The Developer 5478 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ سرم را شاید بتوانند گرم کنند اما وقتی تو نیستی / هیچ کس نیست دلم را گرم کند ... 6 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۱ برای دیدنت...شنیدنت...بهانه ها زیاد آوردی ولی دلم را به همین سادگیها نمیتوانی سرگرم چیز دیگری کنی تا از یادت ببرد برای رفع این دلتنگیها نقشه ای تازه بکش...دیگر همه ی بهانه هایت تکراری شده اند. 10 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۱ رفتم به بادِ فراموشی... این نسیمِ آشنایی کی می آید به خاطرم نمی دانم... دلم برای کسی که نمی دانم کیست..تنگ شده 11 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ صبح تازه می شود غمی که در میان غروب و طلوع پنهان شده بود... غمی که تنگ کرده بود دلم را برای دیگری.... و یک فکر... فکری مثه خوره... که او هم دلش تنگ شده؟! نمی دانم... 9 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ هیچکس همه چیز را برای همیشه به باخت نمی دهد. این بازی آنقدر ادامه خواهد داشت که یا سپیده سر بزند و یا ما لباسی سفید به تن کنیم. صبور باش فردا حکایت این بازی هم تمام خواهد شد............... 10 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ رویای من زندگی در شب چشم های سیاهت و چقدر سخت می شود برایت زندگی وقتی سیاهی دنیایت از چشمان عشقت باشد 10 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ " دلم آرام نمیشود " در این روز ها که نه باران میبارد نه تو هستی زیر باران تو را میخواهد 6 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ تنهـــــــــــاییم عمیق است دیگر دست هیچکس به آن نمی رسد که بخواهد از تنهـایی درم آورد 9 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ خدایا وحشت تنهاییم کشت کسی با قصه من آشنا نیست در این عالم ندارم همزبانی به صد اندوه می نالم،روا نیست شبم طی شد کسی بر در نکوبید به بالینم چراغی کس نیفروخت نیامد ماهتابم بر لب بام دلم از این همه بیگانگی سوخت به روی من نمی خندد امیدم شراب زندگی در ساغرم نیست نه شعرم می دهد تسکین به حالم که غیر از اشک غم در دفترم نیست بیا ای مرگ جانم بر لب آمد بیا در کلبه ام شوری بر انگیز بیا شمعی به بالینم بیاویز بیا شعری به تابوتم بیاویز دلم در سینه کوبد سر به دیوار که این مرگ است و بر در می زند مشت بیا ای همزبان جاودانی که امشب وحشت تنهاییم کشت "فریدون مشیری" 7 لینک به دیدگاه
پری90 135 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ گـاهـی وقـتـا دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد که زُل بـزنـی بـهـم و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . . 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۱ دلم برای کسی تنگ است که اینجا میآید و دست نوشتههایم را میخواند .. کسی که تنها ردپایش یک " غریبه " است و بس کسی که او را "مخاطب خاص" مینامم دلم برای او تنگ است که خدا به اندازه وسعتِ چشمهای دریائیش باران میبارد برای او که دستهایم در دستهایش جوانه زد برای کسیییی که.......... 3 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۱ آهسته گفت: خدانگهدارت . در را بست و رفت . . . . آدمها چه راحت مسئولیت خودشان را به گردن خدا می اندازند. . . . 7 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۱ کم کم خاطراتت کم رنگ می شود.... و اشکهایم کمتر ! کمرنگ می شود.... روزهای با تو بودن....! نگاهم کن.... خودم نیز کم رنگ شده ام.... مثل خاطرات آن روزها.... اما هنوز هم جای این زخم ها را..... مرهمی نیست.... من.... و تو.... و زندگی.... و این لبخند.... چه کم رنگ شده ایم....! 6 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۱ ین جاده هم پایان دارد می دانم گفته بودی تمام جاده ها پایان دارند نیازی به تکرار نیست می دانم تو پیر می شوی من می میرم هوا ابری می شود باران می بارد ما می میریم گفته بودی باز هم می گویم این جاده پایان ندارد ...! 6 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۱ تو هیچ کاری برای من نکردی جز این که چاقویی را که توی پهلویم فرو رفته بود، دربیاوری بشویی و دوباره بگذاری سر جایش همان جا درست در پهلوی راستم 8 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۱ تو را چه به فرهاد؟ یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی. تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار… من باورت می کنم ... 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۱ این روزها رویاهایم همش در حالِ خوابند... دلم برای بیداری رویاهایم تنگ شده.... 8 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۹۱ تو شبیه کسی نیستی شبیه چیزی هم تو در هیچ دسته ای نمی گنجی در هیچ تیره هم تو، فقط تویی و خوبی تو همین است 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۹۱ تا آخرین نفس منتظر آمدنت می مانم تا تو به آرزوهایت برسی, برگردی, با دستانت مهربانت پلی به سوی خوشبختی بسازم و به آینده گنگ ونا معلومم امید وار شوم. مجنون نازنین من جز عشق و محبت تو چیزی نمی خواهم . جز چشمان عاشق پیشه تو چیزی نمی خواهم. جز آغوش امن وپر مهر تو چیزی نمی خواهم. به باهم بودنمان بیاندیش من جز تو کسی را نمی خواهم 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۹۱ هـــمــیــشــه نــــه ولــــی گـــاهـــی مــیــان بـــودن و خـــواســتـن فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی ... 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده