حــِــســــ ِ چـِشــــایـ ـی اَمـــــ را

 

 

رویــــِ لـــَبـانـَـشـــــ جـــــــــا گـُـذاشتــَـمــــــــ ...

  • Like 10
لینک به دیدگاه

مــرد بــایـد

 

.:. حــرفـش .:.

 

.:. قــولــش .:.

 

.:. فــکــرش.:.

 

.:. نـگـاهـش .:.

 

.:. قـلـبـش.:.

و ...

 

آنــقــدر مــردانــه باشد...

 

کـه بـتـوان تا بـیـنهـایــت دنـیــا...

 

»» بـه او اعـتــمــاد کــرد ««

  • Like 13
لینک به دیدگاه

مخاطب خاص من برگـَـــرد..

 

یادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـی..

نمی خواهم عُــمری به این امید باشَـــ ـــ ـم

 

که برای بُردنَش بر می گردی ..

 

jbaymzn47yho1y1yyw.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دفتری بود که گاهی من و تو

می نوشتیم در آن

از غم و شادی و رویاهامان

از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم

من نوشتم از تو:

که اگر با تو قرارم باشد

تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد

که اگر دل به دلم بسپاری

و اگر همسفر من گردی

من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال

تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!

تو نوشتی از من:

من که تنها بودم با تو شاعر گشتم

با تو گریه کردم

با تو خندیدم و رفتم تا عشق

نازنیم ای یار

من نوشتم هر بار

با تو خوشبخترین انسانم�

ولی افسوس

مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

1nxauoxsyyh83y6qy40s.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...